محمدحسين لطفالهي
همزمان با گفتوگوها در وين، ابراهيم رييسي، رييس دولت سيزدهم عازم روسيه شد تا با همتاي روس خود ديدار كند. هرچند كه به نظر ميرسد اين گفتوگوها كه موازي مذاكرات وين انجام ميشود بيشتر پيرامون مسائل دوجانبه و همكاريهاي اقتصادي باشد، اما انتظار ميرود اثراتي نيز بر گفتوگوهاي هستهاي بگذارد. «اعتماد» در گفتوگو با محمود شوري، معاون موسسه مطالعات ايران و اوراسيا (ايراس) به بررسي سفر رييسجمهور در چارچوب روابط دوجانبه ايران و روسيه، همكاريهاي منطقهاي دو كشور و همچنين چالشهاي بينالمللي مشترك ميان دو كشور پرداخته است. شوري معتقد است اصليترين دستاورد سفر رييسجمهور ميتواند اثر مثبتي باشد كه گفتوگو با رييسجمهور روسيه، روي مذاكرات وين بگذارد. اين گفتوگو را در ادامه ميخوانيد.
رييسجمهور ايران امروز چهارشنبه عازم روسيه است و پيشبيني ميشود بخش اعظم گفتوگوها در اين سفر پيرامون مسائل اقتصادي باشد. به نظر شما اساسا ظرفيت افزايش قابل توجه همكاريهاي اقتصادي بين دو كشور وجود دارد؟
هم جمهوري اسلامي ايران و هم روسيه از كشورهايي هستند كه ظرفيتهاي اقتصادي متنوعي دارند. هرچند كه اقتصاد دو كشور به دليل وابستگي به انرژي و انرژي محور بودن مطابقتهايي دارند و شايد در زمينه انرژي كه يكي از مهمترين زمينههاي همكاري اقتصادي ايران با بسياري از كشورهاي ديگر است، ايران و روسيه نتوانند همكاري داشته باشند اما واقعيت اين است كه ايران و روسيه دو كشور با ظرفيتهاي قابل توجه اقتصادي هستند. اما اينكه چقدر از اين ظرفيتها در دسترس است و چقدر از اين ظرفيتها ميتواند در روابط دوجانبه مورد استفاده قرار بگيرد، سوال مهمي است. آنچه ما امروز شاهدش بوديم، اين است كه امكان بهرهبرداري مناسب از اين ظرفيتها بهطور كامل وجود ندارد. به هر حال حجم روابط اقتصادي دو كشور و حجم همكاريهاي اقتصادي كه ميان ايران و روسيه تا الان وجود داشته نشان ميدهد، همانطور كه بسياري از مقامات و مسوولان دو كشور اذعان ميكنند ظرفيتهاي موجود قابل استفاده نيست و سطح روابط اقتصادي دوجانبه نيز طبعا مطابق با اين ظرفيتها نيست.
اگر ظرفيت تقويت روابط اقتصادي ميان دو كشور وجود دارد، چرا بعد از امضاي توافق تجارت آزاد ميان ايران و كشورهاي اوراسيا در سال 1397، تغييرات چشمگيري در روابط اقتصادي ايران و روسيه اتفاق نيفتاد؟
دلايل متعددي براي اين مساله وجود دارد، بخشي از اين دلايل فني و اقتصادي است و بخش ديگري از دلايل به مساله تحريمها و گسترش همهگيري بيماري كوويد 19 بازميگردد. ما در دو موضوع كرونا و تحريمها نميتوانيم چارهاي بينديشيم اما در خصوص بخش عمدهاي از مشكلات در روابط ايران و روسيه و همچنين مجموعه كشورهاي حوزه اوراسيا به مشكلات در داخل كشور مربوط ميشود. ما هم در بحث حمل و نقل مشكلاتي داريم، هم در بحث استانداردهاي متفاوت ميان كشورها مشكلاتي داريم و هم ظرفيت تجارت و توليد ما محدود است. اينها همه دست به دست هم دادهاند تا ما متاسفانه نتوانيم از امكاني كه در توافق تجاري با اوراسيا ايجاد شده، بهره كافي ببريم.
اين مسائل به نوعي در روابط اقتصادي ايران و روسيه هم تاثير داشته است. براي مثال فقط در همين حوزه حمل و نقل ميبينيم كه بخشي از كالاهاي ايراني از طريق مسير آذربايجان به روسيه ميرود و مشكلات بسياري در اين زمينه وجود دارد. در يكسال اخير هم مشكلاتي كه در قفقاز جنوبي وجود داشت، در كنار مشكلات در حوزههاي ديگر باعث شد نتوانيم به اهداف مطلوب توافق تجاري با اتحاديه اروپا دست يابيم.
كارشناسان دلايل متفاوتي را براي علاقه ايران به تجارت با شرق و كشورهايي نظير روسيه مطرح ميكنند. به دليل شما مزاياي اين تجارت باعث شده تهران به اين سمت گرايش پيدا كند يا انتخابهاي سياسي تهران چنين علاقهاي را سبب شده است؟
ما نميتوانيم اين نكته را ناديده بگيريم كه كشورهايي مثل روسيه و چين در مجاورت ايران قرار دارند و بخشي از همكاريهاي اقتصادي ايران با اين كشورها ضرورت جغرافيايي دارد و اجتنابناپذير است. ما ناگزيريم با اين كشورها همكاري اقتصادي داشته باشيم، اما ترديدي نيست كه انتخابهاي سياسي هم در اين موضوع نقشآفريني كرده است. من فكر ميكنم يكي از دلايلي كه باعث شده روابط اقتصادي جمهوري اسلامي با اين كشورها به خوبي پيش برود، اين است كه بحث سياسي و وجوه غيراقتصادي در روابط پررنگتر بوده است. عملا به دلايل سياسي است كه دو طرف تلاش ميكنند وجوه اقتصادي را به روابط اضافه كنند. در حالي كه هم ايران و هم روسيه فيذاته و فينفسه داراي توانمنديها و ظرفيتهايي هستند كه بتوانند در حوزه اقتصادي با يكديگر همكاري كنند، اما موضوع غلبه وجوه سياسي عملا اين شانس را كمرنگ كرده و اجازه نداده كه دو طرف روي وجوه اقتصادي روابط متمركز شوند و بر اساس نيازها و اهداف اقتصادي خودشان رابطه را تنظيم كنند.
جداي از مسائل اقتصادي، فكر ميكنيد سياست «نگاه به شرق» كه دولت سيزدهم آن را دنبال ميكند، سياستي است كه براي متوازنسازي روابط بينالمللي ايران به كار گرفته شده يا انتخاب ناگزيري است كه تنش با غرب پيش روي ايران قرار داده است؟
مسوولان سياست خارجي ايران دايما تلاش ميكنند كه اين سياست نگاه به شرق را به مفهوم همكاري با كشورهاي آسيايي و همسايگان تغيير بدهند و در واقع مفهوم شرق را از اين رابطه حذف كنند. آن هم به اين دليل كه مفهوم شرق بهطور تاريخي و ايدئولوژيك يادآور موضوعاتي خاص است. اما اينكه درباره يك رابطه متوازن در سياست خارجي ايران صحبت ميشود، صحيح نيست. واقعيت اين است كه دستكم تا وقتي تحت تحريمها و فشارهاي اقتصادي قرار داريم خيلي نميتوانيم از يك رابطه متوازن با شرق و غرب در سياست خارجي صحبت كنيم. وقتي نميتوانيم از يك رابطه متوازن صحبت كنيم، طبيعتا نگاه به شرق يا نگاه به آسيا خيلي معنا ندارد، چراكه شما راه ديگري نداريد و امكان ديگري وجود ندارد كه سياست خارجي ما بخواهد به سمت آن جهتگيري داشته باشد.
به همين دليل ما با يك انتخاب ناگزير مواجه هستيم و وضعيتي در سياست خارجي ما مواجه است كه ناگزير هستيم از فرصتهاي موجود براي تقويت روابطمان با كشورهاي حوزه اوراسيا يا كشورهاي شرقي استفاده كنيم تا بتوانيم اين رابطه را به يك وزنهاي تبديل كرده و از آن براي فشار آوردن بر غرب بهره گيريم. يعني ميخواهم بگويم حتي اين رابطه با شرق نيز يك رابطهاي نيست كه فينفسه براي ما داراي اهميت باشد. از اين رابطه با شرق بيشتر براي تنظيم رابطه با غرب استفاده ميشود و در حالي كه گفتم، اگر ما اين رابطه را فينفسه مورد توجه قرار ميداديم، دستاوردهايمان نيز ميتوانست بيشتر باشد.
بحث نگاه به شرق را يكبار براي هميشه بايد كنار بگذاريم؛ نگاه شرق زماني معنا پيدا ميكند كه امكان نگاه به غرب هم وجود داشته باشد. وقتي چنين امكاني وجود ندارد، اين مفهوم نگاه به شرق نيز نميتواند در سياست خارجي ايران معناي خاصي داشته باشد.
برخي مسوولان اما رابطه با شرق را نوعي آلترناتيو رابطه با غرب معرفي ميكنند، اساسا رابطه با شرق ميتواند آلترناتيو رابطه با غرب باشد؟
تلاش ما بر اين است كه رابطه شرق جايگزين رابطه با غرب شود، اما واقعيت اين است كه ظرفيتها و امكانات در نوع رابطه ما با شرق محدود است. ايران در اقتصاد خود در حال حاضر بيش از همه چيز به سرمايهگذاري و واردات تكنولوژي نياز دارد. به دو دليل نميتوانيم در اين دو حوزه به شرق تاكيد و تكيه داشته باشيم؛ يكي اينكه تحريمها وجود دارد و حتي اگر در شرق تكنولوژي و سرمايه وجود داشته باشد به دليل وجود تحريمها نميتوانيم چندان از آنها استفاده كنيم و دليل دوم هم اينكه سرمايه و تكنولوژي در شرق محدود است و دست كم بهطور خاص در موضوع روسيه، نميتوانيم به مسكو از اين منظر تكيه بكنيم.
روسها در چندين پروژهاي كه در ايران داشتند و در برخي از آنها كه هنوز هم همكاريها ادامه دارد، يكي از اصليترين مشكلاتشان بحث تامين مالي اين پروژههاست؛ ما نميتوانيم اين مساله را ناديده بگيريم. از سوي ديگر، نميتوان انكار كرد كه بلافاصله پس از خروج ايالات متحده از برجام، بسياري از شركتهاي روسي كه در ايران بودند از كشورمان خارج شدند و عملا عطاي كار با ايران را به لقاي آن بخشيدند و ترجيح دادند براي در امان ماندن از تحريمهاي امريكا، كار با ايران را متوقف كنند.
همين مساله است كه باعث ميشود با توجه به نوع رابطهاي كه با شرق داريم، نتوانيم اين رابطه را به عنوان جايگزين رابطه با غرب در نظر بگيريم.
همزمان با سفر رييسجمهور به روسيه، گفتوگوها در وين در خصوص احياي برجام هم ادامه دارد. به نظر شما احيا يا عدم احياي توافق هستهاي چه تاثيري روي مناسبات دوجانبه ايران و روسيه ميتواند داشته باشد؟
اشاره كردم كه بعد از خروج امريكا از برجام، بسياري از همكاريهاي اقتصادي و صنعتي ما با روسيه دچار مشكل شد و روسها نتوانستند كار خود را در ايران ادامه دهند. بحث تحريمها روي توانمندي مالي ايران براي خريد برخي موارد مورد نياز از روسيه تاثير گذاشته و از طرف ديگر، روسها هم ميدانند كه خيلي نميتوانند در اين چارچوب و تا زماني كه تحريمها وجود دارند، همكاريهاي بلندمدتي را با ايران داشته باشند. به همين دليل فكر ميكنم توافقي كه در وين صورت ميگيرد براي روسها حايز اهميت است، چراكه مانعي را از سر راه همكاريهاي دو كشور برميدارد. هرچند كه مساله تحريمها، فقط يكي از موانع موجود بر سر راه همكاريهاست.
در موضوع مذاكرات وين، به نظر من روسيه تمام تلاش خود را ميكند تا كمكي به حل مساله بكند؛ نه به اين معنا كه مشكلات و تنشها ميان ايران و امريكا به پايان بپذيرد، بلكه از اينرو كه روسها ميدانند تداوم اين وضعيت امكانپذير نيست و تنشهاي ميان ايران و غرب در مساله هستهاي در حال رفتن به سمت و سويي است كه غيرقابل بازگشت مينمايد. به همين دليل روسها نسبت به موفقيت مذاكرات وين حساس هستند.
با اين حال اين نگراني در ايران وجود دارد كه اگر بخواهيم در بستر فعلي تنش ميان روسيه و غرب به مساله نگاه كنيم، اين امكان مطرح است كه مسكو مايل نباشد تنش ميان تهران و غرب بهطور كامل حل و فصل شود.
بهطور اصولي نميتوان انكار كرد كه روسيه از وجود ميزاني از تنش ميان ايران و غرب نفع ميبرد، نفع نه به اين معنا كه منفعت خاص اقتصادي نصيب اين كشور ميشود، بلكه از اين منظر كه وجود تنش ميان ايران و غرب از فشارها روي روسيه ميكاهد. وجود يك ايران كه دايما غرب را به چالش ميكشد مطمئنا بخشي از توجه غرب را متوجه ايران ميكند و اين ميتواند فرصتي براي روسيه باشد. اما در خصوص اين موضوع هم نبايد مبالغه كرد. در ايران با تاكيد بسيار روي همين گزاره، روابط ايران و روسيه و روابط سه جانبه ايران، روسيه و غرب را تحليل ميكنند. به نظر من بايد درباره ارزش اين گزاره در روابط ايران و روسيه فكر كرد و حد و حدود آن را مورد توجه قرار داد. همانطور كه گفتم روسيه از وجود ميزاني از تنش ميان ايران و غرب بهره ميبرد اما تشديد تنشها ميان ايران و غرب هم مسالهاي نيست كه خواسته روسيه باشد؛ به ويژه در مساله هستهاي. به هر حال امروزه محور تنش ميان ايران و امريكا و غرب بحث هستهاي است و طبعا روسها در خصوص بحث هستهاي علاقهمند نيستند نه ايران و نه غرب به نقطه غيرقابل بازگشت برسند. در مورد ايران معنايش اين است كه فعاليتهاي هستهاي تهران به نقطه غيرقابل بازگشت برسد و از آن حد و مرزي كه روسها براي خود تعريف كردهاند، فراتر رود و در مورد غرب نيز اين امكان وجود دارد كه تحريمها عليه ايران تشديد شود و اين مساله ميتواند روي مقاومت ايران تاثير منفي بگذارد.
با توجه به اينكه سياست خارجي در ايران از سوي نهادهاي بالادستي تعيين ميشود، چرا با آمد و رفت دولتها گروهي يك دولت را غربگرا و گروهي شرقگرا ميخوانند؟ براي نمونه در دولت دوازدهم در حالي كه آقاي ظريف بيشترين سفرها را به دو كشور چين و روسيه داشت، به غربگرايي متهم ميشد.
البته نميشود انكار كرد كه افراد و دولتهاي مختلف گرايشهاي متفاوتي دارند. براي مثال، گرايشهايي كه در دولت آقاي روحاني وجود داشت، با گرايشهايي كه در دولت آقاي رييسي وجود دارد يا با گرايشهايي كه دولت آقاي احمدينژاد داشت، متفاوت است. طبيعتا به ميزاني كه رييسجمهور و وزير امور خارجه در سياست خارجه تاثيرگذار هستند، نگاه آنها نيز در اين حوزه اثرگذار است. در دولت آقاي احمدينژاد در برههاي همكاري با كشورهاي امريكاي لاتين مورد توجه قرار گرفت و تمركز روي اين همكاريها بود. در دولت آقاي روحاني با توجه به نوع نگاهي كه وجود داشت، روند سياست خارجي كشور به اين سمت و سو حركت كرد كه موضوع هستهاي با خود غرب و خود امريكا حل و فصل شود. اگر دولت ديگري در سال 92 بر سر كار بود، ممكن بود استراتژي متفاوتي براي عبور از بحران هستهاي انتخاب كند. بنابراين مداخله و تاثيرگذاري افراد و دولتها در امر سياست خارجي اجتنابناپذير است و نميتوانيم انكار كنيم كه تاثيرگذار هستند. حتما وجود آقاي ظريف با حضور آقاي اميرعبداللهيان متفاوت است، نوع نگاه آنها متفاوت است و حتما در مذاكرات صحبتهاي ديگري از سوي هر كدام از آنها طرح ميشود و هر كدام از آنها تاكيدات متفاوتي دارند.
مساله اين است كه ما نميتوانيم شرايط بينالمللي را ناديده بگيريم. در بسياري از موارد اين شرايط بينالمللي است كه جهتگيري براي سياست خارجي ما تعيين ميكند. ما در دوره آقاي احمدينژاد هم شاهد طرح مفهوم نگاه به شرق بوديم و اساسا در آن دوره بود كه نگاه به شرق به سياست خارجي ايران وارد شد، اما شرايط از سال 2009 به اين سو به نحوي پيش رفت كه در دولت خود آقاي احمدينژاد هم امكان ادامه آن سياست وجود نداشت، چراكه در روسيه آقاي مدودف رييسجمهور بود و به سوي بازتنظيم روابط با غرب حركت كرد و شاهد بوديم كه در آن دوره قطعنامههاي شوراي امنيت سازمان ملل متحد با نظر مثبت روسيه عليه ايران صادر ميشد. ايران در آن زمان با شديدترين قطعنامهها مواجه شد و طبيعتا نميشود تاثير شرايط بينالمللي را بر سياست خارجي ايران ناديده گرفت. بنابراين با توجه به انتخابهاي محدودي كه پيش روي دولتها قرار دارد، اين شرايط بينالمللي است كه تا حدودي مسير دولتها را تعيين ميكند.
در دوره آقاي روحاني نيز اگرچه نوع نگاه، به صورتي بود كه نزديكي بيشتري به غرب احساس ميشد و دولت تلاش داشت تا مشكلات با غرب حل و فصل شود اما به هر حال همه در دولت ميدانستند كه نميتوانند حضور و ضرورت همكاري با روسيه را ناديده بگيرند. در آن زمان بخش عمدهاي از همكاريهاي ايران و روسيه در بحث سوريه بود و اين همكاري اجتنابناپذير مينمود. به همين دليل، اينكه ما شاهد هستيم در دولت آقاي روحاني، وزير امور خارجه بارها به روسيه سفر ميكند يا خود آقاي روحاني بارها با آقاي پوتين ديدار ميكند، به زمينههاي مشتركي كه ميان دو كشور به ويژه در مسائلي مانند سوريه باز ميگردد. در موضوع سوريه، ايران و روسيه وارد يك فرآيند گفتوگو تحت عنوان فرمت آستانه شدند كه اقدامي كم نظير در مديريت مسائل منطقهاي بود و ايران و روسيه با همكاري تركيه توانستند آن را انجام دهند و همكاريهايي در راستاي يكي از مهمترين بحرانها در خاورميانه داشته باشند.
بنابراين بايد نتيجه گرفت شرايط بينالمللي روي نوع نگاه دولتها به مساله سياست خارجي بسيار تاثيرگذار است.
شما به موضوع آستانه اشاره كرديد. وزارت خارجه ايران در ابتداي ديماه اعلام كرد كه قرار است دور بعدي گفتوگوها در اين فرمت در ابتداي سال جديد ميلادي به ميزباني تهران برگزار شود. چه انتظارهايي از اين گفتوگوها وجود دارد؟
يك واقعيت اين است كه فرمت آستانه شايد آن انگيزه اوليه خود را از دست داده باشد يا اين انگيزههاي اوليه دستكم كمرنگ شده باشد. ضرورتهاي گفتوگو ميان اين سه كشور هم كمرنگ شده و امكان دارد شاهد برخي اختلافات جدي ميان سه كشور درباره موضوع سوريه باشيم. اما اينكه در چنين شرايطي هم هر سه كشور تصميم دارند روند آستانه را ادامه دهند يك نقطه قوت است و به نظر من بايد تلاش شود گفتوگوها به دليل ضرورتي كه براي مديريت بحرانها در منطقه خاورميانه وجود دارد، ادامه پيدا كند.
در بحث اختلافاتي كه ميان روسيه - ايران و روسيه - تركيه و ايران - تركيه وجود دارد نيز بايد تاكيد كرد كه اين اختلافات همواره وجود داشته و مساله تازهاي نيست. در اوج بحران سوريه كه گفتوگوهاي آستانه آغاز شد ما شاهد اختلافاتي به مراتب شديدتر به خصوص ميان روسيه و تركيه بوديم. امروز هم در موضوعاتي مثل ادلب و مناطق شمالي سوريه اختلاف ميان تركيه و روسيه زياد است، در ارتباط با فرآيند سياسي سوريه نيز ممكن است ميان تهران و مسكو اختلافنظرهاي زيادي وجود داشته باشد. اما مهم اين است كه هر سه كشور ميخواهند در شرايط موجود ابزار گفتوگو را حفظ كرده و از آن براي مديريت بحرانهاي منطقه استفاده كنند. البته اين را نيز نبايد ناديده گرفت كه نوع نياز سه كشور به گفتوگوها متفاوت است؛ ممكن است روسها انگيزه و علاقه گذشته را نداشته باشند و ممكن است رفتار تركيه با گذشته تفاوت كند. اما همين كه همه طرفها ميخواهند اين گفتوگوها ادامه پيدا كند يعني امكان بهرهگيري از اين ابزار به منظور حل و فصل اختلافات همچنان وجود دارد.
هرچند گفتوگوها و همكاريهاي مشترك ايران، روسيه و كشورهاي ديگر منطقه در چارچوبهايي نظير آستانه و همچنين قفقاز ادامه دارد، اما اين نگراني هم مطرح است كه تهران به مرور در حال حذف شدن از روندهاي منطقهاي باشد. براي نمونه در مساله قفقاز روسيه نقشآفريني ديپلماتيك چشمگيري داشت و تركيه هم در ميدان نبرد و حمايت ديپلماتيك از باكو تاثيرگذار بود، اما نقش ايران چندان اثرگذار به نظر نميآمد. آيا اين نگراني يك نگراني واقعي است و تهران در حال حذف شدن از معادلات منطقهاي است؟
بله به هرحال بخشي از اثرات فشارها و تحريمهايي كه از سوي ايالات متحده عليه ايران اعمال ميشود، نتيجهاش را بايد در اينگونه مسائل ديد. كشورهايي كه در حوزه اقتصادي دچار مشكل ميشوند، در حوزه سياست خارجي نيز دچار مشكل خواهند شد و امكانات محدودتري براي بازيگري موثر خواهند داشت. از همينرو، تا زماني كه در بحث سوريه، تا زمانيهايي كه درگيريهاي نظامي همچنان در اين كشور وجود داشت، ايران ابزارهاي متعددي براي اثرگذاري داشت و از اين ابزارها استفاده ميكرد اما امروز برخي كشورها از طريق نوع سرمايهگذاري در منطقه و مداخلات اقتصادي شايد توان اثرگذاري بيشتري داشته باشند. ايران اما به دليل شرايط اقتصادي خودش چندان نميتواند در بحث اقتصادي سوريه و بازسازي اقتصادي تاثيرگذار باشد و اين مساله ميتواند ميل روسها براي همكاري با ايران در حوزه سوريه را كمرنگ كند.
اما در بحث قفقاز، ما سالهاست كه جايگاه و ابزارهاي اقداممان كمرنگ شده و بسياري از ابزارهايمان را از دست دادهايم. اينكه در سال 2020 بحران قفقاز شدت گرفت و شرايط تغيير كرد، تنها باعث شد از دست رفتن ابزارهاي ايران بر ملا شود. بله، ابزارهاي ايران براي اثرگذاري در منطقه قفقاز جنوبي بسيار كمرنگ شده اما اين به معناي بسته شدن كامل دستهاي ايران نيست. به هرحال ايران همسايهاي قدرتمند در كنار قفقاز جنوبي است و براي اينكه بتواند به اهداف خود دست پيدا كند، هنوز ابزارهاي متعددي دارد. ولي شايد ترجيح ايران اين است كه فعلا از ابزارهاي ديپلماتيك و سياسي استفاده كند تا اجازه ندهد منافعي كه در منطقه دارد مورد خدشه قرار بگيرد.
به اعتقاد من بخشي از اين همكاريهاي ايران و روسيه بايد روي اين نوع همكاريهاي منطقهاي تمركز پيدا كند و ما بايد از ابزارهايمان در روابط با روسيه استفاده كنيم تا روي سياستهاي روسيه در مناطق مختلف اثر بگذاريم.
اتفاقي كه در روابط ايران و روسيه افتاد و ما نتوانستيم از آن استفاده كنيم، اين است كه اين رابطه در سطوح مختلف وجود دارد اما ما نتوانستهايم از همكاري در يك سطح براي اثرگذاري در سطوح ديگر استفاده كنيم. براي مثال روابط دوجانبه خوبي بين دو كشور وجود دارد، دو كشور روابطي در حوزه منطقهاي دارند و در حوزه بينالمللي نيز روابط دو كشور شرايط خاص خود را دارد. پيوند بين اينها به خوبي برقرار نشده و متاسفانه نتوانستهايم اين روابط را تجميع و در يك پكيجي از آن استفاده كنيم. واضحتر اگر بخواهم بگويم، ما از همكاريهاي دوجانبه با روسيه براي اثرگذاري بيشتر در موارد منطقهاي ميتوانستيم بهره بگيريم اما اين اتفاق نيفتاد.
بله اين صحبت شما درست است اما نميتوان گفت نيازي كه ايران به روسيه براي مثال در پرونده هستهاي و بحث احتمالي شوراي امنيت دارد، باعث نميشود تهران نتواند اثرگذاري منطقهاي بر خلاف ميل روسها داشته باشد؟
درست است كه نياز ايران به روسيه بيش از نياز روسيه به ايران است، اما واقعيت اين است كه ايران سعي ميكند استقلال عمل خود را در سياست خارجي تحت هر شرايطي حفظ كند. ما در گذشته نيز شاهد بودهايم كه هرگاه روسها كاري انجام دادهاند كه خلاف منافع ملي ايران بوده، ايران واكنش نشان داده يا در موضوعاتي كه ايران با آن مخالفت نبوده، تهران مخالفت خود را با تصميمات روسيه اعلام كرده است. براي مثال در موضوعاتي مثل طرح امنيتي روسها براي خليج فارس كه روسها انتظار داشتند تهران از طرح پشتيباني كند و با آنها همراه باشد، ايران به اين دليل كه ابعادي از اين طرح را در چارچوب منافع خود نميديد با طرح روسيه مخالفت كرد و اين درحالي بود كه چارچوب كلي طرح روسيه همسو با منافع ملي ايران به حساب ميآمد و تنها به اين دليل كه برخي ابعاد اين طرح با خواستهها و منافع ما سازگار نبود آن را نپذيرفتيم. اين مثال را مطرح كردم تا بگويم درست است كه ما به همكاري روسيه در حوزه هستهاي و شوراي امنيت نياز داريم اما به هرحال در تمام اين سالها ايران مسير خود را رفته و منصفانه نيست كه بگوييم رابطه ايران و روسيه نوعي وابستگي بوده است.
با اين حال مواردي هم وجود داشت كه براي مثال يك ديپلمات روس به مقام پيشين ايراني توهين كرد و واكنش قاطعي در داخل كشور ديده نشد.
بله و البته اين موضوع به شرايط داخلي ايران و تعريفي كه جناحهاي داخلي از بحث منافع ملي دارند، بستگي دارد. اين موضوع و شكاف بين جناحها فضايي را براي كشورهاي خارجي نظير روسيه ايجاد كرده تا بتوانند از اين شكاف استفاده كرده و منافع خود را به پيش ببرند. ولي با اين حال در همان مورد هم بخشهاي منصفتري كه در دولت حاكم وجود داشت نسبت به اين مساله واكنش نشان داد و آقاي اوليانوف هم خيلي زود توييت خود را پاك كرد. اين مساله در اصل به اختلافات داخلي بازميگردد.
يكي از مواردي كه درباره اين سفر مطرح بود موضوع توافق 20 ساله ايران و روسيه است. هرچند كه گفته شده امضاي اين توافق در دستور كار سفر نيست، اما باز هم افكار عمومي حساسيتهايي روي اين مساله دارد. به نظر شما اهميت اين توافقها چيست و چرا افكار عمومي به آن حساسيت نشان ميدهد؟
ما حقيقتا در مورد اين توافق و قراردادي كه 20 ساله يا 25 ساله عنوان ميشود هيچ چيز نميدانيم و صرفا يك عنواني ميشنويم كه قرار است توافقي درازمدت با روسيه امضا شود، اما من به چند دليل معتقدم يا چنين توافقي امضا نخواهد شد يا اگر امضا شود ابعادش نظير توافق 25ساله ايران و چين نخواهد بود. توافق ميان ايران و روسيه حتما محدودتر از توافق با چين است. فكر ميكنم هدف ايران از امضاي توافق بلندمدت با روسيه اين است كه نوعي توازن ميان روابط خود با روسيه ايجاد كند، چراكه ما نميخواهيم در روابطمان با روسيه و چين تفاوت آشكاري وجود داشته باشد و تهران به همين دليل تلاش دارد در روابط خود با اين دو توازن به وجود بياورد.
اما واقعيت اين است كه برخي ظرفيتها و امكاناتي كه چينيها ميتوانند در اختيار ما بگذارند، روسها ندارند و از سوي ديگر برخي ظرفيتها كه در روسيه وجود دارد، در طرف چيني ديده نميشود. شايد بتوان گفت ظرفيت روسها بيشتر سياسي است و شايد به همين دليل مشخص نيست يك توافق بلندمدت با روسيه شامل چه مواردي ميشود.
توافق پيشين كه ميان تهران و مسكو وجود داشت بيشتر يك توافق سياسي - امنيتي بود و تعهدي را براي دو كشور ايجاد نميكرد؛ يا دستكم تنها تعهداتي را روي دوش طرفين ميگذاشت كه خيلي كلي بودند. اينكه مدام مطرح ميشود قرار است توافقي جديد ميان روسيه و ايران به امضا برسد، ما هيچ چيز از اين توافق نميدانيم و تا زماني كه اطلاعاتي درباره آن وجود نداشته باشد، نميتوانيم نظرات دقيقي ارايه كنيم.
به عنوان سوال آخر، اصليترين دستاوردي كه رييسجمهور ميتواند از سفر به روسيه كسب كند، چيست؟
ما در مقطعي حساس از مذاكرات وين هستيم و اگر اين مذاكرات به نتيجه نرسد شرايط مبهمي هم براي ايران، هم براي منطقه و هم براي قدرتهاي بينالمللي به وجود خواهد آمد. به همين دليل من فكر ميكنم يكي از مهمترين مسائل و موضوعاتي كه ميتواند در سفر رييسجمهور بيش از همه مسائل مورد توجه قرار بگيرد، تاثير اين ملاقات روي مذاكرات هستهاي است. الان تمامي تلاش مسوولان ايران اين است كه به گوش جهان برسانند، ايران دستانش بسته نيست و ميتواند از ابزارهاي و ارتباطات خودش استفاده كند. طبيعتا، اين نوع گفتوگوها ميتوانند عاملي تاثيرگذار باشند و روي رفتار طرفهاي غربي در موضوع هستهاي تاثير بگذارند. در اين سفر هرچند ممكن است مسائل زيادي را طرفين علاقه داشته باشند با يكديگر درباره آن گفتوگو كنند، مسائل دو جانبه مورد بحث قرار گيرد يا درباره پروژههاي درازمدتي مثل كريدور شمال- جنوب صحبت شود، حتما درباره سوريه موضوعاتي براي گفتوگو وجود دارد و موضوعات منطقهاي نظير مساله افغانستان نيز ميتوانند مورد بحث و تبادل نظر قرار بگيرند اما آن چيزي كه بيش از همه حايز اهميت است، اين است كه مذاكرات ايران و روسيه تاثير مثبتي بر گفتوگوها در وين خواهد داشت.
كشورهايي مثل روسيه و چين در مجاورت ايران قرار دارند و بخشي از همكاريهاي اقتصادي ايران با اين كشورها ضرورت جغرافيايي دارد و اجتنابناپذير است.
واقعيت اين است كه دستكم تا وقتي تحت تحريمها و فشارهاي اقتصادي قرار داريم خيلي نميتوانيم از يك رابطه متوازن با شرق و غرب در سياست خارجي صحبت كنيم. وقتي نميتوانيم از يك رابطه متوازن صحبت كنيم، طبيعتا نگاه به شرق يا نگاه به آسيا خيلي معنا ندارد، چراكه شما راه ديگري نداريد و امكان ديگري وجود ندارد كه سياست خارجي ما بخواهد به سمت آن جهتگيري داشته باشد.
نميتوان انكار كرد كه روسيه از وجود ميزاني از تنش ميان ايران و غرب نفع ميبرد، نفع نه به اين معنا كه منفعت خاص اقتصادي نصيب اين كشور ميشود، بلكه از اين منظر كه وجود تنش ميان ايران و غرب از فشارها روي روسيه ميكاهد.
بخشي از اثرات فشارها و تحريمهايي كه از سوي ايالات متحده عليه ايران اعمال ميشود، نتيجهاش را بايد در اينگونه مسائل ديد. كشورهايي كه در حوزه اقتصادي دچار مشكل ميشوند، در حوزه سياست خارجي نيز دچار مشكل خواهند شد و امكانات محدودتري براي بازيگري موثر خواهند داشت.