تحليل انيميشن «خدايان قله» The Summit Of The Gods
سفري نفسگير به هيماليا و قله اورست
عاطفه ملكي
«خدايان قله» انيميشني فرانسوي است با الهام از رماني ژاپني. سبك پرداخت و ديزاين فيلم تماما برآمده از سبك و سياق انيميشنها و تصويرسازيهاي فرانسوي است، اما داستان آن بر اساس يك مجموعه مانگاي ژاپني نگارش يافته است. امري كه عمدتا حالت عكس آن را شاهد بودهايم، در دهه ۸۰ و ۹۰، دوراني كه استوديوهاي انيميشن ژاپني، داستانهاي كلاسيك كودكان را كه از غرب آمده بودند، دستمايه ساخت آثار و سريالهاي خود قرار ميدادند.
«خدايان قله» يكي از انيميشنهاي سينمايي مهم امسال قلمداد ميشود كه كمتر در مورد آن صحبت شده است. شايد يكي از دلايل اين مساله را بتوان به موضوع و سبك و سياق اثر مرتبط دانست. از آنجايي كه فيلم پرداختي رئاليستي دارد و موضوع آن نيز، همانگونه كه از نامش درمييابيم، در ارتباط با كوه و كوهنوردي است، ميتوان گفت مخاطبينش بيش از آنكه كودكان و حتي نوجوانان باشند، در حقيقت بزرگسالان هستند. نظر به باور بسياراني در مورد انيميشن به خصوص آثار بلند كه رسالت آن را سرگرمي مخاطبين ميشمارند و معتقدند انيميشن بايد سرشار از عناصر فانتزي و تصويرسازيهاي خوشرنگ و لعاب باشد و رويكردهايي نظير آن، سبب شده است كه اين انيميشن خوشساخت حتي در ميان علاقهمندان به سينما نيز مهجور بماند.
فيلم سراغ داستان سادهاي رفته است، چه كسي حقيقتا اولينبار توانست به قله اورست دست يابد؟ ممكن است در نگاه اول گرهافكني و چالش داستان بيش از اندازه پيشپا افتاده به نظر برسد، اما در بطن فيلم، زماني كه همراه با شخصيتهاي داستان در توفان كوهستان در نزديكي قله گير افتادهايم، به خوبي بر مخاطب تاثيرش را ميگذارد و او را، حتي اگر اهل كوه و كوهنوردي هم نباشد، كاملا با خود درگير ميكند. ضمن آنكه داستان فيلم با يك سوال در ذهن خبرنگاري كه به صورت اتفاقي شاهد ماجرايي بوده است، شروع ميشود. فيلم از اين منظر كم و بيش يادآور شاهكار اورسن ولز، «همشهري كين» است. سوالي كه كمكم به ذهن مخاطب نيز متبادر ميشود و او را كنجكاو ميكند كه براي رسيدن به جواب اين سوال، همراه با اين عكاس خبرنگار، تا آخر فيلم همراه شود، با او به آرشيو روزنامههاي قديمي سرك بكشد، با شاهدان و افرادي كه با ماجرا به نوعي درگير بودند همكلام شود و به صحبتهايشان گوش فرا دهد و در نهايت، در سكانسهاي نفسگير پاياني با او به هيماليا و قله اورست سفر كند و از صخرههاي برفي بالا رود. هرچند در پايان فيلم، مخاطب همانند جوان عكاس متوجه ميشود كه پاسخ سوالش، با جملات قابل توضيح نيست.
در كنار داستان فيلم، بايد به تصويرسازي و ديزاين اثر هم توجه كرد. سبك انيماتورهاي فرانسوي، اغلب خطي و ساده است، جزييات به ميزاني كه در انيمههاي ژاپني اهميت دارند و پرداخته ميشوند مورد توجه نيست و با فرمهاي خلاقانه و فانتزي غالب در استوديوهاي امريكايي نيز متفاوت است. در انيميشن «خدايان قله» با توجه به آنكه فيلم از داستاني ژاپني اقتباس شده كه سكانسهاي اوليهاش در خيابانهاي توكيو ميگذرد، طراحان اثر در خلق فضاهاي شهري، نيمنگاهي به انيمههاي ژاپني به خصوص آثار «كاتوشي اتومو»، كارگردان انيمه معروف «آكيرا» داشتهاند. اما هر چه داستان فيلم پيش ميرود و از فضاهاي شهري دور ميشويم و به سمت كوهستان ميرويم اين تاثيرپذيري كمرنگتر و به حال و هواي انيميشنهاي فرانسوي نزديكتر ميشود. نقطه قوت فيلم اما در سكانسهاي كوهستان است كه علاوه بر بهرهمندي از نماها و قابهاي چشمنواز و فريبنده، كارگردان توانسته است تعليق بسيار خوبي ايجاد كند و اين تعليق زماني كه كوهنوردان از صخرههاي وحشي معلق هستند و براي بقا در ميانه زمين و آسمان تلاش ميكنند به اوج خود ميرسد. اما درست لحظاتي پس از عبور از آن شرايط نفسگير، ناگهان از بالاي قله سر برميآورند كه كارگردان با قرار دادن نماهايي باز از درياچهاي مهآلود و ابري، منظره بينظير كوهستان در پيش روي، اين سكانسها را متعادل ميسازد. او در اين مسير از موسيقي گوشنواز «امين بوهافا» بهره جسته و با استفاده مناسب از ديالوگهايي به تاثيرگذاري اين سكانسها ارزشي دوچندان بخشيده است. فيلم در نقطهاي بايسته تمام ميشود و زيادهگويي نميكند و مخاطب را با ديالوگهاي پاياني شخصيت اصلي فيلم تنها ميگذارد... .