• ۱۴۰۳ يکشنبه ۴ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5128 -
  • ۱۴۰۰ چهارشنبه ۲۹ دي

شاعري كه قدر نديد

رامين جهان پور

با اسم محمود مشرف آزاد تهراني ملقب به « م.آزاد» از كودكي آشنا بودم.  قبل از اينكه بدانم او جزو نامدارترين شاگردان نيماست و هم‌دوره شاعران تاثير‌گذاري مثل شاملو، اخوان، سهراب، و فروغ و... اينها را بعدها فهميدم كه او از طلايه‌داران شعر نو ايران در دهه 40 و 50 بود. زماني‌كه روشنفكرها در ايران از زعفران هم گران‌تر و ناياب‌تر بودند.  كودكي من با نوارهاي كاستي گذشت كه پر از قصه‌هاي شفاهي آزاد و امثال آزاد بود و من كه عاشق داستان بودم در كنار «خروس زري و پيرهن پري» شاملو، فقط اسم زيباي آزاد را روي نوارهايش ديده بودم.  آزاد به همراه فيروز شيروانلو از پايه‌گذاران كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان در دهه 1340 بود و تمايز او از سهراب و اخوان و ديگران در اين بود كه او در دو عرصه شعر بزرگسال و ادبيات كودك و نوجوان آن‌هم به‌طور حرفه‌اي فعاليت داشت.  كارنامه ادبي آزاد آنقدر پربار است كه اگربگوييم تمام تلاشش را در عمر- براي فعاليت‌هاي ادبي- كه عاشقانه دوست داشت، گذاشت، پر بيراه نگفته‌ايم و من گاهي خوشحالم از اينكه اين افتخار را داشتم كه دو بار با او در زمان حياتش مصاحبه كنم كه تاريخش به سال‌هاي 1378و1380 برمي‌گردد و هنوز دست‌خطش را دارم كه با دقت به پرسش‌هايم مكتوب پاسخ داده بود.  اين مصاحبه هم به واسطه و معرفي يكي از آشنايان كه برادر خانمش بود و با اخوي بزرگ اينجانب رفاقتي ديرينه داشت، انجام 
گرفت.  م.آزاد با بزرگاني چون تقوايي، بيضايي، جلال آل‌احمد، دانشور و اخوان ثالث دوستي نزديكي داشت همچنين اولين كسي بود كه با فروغ در دهه 40 مصاحبه‌اي مفصل كرد و با همياري دوست ديرينش سيروس طاهباز، در نشريه آرش اورا به جامعه ادبي شناساند.  «هواي تازه» شاملو را در منزل پدري‌اش در قلهك ويرايش كرد و شاملو بر اولين كتاب او (ديارشب) مقدمه نوشت.  آزاد كه ليسانس قديم زبان انگليسي داشت عمرپربارش را وقف معلمي، شعر، روزنامه‌نگاري، ترجمه وقصه‌نويسي كرد و هيچگاه مهاجرت به آن سوي مرزها را به زندگي در وطن ترجيح نداد، اما متاسفانه در سال‌هاي واپسين عمر آنقدر از جامعه‌اش نامهرباني ديد كه به زندگي در انزوا پناه برد و به قول يكي از دوستان اهل قلم شايد آزاد اگر يك هنرپيشه يا فوتباليست درجه چندم بود و در وادي فرهنگ قلم نمي‌زد، بيشتر قدر
 مي‌ديد.  آخرين باري كه او را ديدم در نمايشگاه مطبوعات سال 84 بود كه در غرفه فصلنامه گوهران نشسته بود و خيلي هم با هم گپ زديم و آخرين باري كه صدايش را شنيدم از پشت سيم تلفن بود در بيمارستاني در خيابان ولنجك.  اين مرد خجول مهربان كه متولد 1312بود در يكي از روزهاي سرد و برفي زمستان به تاريخ بيست‌ونهم دي‌ماه 1384به كوچ ابدي رفت و مارا با كتاب‌ها و قصه‌هايش تنها گذاشت.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون