از برف تا بورس، از چاي تا روس
ابراهيم عمران
همه به نوعي درگير و وابسته به دنياي غيرواقعي هستيم. اين اصطلاح دنياي مجازي و فضاي سكرآورش هم از آن ابداعهاي دنياي جديد است. جهاني كه در آن همزمان ميخوانيم كه پنجاه ميليون سهامدار بورس درست نيست و شش ميليون و هفتصد هزار نفر از سال نود و نه وارد آن شدند كه نصفشان هم با سود خارج شدند. صفحهاي ديگر از رفتن شاه سابق ايران ميگويد كه با روز تولدش يكي است. همزمان كه چاي خوردن در هواي سرد را طاقتفرسا ميداند. چه كه شايد لبانش بسوزد. كمي آن سوتر فردي خبر ميدهد واكسن آسترازنكا رسيده است. كاربري به او ميگويد آدرسي كه داده؛ خبر نبوده و اطلاعرسانياش، درست نيست. در بالا و پايين رفتنها مطلع ميشويم برنج هاشمي اولينبار در سال شصت و چهار به خاطر بلندياش، كشف شد و فرد كاشف سال بعد آن را نشا كرد. در حالي از شمال كشور خارج ميشويم كه در تركيه با وجود سقوط لير؛ هنوز ايرانيان ثروتمند ركورد خريد خانه در آن جغرافياي اغواكننده را ميشكنند! آن طرفتر در مورد همسايه شمالي (روسيه) نقل قولي شده كه لياقت رابطه با ايران را دارد؛ آن سان كه امريكا نتوانسته چنين لياقتي كسب كند! در خوانشي ديگر درمييابيم سازنده عروس و شوكران اعلام كرده از دنياي سينما خداحافظي كرده است چه كه ديگر پردههاي اكران جريانساز نيستند. همزمان كاربري از بادمجان گفته كه بهترين صيفي و غذا است و رو دست آن نيست. بانويي هم از ابتكار عملش در زندگي گفته كه هنگام دعوا غش كرده و براي اينكه آسيب نبيند؛ مكان غش كردن را پذيرايي انتخاب كرده است كه آسيب كمتري ببيند. همزمان كه رفتن رييسجمهور به روسيه قطعي شده است؛ شهروندي شكايت كرده كه در فرودگاه مسكو؛ ساعتها معطل شده و هيچ كمكي هم سفارت ايران به او نكرده است. و اين نقيصه بارها تكرار ميشود در روسيه و بياحترامي به ايرانيان عادي شده است انگار. طبق گفتهاي قرار است رويه بانكها اصلاح شود و براي مبالغ پايين ضامن و وثيقه درنظر گرفته نشود و خوش حسابي سابق ملاك دريافت وام باشد. از سويي ديگر اصرار بر بازگشايي مدارس و دانشگاه از سوي دستگاههاي مربوط ميشود كه عملا زيرساختهاي آن مهيا نيست. در چرخشي ديگر ميخوانيم امريكا خواستار رايزني با حزبالله شده است. كاربري خبر داده از سوي رييس مركز تجمعات قانوني كه در يك سال گذشته آمار تجمعات بالا رفته است و نود و سه درصد آن هم صنفي و كارگري است. كمي پايينتر خبر رسيده كه دليل باز نشدن ايربگ در حادثه بهبهان اين بود كه همه ماشينها از عقب ضربه خوردهاند! و در پايان هفتهاي كه برف نيمي از كشور را فرا گرفته؛ بانويي سر ميخورد و پسري دستش را ميگيرد و به كمكش ميشتابد؛ فردا كه اين حادثه تكرار ميشود برايش؛ اينبار دو دختر به او ميخندند! اينگونه بود كه گشت و گذار دنياي مجازي ما با شعري پايان پذيرفت كه كاربرش نوشته بود:
همي گفتم كه خاقاني دريغا گوي من باشد/ دريغا من شدم آخر دريغا گوي خاقاني