خاطرات سفر و حضر (143)
اسماعيل كهرم
خانههايي كه در انگلستان مقابل پاركهاي شهري ساخته ميشوند خيلي قيمتي هستند، زيرا اين پاركها براي هميشه برقرارند و بنابراين، اين خانهها هميشه خوشمنظره خواهند بود.برخلاف ايران عزيز ما، يك مصوبه، پارك را به هم ميريزد و منظره از بين ميرود. همين يكي از اين خانهها گير بنده آمده بود نسبت به منظره ابدي آن مطمئن بودم. دو، سه روزي از منزلم دور بودم ، بازگشتم، حس كردم كه كسي در خانهام بوده! حدسم درست بود. در اتاقم همه چيز به هم ريخته بود. همه چيز! شنيده بودم كه با چيزي شبيه راكت پينگپنگ در را از دو طرف باز كرده و همه چيز را پراكنده روي زمين ميريزند تا اگر پول، جواهر يا شيئي قيمتي وجود داشت كف زمين پخش شود. به پليس زنگ زدم. آمدند ملاقات، عكسبرداري، انگشتنگاري، مصاحبه، دريافت شكايت كتبي... انگشتنگاري بسيار دقيق و كامل...
در تهران ساعت چهار صبح صداهاي وحشتناك شنيدم. هراسان بيدار شدم به طرف درب ورودي رفتم. يك جوان رعنا كه ميتوانست يك قهرمان واليبال، بسكتبال يا كارگر سربلند و كارشناس ايراني باشد كه با غرور و نهايت سربلندي سر سفره ايران بزرگ زندگي ميكرد، بركت ميداد و بركت ميگرفت، نعمت ميداد و ميگرفت ولي افسوس كه او اين راه را انتخاب كرده بود. رفتم پشت در شيشهاي. من را ديد از ترس مُرد. فرار كرد. زمين خورد و بلند شد و رفت. رنگش زرد شده بود. داد زدم گفتم اين كار به ترسش ميارزه؟ برگشت نگاهش التماسآميز بود. نميدانم از من چه ميخواست؟ به پليس تلفن زدم، بلافاصله پاسخ دادند گفتم يك نفر دزد آمد، فرار كرد. پليس پاسخ داد كه بله بايد تلفن ميكرديد. يك درجهدار پليس با موتوسيكلت آمد (بعد از 5 دقيقه) خيلي سريع . ايشان روي زين نشسته به سوراخهايي كه سارق روي شيشه ايجاد كرده بود، نگاه كرد. پاي او از روي زين بلند نشد كه نشد. نتيجه: انگشتنگاري پليس انگليس بعد از يك هفته نتيجه داد. سارق را پيدا كردند ولي سارق ايراني؟ انگشتنگاري اساسا انجام نشد كه نشد.