مهدي مقدري در گفتوگو با «اعتماد»:
از بيتفاوتي سياسي بپرهيزيد!
مهدي مقدري، دبير كل سازمان عدالت و آزادي، در انتخابات شوراي شهر پنجم در سال ۹۶ ازجمله كانديداهاي پيروز انتخابات بود و پس از ورود به شوراي شهر اصفهان به عنوان سخنگوي اين شورا، يكي از اعضاي موثر شوراي شهر اصفهان لقب گرفت. اما در ادامه راه، توييتهاي مهدي مقدري و برخي فعاليتهاي ديگر او، موجب محروميت او از عضويت در شوراي شهر اصفهان و فعاليت حزبي شد. مقدري از آن زمان به تحقيق و پژوهش روي آورده است و كتابهايي را در زمينه حكمراني خوب و دموكراسيخواهي منتشر كرده است. با مقدري درباره كتابهايي كه نوشته و آينده سياسي جريان اصلاحطلبي در ايران گفتوگو كرديم.
در دوراني كه اصلاحطلبان به دلايلي مثل ردصلاحيتها از طرف حاكميت و از دستدادن سرمايه اجتماعي از طرف مردم مواجه شدهاند، شما كنشگري اصلاحطلبانه را ادامه دادهايد. چه چشماندازي براي آينده اين جريان تصوير ميكنيد؟
مايلم در ابتدا توضيح بدهم كه منظور من از كنشگري مدني، شهروندان سازمانيافتهاي هستند كه براي دستيابي به اهداف سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي و در راستاي تغيير در سياست عمومي، خارج از نهادهاي نمايندگي رسمي كشور، تلاش ميكنند و بايد بپذيريم كه امروزه كنشگري مدني به بخش جداييناپذير از توسعه سياسي و اجتماعي تبديل شده و چنين «سرمايه اجتماعي» به اندازه پول يا مهارتِ شهروندان ارزشمند شده است. مثالي بياورم از پژوهشِ بانك جهاني كه نشان داده عضويت در انجمنهاي محلي نسبت به سطح سوادشان، تاثير بيشتري بر رفاه خانوارها دارد. جالب اينكه درك كنيم كه يكي از رويدادهاي مهم در سياست جهاني در دو دهه گذشته، تغيير كنشگري سياسي و مدني بوده است. شكل جديد كنشگري نهتنها از نظر كيفي با آنچه در دهه 1990 و 2000 بود متفاوت است، بلكه شدت و تكرار آن، رشد چشمگيري را نشان ميدهد. اين كنشگري جديد به شكلهاي گوناگون از اعتراضات گسترده تا ابتكارات خودياري تحت رهبري جامعه صورت ميگيرد و نكته اصلي صحبت من اين است كه چنين كنشهايي بر پايه ارزشهاي دموكراسي و حكمراني خوب است. پس چنانچه من به دنبال كنشگري اصلاحطلبانه هستم، در واقع هم براي دستيابي به تغييرِ وضع موجود تلاش ميكنم و هم براي ارزشهاي دموكراتيك در حال مبارزه مدني هستم. تجربههاي گذار نشان داده كه هيچ جامعهاي بدون كنشگري پويا و كنشگران مسوول به هدفِ تغيير دست نيافته است. از انقلابهاي 1989 گرفته تا تغييرات انتخاباتي در جوامع پساكمونيستي آسياي مركزي و خيزشهاي عربي، همه و همه به واسطه حضور در بستر كنشگرايانه رخ داده است. اينكه موجهاي دموكراسي، كشورهاي دموكراتيك جهان را از حدود بيست كشور به بالاي يكصد كشور رسانده، به خودي خود و به خواست رهبران خودكامه نبوده، بلكه نتيجه كنشگري در شرايط سركوب، خفقان و انسداد سياسي و تركيب آن با عوامل ديگر بود.
چشماندازي كه من براي آينده اين جريان متصورم، به متغيرهاي زيادي بستگي دارد. كنشگري اصلاحطلبانه كه لزوما منظورم كنشهاي جناح سياسي اصلاحطلب ايران نيست، به اندازه كافي قوي نيست و اقتدارگرايي حاكم و برخوردهاي خشن مانع از رشد آن شده است. همچنين نتوانسته است منافع شخصي را كه مانع اصلاحات عميقتر ميشود، كنار بگذارد. بنابراين، ما شاهد قطبيشدنِ فزاينده ميان بازيگران جريانهاي اصلاحطلب سياسي و اجتماعي هستيم و تجربه گذارهاي دموكراتيك و گذار به حكمرانيخوب نشان داده تا زماني كه سپهر جامعه دستخوش چندپارگي بازيگرانِ دموكراتيك باشد، دستيابي به هدف غيرممكن است. همين وضعيت به حكومت انگيزه لازم را ميدهد تا به دنبال راههايي براي خنثيسازي چنين نيروهايي باشند. لازم است تاكيد كنم كه كنشگري جديد، امروزه در اغلب كشورها در معرض تهديد است زيرا دولتها لازم ميدانند كه راهي براي خنثيسازي آن بيابند و سركوب كنشگران دستور كار مشترك بسياري از رژيمها شده است. بااينوجود، معتقدم چنانچه رهبران سياسي و اجتماعي اين جريان شناخت تازهاي از تحولات جهان و آموختن از تجربههاي موجود پيدا كنند و با پايبندي به گفتوگوهاي ملي به دنبال تدوين راهبرد اجماعي و همهشمول براي تشكيل يك ائتلاف فراگير سياسي و اجتماعي باشند، ميتوانند به هدفهاي اصلاحي و تغيير وضع موجود دست يابند. كار دشواري خواهد بود، ولي شدني و لازم است.
در كتابهايي كه شما تاليف و ترجمه كردهايد، به تجربه كشورهاي ديگر در حوزه دموكراسيخواهي و حكمراني خوب پرداخته شده است. اين تجربهها تا چه اندازه ميتواند در مورد ايران راهگشا باشد؟
ترديدي نيست كه يك جريان موثر سياسي و اجتماعي بايد تحولات و تجربههاي ديگر كشورها را بخواند، بياموزد و در صورت سازگاري با بسترهاي جامعه خويش، آنچه را ضروري ميانگارد، به كار بندد. من هم با همين نگاه به دنبال پژوهشهاي تجربي در حوزههاي دموكراسي و حكمراني رفتم. براي همين است كه در تمام كتابهاي من شما با تجربههاي كشورهاي گوناگوني از هر سوي جهان آشنا ميشويد و به واقع به قلب تحولات و رويدادها در آن سرزمين سفر ميكنيد. هرچند، به اين نتيجه رسيدم كه اغلبِ رهبران و بازيگران كليدي در پي يافتنِ آموزهها و تجربههاي پيراموني نيستند و خيلي تمايل دارند بر راهبردها و راهكارهاي قديمي، كليشهاي و تاريخ مصرف گذشته خويش تاكيد كنند. از همين روست كه هم سرمايه اجتماعي خود را از دست دادهاند و هم نتوانستهاند با طيف كنشگرانِ جديد پيوندي برقرار كنند و قطبيشدني كه در بالا بدان اشاره كردم، در چنين وضعيتي عميق شد. به عبارتي، چنين رهبران و بازيگران محوري يا به دليل ناآگاهي، يا ناباوري يا خودخواهي به دنبال ابداع دوباره چرخ هستند؛ درحاليكه دنياي مدرن به دنبال به اشتراكگذاشتنِ يافتهها و تجربههاي كارآمد و توسعهيافته است. بگذاريد حالا كه بحث ما به اينجا كشيد، از يك پژوهش تجربي نمونه بياورم. بر پايه كتاب درسآموز «آينده دموكراسي؛ احزاب سياسي، جامعه مدني و جنبشهاي شهروندي» به بازيگران كليدي اين سه حوزه يادآور ميشوم كه اولا، برخي ذهنيتهاي گذشته درباره مرزبندي سفتوسخت و خطوط قرمزِ ميان اين سه جريانِ كليدي در سپهر سياست و جامعه رنگ باخته و تحولات دنياي جديد به كنشگران اين عرصه ميآموزد كه چگونه اين سهگانه ميتوانند با يكديگر تعامل داشته باشند و در عين حال استقلال نهادي خود و ديگري را پاس بدارند. به عبارتي، خودآگاهي رهبران سازمانهاي غيردولتي و جنبشهاي اجتماعي كه بتوانند خطمشي غيرحزبي خود را حفظ كنند و درعينحال در زيستِ سياسي پويا باشند، بسيار اهميت دارد. دوم، اينكه از يك سو، بخواهيم به اصلاحات و تغييرات سياسي، فرهنگي و اجتماعي دست يابيم و از سوي ديگر، در خانه بنشينيم، يا به بهانه شيفت رويكردي از كنش سياسي به كنش مدني، از زيست سياسي فاصله بگيريم، به گمانم ره به جايي نخواهد برد. آنچه من در مطالعات تجربي خويش آموختم، حتي در رژيمهاي بهشدت سركوبگرا، انسجام نيروهاي دموكراتيك و كنشگران سياسي و اجتماعي اهميت دارد؛ همكاري ميان نيروهاي سياسي و كنشگران سازمانهاي جامعه مدني در الهام بخشيدن به شهروندان ارزش دارد؛ نگاه اميدوارانه به آينده و برنامهريزي در بسيجِ شهروندان مهم است و البته به خوبي ميدانم كه دستيابي به همه اينها كار دشواري است و سوم، به توصيههاي ارزشمند اين كتاب به اين سه جريان اشاره ميكنم كه: با يكديگر همكاري كنيد، البته اين به معناي جذب يكديگر نبوده و لازم نيست در همهچيز به توافق برسيد؛ از بيتفاوتي سياسي بپرهيزيد و سياسي باشيد و تاثير سياسي خود را به حداكثر برسانيد؛ به شعارهاي ضددموكراتيك فرصت ندهيد و از نگرش اقتدارگرايانه دوري كنيد؛ چيزي را پايهگذاري كنيد و فقط در مقام اعتراض نباشيد. اينها را گفتم تا نمونهاي براي روي آوردن به درك تحولات دنياي معاصر باشد و از پوستههاي گذشته خود بيرون بياييم و جريانساز شويم و نگداريم انسداد و برخوردها ما را از مسير اصلاحطلبي خويش دور سازد و نااميدي بر ما چيره شود.
مهمترين كاستي احزاب اصلاحطلب را چه ميدانيد؟ آيا آنها از آموزش اعضاي خود ناتوان بودند يا شرايط سياسي كشور اجازه فعاليت بيشتر را به آنها نداده است؟
قطعا احزاب اصلاحطلب در آموزشِ اعضاي خويش كاستي داشتهاند و حتي اين قابل تعميم به نهادهاي جامعه مدني نيز هست. حتي در برخي موارد شاهد آموزشهايي هستيم كه تاثيري در كارآمدي و توانمندسازي اعضاي سياسي و اجتماعي و فرهنگي اين نهادها ندارد و هنوز درگير موضوعات كليشهاي هستند. البته در شرايط انسداد فعلي، خود اعضا و ديگر شهروندان نيز ميل و رغبتي به مشاركت سياسي ندارند و تقريبا همهچيز تعطيل است. هرچند نبايد بيانصافي كنم و چشم خويش را بر پارهاي از رويدادهاي آموزشي اثربخش در نهادهاي فرهنگي، مدني، صنفي و حزبي ببندم. من به اميد همين روزنههاي اندك است كه در ميدان باقي ماندهام.
اما من مهمترين كاستي احزاب اصلاحطلب را فاصله گرفتن از ديگر جريانهاي موثر سياسي و اجتماعي كشور ميدانم و همانطوركه در مثال بالا بدان پرداختم، اين فاصله سبب سوءتفاهمهاي عميقي شده و انسجام نيروهاي تحولخواه ايران را به خطر انداخته است. تجربه ايران و جهان نيز نشان داده وقتي كه انسجام و وحدت در نيروهاي هواخواهِ دموكراسي و اصلاحطلبي نباشد، نه تنها دستيابي به هدف رنگ ميبازد، بلكه نيروهاي اقتدارگراي درون حاكميت نيز انگيزه برخورد، خنثيسازي و درهمپاشيدن اردوگاهِ حاميان دموكراسي و آزاديخواهي را در خويش تقويت ميكنند.
يكي از مهمترين شكافها ميان جريان سياسي كه جنابعالي به آن منتسب هستيد، دوگانه ميان «جريان چپ خط امام» و «جريان دموكراسيخواه خشونتپرهيز» است. به نظر شما، اين شكاف قابل ائتلاف است يا جريان دموكراسيخواه بايد راه خود را جدا كند؟
بستگي به اين دارد كه چه ائتلافي را دنبال ميكنيم. بگذاريد صريح و شفاف سخن بگويم. آنچه ما از اصلاحات ميخواهيم، دستيابي به ارزشهاي دموكراسي، آزادي، عدالت و حقوق بشر بر پايه شيوههاي خشونتپرهيز است. سرمايه ما نيز انبوهِ شهروندان و نيروهاي سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي باورمند به اين ارزشهاست كه در بزنگاههاي تاريخي قدرت، گستره و ميلِ به اين تغيير را نشان دادهاند، هرچند در حاكميت گوش شنوا و چشم بينا براي درك نيازها و خواستهها آنان وجود نداشته است. اين طيف بزرگ، بر پايه اين ارزشها، به دنبال رفاه، آرامش و امنيت پايدار براي همه ايرانيان است.
در مقابل، طيفي درون جريان اصلاحطلب وجود دارد كه بايد اعتراف كنيم كه نه به دنبال اصلاحِ وضع موجودند و نه در پي كارآمدي سياسي و اجتماعي هستند؛ بلكه تنها از برند اصلاحطلبي، آنهم در بزنگاهي كه خريدار داشته باشد، به دنبال دستيابي به جايگاه يا تقويتِ منافع شخصي خود بودهاند. به باور من، درست در همينجا و توسط اين جريان اصلاحات سياسي، اجتماعي و فرهنگي ضربه خورده است. البته من با نامگذاري اين جريان آنگونه كه شما آن را چپ خط امامي خوانديد، مخالفم. درون جريان چپ خط امام، افرادي نزديك به گروهي كه بالا بدان اشاره كردم وجود دارند. من طيفي را ميبينم كه در واقع فرصتطلباني هستند كه به نام اصلاحطلبي و اعتدال، دنبال هر زدوبندي و با هر وزش بادي هستند. قطعا با اينها نبايد ائتلاف را ادامه داد. چون منافع دموكراسيخواهي اصيل را به خطر مياندازند و نه تنها ائتلاف با ديگر بازيگراني كه برشمردم و وجودشان حياتي است را به خطر مياندازند، بلكه سبب رويگرداني انبوه مردم از جريان دموكراسيخواهِ خشونتپرهيز ميشوند. ما بايد مرزبندي شفاف خود را پيكربندي كنيم و طرحي نو دراندازيم. شك ندارم كه آينده از آنِ همين جريان نخست است، نه فرصتطلباني كه فرصتهاي نابِ گذار را از بين بردند، مردم را نااميد ساختند، شكاف ميان اردوگاه هواخواهانِ دموكراسي، آزادي و حقوق بشر را عميق كردند و از قدرت ابراز وجود آنها كاستند و در نهايت به وضعيت كنوني سوق دادند. اما ما يك شكل ديگري از ائتلاف را هم داريم كه معطوف به انتخاباتهاي آزاد، عادلانه و رقابتي است و چون فعلا شرايط تحقق چنين انتخاباتي وجود ندارد، اجازه دهيد اكنون درباره آن سخن نگويم و بماند براي بعد.
حتي در رژيمهاي بهشدت سركوبگرا، انسجام نيروهاي دموكراتيك و كنشگران سياسي و اجتماعي اهميت دارد؛ همكاري ميان نيروهاي سياسي و كنشگران سازمانهاي جامعه مدني در الهام بخشيدن به شهروندان ارزش دارد؛ نگاه اميدوارانه به آينده و برنامهريزي در بسيجِ شهروندان مهم است.
مهمترين كاستي احزاب اصلاحطلب را فاصله گرفتن از ديگر جريانهاي موثر سياسي و اجتماعي كشور ميدانم و همانطوركه در مثال بالا بدان پرداختم، اين فاصله سبب سوءتفاهمهاي عميقي شده و انسجام نيروهاي تحولخواه ايران را به خطر انداخته است.
آنچه ما از اصلاحات ميخواهيم، دستيابي به ارزشهاي دموكراسي، آزادي، عدالت و حقوق بشر بر پايه شيوههاي خشونتپرهيز است.