يادي از اكبر زنجانپور به بهانه زادروزش
گزارش يك پرونده پنجاهساله
اميد جوانبخت
اكبر زنجانپوردر آستانه 77 سالگي از نسل هنرمندان پرتلاش و تاثيرگذاري است كه همواره كار خود را به نحو احسن انجام داده و هيچگاه شهوتِ شهرت و ديده شدن نداشته و به همين دليل غالبا در فضاي پرگردوغبار (خصوصا سينما) آنچنانكه بايد قدر نديده است.
او كه با تحصيل در اولين دورههاي تئاتر در هنرهاي زيباي دانشگاه تهران و تحت آموزههاي اساتيدي چون «حميد سمندريان» و «داود رشيدي» به سرعت جذب و شيفته تئاتر شد و با جوهرهاي كه داشت مورد توجه گروههاي تئاتري حرفهاي قرار گرفت و پس از تجربياتي چون تئاتر «ملاقات بانوي سالخورده/51» و «نگاهي از پل /48» به كارگرداني «سمندريان» با تئاترهاي «چوب زير بغل» و «صداي شكستن» هر دو كار «بهمن فرسي» و ايفاي نقشهايي مهم در آنها كه مورد توجه افرادي چون «جلال آلاحمد» و «احمد شاملو» قرار ميگيرد مصممتر فعاليتهايش را ادامه ميدهد و تجربه كارگرداني را نيز با نمايش «ريل» نوشته «محمود دولتآبادي» به تجربه بازيگري ميافزايد.
وي پس از فارغالتحصيلي بازي در نمايش را در سه شاخه اجراي صحنهاي، ضبط تلويزيوني و اجراي راديويي پي ميگيرد و آثار موفقي را در هر كدام بهجا ميگذارد.
دستمايه او در اين آثار نمايشنامههايي از نويسندگان برجسته جهاني همچون «يوجين اونيل»، «فردريش دورنمات»، «آرتور ميلر» و «آنتوان چخوف» است. او حضور در فيلمهاي «بيتا/هژير داريوش/51» و «شطرنج باد/اصلاني/55» و دو سريال «آتش بدون دود/ابراهيمي/54» و «طلاق/اسداللهي/56» را نيز در كارنامه پيش از انقلابش تجربه كرد. پس از انقلاب كه فعاليتهاي تئاتري به دليل تحولات فرهنگي متوقف و كند شد با حضور در فيلمهاي «تاريخسازان/هادي صابر/59» و «مرگ سفيد/زندباف/62» به سمت بازي در سينما متمايل شد.
هرچند او برخلاف هنرمنداني چون «هادي اسلامي»، «پرويز پرستويي»، «مهدي فتحي» و... هيچگاه با حضور در سينما از تئاتر فاصله نگرفت. تجربيات اوليهاش در سينما همچون «يك روز گرم/عسگري/63»، «زائر خلف/نوعصري/63»، «حادثه/تهراني/63» هرچند نقش اصلي را به عهده داشت اما آنچنان به چشم نيامد اما نقش جنگلبان پير فيلم «ريشه در خون» سيروس الوند با گريمي متفاوت و بازي خوب «زنجانپور» بسيار تاثيرگذار بود و بده بستانهاي حسي بازياش با «قريبيان» (مبارزي زخمي كه در جنگل به او پناه ميآورد) خصوصا در صحنههاي مچ انداختن و نيز در فرار پاياني يكي از بهترين تجربيات سينمايياش را رقم زد.
«ستاره دنبالهدار/كاشانينژاد/64» و «سامان/نيكآذر/64» نيز آنچنان فيلمهاي مهمي نشدند ولي حضور در نقش اصلي فيلم متفاوت «محمدعلي نجفي» «گزارش يك قتل/65» يكي ديگر از بازيهاي خوبش در سينما را رقم زد. نقش كوتاهي در «تشكيلات/مصيري/65» و «طپش/فخيمزاده/67» نيز تجربيات ديگر او در دهه شصت بودند كه آنچنان ديده نشدند. پرونده آثار سينمايي «زنجانپور» متاسفانه به غير از دو فيلم «ريشه در خون» و «گزارش يك قتل» به دلايل مختلفي چون نقش و فيلمنامههايي ضعيف و كارگرداناني كمتجربه نتوانست تلألويي همپاي آثار تئاتري وي داشته باشد و به نوعي باعث شد تا از اين عرصه فاصله بگيرد. چند سال پيش «مسعود كيميايي» براي نقش اصلي يكي از فيلمنامههاي خوب و پر و پيمانش «تبعيد سايهها» كه قرار بود در روسيه فيلمبرداري شود او را انتخاب كرده بود كه متاسفانه شرايط توليدش فراهم نشد و اين را هم ميتوان ادامه بدشانسيهاي سينمايي «زنجانپور» دانست.
او در سالهاي پاياني دهه شصت و اوايل هفتاد با حضور در دو سريال موفق «عطر گل ياس»و «آواي فاخته/73» هر دو به كارگرداني «بهمن زرينپور» به همراه زندهياد «داود رشيدي» بازي در سريالها را نيز به پروندهاش افزود. بازي درخشان او در سريال «ولايت عشق/فخيمزاده» كه در نقش منفي «فضل ابن سهل» كه نقش را از تيپي تكبعدي و تخت به شخصيتي دراماتيك ارتقا داد نيز در يادها مانده است. نقش عموي مختار در سريال عظيم «مختارنامه/ميرباقري» هم ديگر نقش تاريخي برجسته او در سريالها به حساب ميآيد.
او پس از انقلاب بازيگري و كارگرداني تئاتر را نيز به موازات پي ميگيرد كه از مهمترين آنها ميتوان به كارگرداني و بازي «گوريل پشمالو/يوجين اونيل»، «مرواريد/61»، «ارزش/ميلر/66»، «ساحره سوزان/ميلر/70»، «دشمن مردم/ايبسن/85» و نمايشنامههاي مهم «چخوف» همچون «مرغ دريايي»، «سه خواهر»، «ايوانف»، «باغ آلبالو» و نيز بازي درتئاترهاي «ارتور و اوئي/برشت/مجيد جعفري»، «فيزيكدانها/دورنمات/كرم رضايي»، «جان گابريل بورگمن/فتحي»، «ببر گراز دندان/مرزبان» اشاره كرد. حضور او روي صحنه چنان ديدني و تسخيركننده است كه به جرات ميتوان او را يكي از برترين هنرمندان تئاتر (خصوصا پس از انقلاب) دانست.
«زنجانپور» يكي از شريفترين هنرمنداني است كه در هر شرايطي تلاش كرده كه بهترين كار ممكن را انجام دهد حال گاه در عرصهاي چون تئاتر همواره درخشان بوده و گاه همچون سينما اغلب بد شانس بوده و كمتر نقشي هم اندازه تواناييهايش به پُستش خورده، اما همواره حضورش، بيانش، نگاهش و دستانش چنان به نقشها جان ميدهند كه به ياد ميماند. براي اين هنرمند بزرگ آرزوي سلامت و حضوري كماكان پرتلاش و تحقق نقشهايي همشأن توانمنديهايش دارم.