تفسير الگار از انقلاب
مرتضي ميرحسيني
يك: حامد الگار ميگفت بعد از اينكه شاه در اواخر ديماه 57 از ايران رفت و عملا ميدان را خالي كرد سقوط نظام سلطنتي پهلوي و پيروزي انقلاب «فقط مساله زمان بود.» درست ميگفت. دگرگوني قطعي بود و بحران شكلگرفته جز با زيرورو كردن همهچيز به پايان نميرسيد. ميگفت: «تدبير روي كار آوردن دولت شاپور بختيار كه چند روز پيش از فرار شاه از ايران در 26 دي تشكيل شد هيچ شانسي براي موفقيت نداشت و از اساس تدبيري محكوم به شكست بود. همچنين برخلاف آنچه سردمداران حكومت امريكا ميپنداشتند هيچگونه امكان واقعي براي كودتاي نظامي نيز موجود نبود.» دو هفته بعد از خروج شاه از ايران، در چنين روزي از سال 1357 «امام خميني به تبعيد چهاردهساله خود پايان داد و در ميان استقبال پرشور انبوه مردم به تهران بازگشت.» قدمهاي بعدي را هم محكم و سريع برداشت. در همان جمع استقبالكنندگانش، دولت مستقر را نامشروع و غيرقانوني خواند و دولت ديگري كه ما در تاريخمان آن را «دولت موقت» ميشناسيم، تشكيل داد. رياست آن را به مهدي بازرگان سپرد. بختيار كمي مقاومت كرد و دستوپا زد، اما فايدهاي نداشت.
دو: انقلاب در سال 1357 انقلابي مردمي بود و اساسا يكي از مهمترين ويژگيهاي آن «وسعت مشاركت عموم مردم در نهضت بود كه در ساير انقلابهاي سده بيستم ميلادي سابقه نداشت.» الگار براي ادعايش، دلايلي هم ميآورد. اينكه «عملا هر شهر بزرگ و كوچك در ايران عليه رژيم پهلوي بسيج شد و زنان و مردان تقريبا تمام طبقات جامعه ايران تمايل خود را به سرنگوني نظام پادشاهي و پايان دادن به آنچه سركردگي خارجيان ميدانستند نشان دادند... نخستين نمونههاي شورش و اعتراض عليه حكومت يا ضد دخالت خارجي - مثل انقلاب مشروطه در اولين دهه قرن بيستم يا مبارزه پس از جنگ دوم جهاني براي ملي كردن صنعت نفت كشور - هيچيك نتوانسته بودند تا اين اندازه گسترده و عميق همه مردم را بسيج كنند.» همچنين اين انقلاب، انقلابي اسلامي بود زيرا «شعارهايي كه طي تظاهرات انبوه مردم داده ميشد اكثرا اسلامي بود، اسلحه انقلابيون - غير از دو روز آخر -نماز جماعت و شهادت بود و ايام مهم مذهبي بهويژه ماه محرم بود كه جنبش انقلابي را پيش برد. از آن مهمتر، مساجد واحدهاي اصلي سازماني انقلاب محسوب ميشدند.»
سه: برخي ميگويند نيروهاي مذهبي در انقلاب ميداندار شدند، زيرا شاه قبل از آن تمام گروهها و احزاب ديگر را سركوب كرده بود. الگار اين گفته را رد ميكند. «بايد گفت كه مساجد و شخصيتهاي مذهبي نيز به هيچوجه از دشمني رژيم بينصيب نمانده و هزينههاي گزافي در مبارزه با رژيم پهلوي پرداخته بودند. رژيم چند تن از علما را دهه 1350 كشت كه مشهورترين آنان آيتالله محمدرضا سعيدي در ارديبهشت 1349 و آيتالله حسين غفاري در آذرماه 1353 بودند. شمار زيادي از آنان را هم كه پس از انقلاب داراي مقامهاي مهمي شدند، بارها دستگير يا به مناطق دورافتاده كشور تبعيد كرد.» عامل موثر ديگري كه به نيروهاي مذهبي برتري ميداد، نقش و جايگاه رهبري امام بود. نيروهاي مذهبي توانستند انقلاب را پيش ببرند، زيرا «نيروهاي غيرمذهبي، چه چپ و چه مليگرا، به كلي بيبهره از شخصيتهاي برجستهاي بودند كه بتوانند وفاداري تودهها را به خود جلب كنند و روحيه ايثار فعال براي دستيابي به يك هدف ايدئولوژيكي را در آنان بدمند. در افق ايران هيچكس ديگري وجود نداشت كه به هيچوجه با امامخميني و دعوت او قابل مقايسه باشد.»