• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5139 -
  • ۱۴۰۰ سه شنبه ۱۲ بهمن

پايان باز، پايان بسته

علي وراميني

حيف. حيف كه يكي از بهترين فيلم‌هاي فرهادي حاشيه‌‌اش پررنگ‌تر از خود فيلم شد. البته كه حاشيه يا همان بحث‌ها درباره مالكيت ايده فيلم، تشخيص سره از ناسره و درنهايت ايستادن در كنار مظلوم از هر فيلم و اثري مهم‌تر است. در اين شكي نيست و اغماض نبايد كرد. منظور آن است كه كاش «قهرمان» مانند فيلم‌هاي اخيرش بي‌حاشيه اكران مي‌شد تا ذات سينمايي آن چنين به محاق نرود. 
فارغ از اين مسائل (از اين بابت كه اطلاعات كافي درباره اينكه حق با كدام سمت ماجراست، ندارم و نه بي‌اهميتي كليت ماجرا) «قهرمان» به لحاظ سينمايي بسيار قابل توجه و به لحاظ پرسشي كه در آن طرح مي‌كند، بسيار قابل تامل است.
اولين كار سترگ فرهادي بيرون آمدن از تهران است. پيش‌تر هم آمده‌اند البته؛ چه بسيار در شمال و كيش و كمتر در شهرهاي ديگر. در شمال و كيش كه در بهترين حالت هدف، بهره‌جويي از سانتي‌مانتاليسم فضا بوده و در شهرهاي ديگر هم غالب اوقات از سر فقدان توجه به جزييات اگر هم ژانر كمدي نبوده به كمدي تبديل شده. در قهرمان فرهادي شهر شخصيت دارد. رحيم اگر در شيراز آن هم در محله سنگ سياه شيراز نبود قطعا كسي ديگر مي‌شد. بايد شيرازي باشيد تا بيشتر متوجه نبوغ فرهادي در نزديك شدن به شخصيت‌ها شويد. فارغ از شخصيت رحيم كه انگار فرهادي از درباره الي تا الان به دنبال آن بوده است، ديگر شخصيت‌ها هم همه به‌قاعده هستند. آن‌قدري كه بي‌انصافي است نام فرعي بر هر كدام از شخصيت‌ها بگذاريم. تاكيدم بر هر كدام از سر اغراق نيست. حتي هنرورهاي فيلم، از كسبه بازار انقلاب شيراز تا آنان كه براي خيريه آمده‌اند، وجوهي از شخصيت بودن را دارا هستند و اين متمايزكننده سينماي فرهادي است. از مساله لهجه نبايد غافل شد. فيلمي به خاطر ندارم در سينماي ايران كه چنين روي لهجه و تمايزهاي آن وسواس داشته باشد و حاصل كار درست باشد. امير جديدي انگار هفت پشتش اهل محله سنگ سياه بوده است. چنين نيست كه در يك شهر هم همه يكسان و با يك لهجه صحبت كنند، به‌خصوص در شيراز تمايز در لهجه به نحوي تمايز در شخصيت هم هست و در قهرمان اين به صورت حيرت‌آوري در همه شخصيت‌ها رعايت شده است. 
اما كار مهم‌تر فرهادي طرح اين پرسش بنيادين است كه امر اخلاقي در جامعه در حال فروپاشي چه جايگاهي دارد؟ در جامعه‌اي كه سرمايه‌هاي اجتماعي‌اي مانند اعتماد و همدلي در حال از بين رفتن است و از سوي ديگر مردمانش كماكان با اخلاق، ولو اخلاق صوري و هيجاني درگيرند، امر اخلاقي چگونه است؟
جواب قاطعي كه نه فقط قهرمان كه شهود ما هم احتمالا خواهد داد، اين است كه اخلاق در اين جامعه هيچ شباهتي به خوانش «وظيفه‌گرايي» كانت ندارد، آن چيزي كه كانت مي‌گفت: «راست بگوييد اگر كه از راست شما افلاك به‌هم ريزد.»
انگار اخلاق در اين جامعه به دو صورت در دو طبقه نمايان شده است؛ براي طبقه فرادست به امري نمادين و صوري تبديل شده كه ابزار بزك كردن است و براي طبقه فرودست هم بديلي براي پر كردن فقدان‌ها. آنچه در هر دو انشعاب اشتراك دارد، محاسبه‌گري است. در تمام شخصيت‌هاي قهرمان اين دو انشعاب را مي‌توان ديد، در همه آنها جز كودكان. كودكاني كه هميشه همه ‌چيز را با دقت و وسواس خاصي تماشا مي‌كنند و قرار است كه مانند بزرگ‌ترهاي خود ياد بگيرند كه در آينده در موقعيت‌هاي چنين پيچيده، چگونه حل مساله كنند. بعضي از آنها هم مثل سياوش، پسر رحيم، از همان كودكي بايد بلد اين راه دشوار باشند. 
آخرين فيلم فرهادي به ‌لحاظ سينمايي و روايت انگار پايان باز ندارد. تكليف مشخص است. كسي دغدغه تشخيص سره از ناسره و پيدا كردن «كارِ درست» را ندارد، جز در سطح. ساده‌ترين تصميم‌هاي فردي در وضعيت‌هاي پيچيده جامعه‌اي هيجاني كه با يك پست در شبكه‌هاي اجتماعي مثل پاندول ساعت از اين سو به آن سو مي‌رود در بهترين حالت چيزي را بهبود نخواهد بخشيد، اگر بدترش نكند. مثل همين وضعيتي كه اطراف فيلم قهرمان را در جهان خارج از فيلم گرفته و آن‌قدر به وضعيت فيلم شبيه است كه هر لحظه منتظريم آقاي فرهادي بالاخره لب به سخن بگشايد و بگويد كه اين هم فيلم بود. از اين بابت قهرمان همچنان باز است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون