جشنواره فيلم فجر و جامعه مدني
كوچه قهر و آشتي
عليرضا تابش
دو جشنواره ملي و جهاني فيلم فجر طي ساليان گذشته، دستاوردهاي غيرقابل ترديدي براي سينما و سينماگران ايراني، چه در داخل و چه در عرصه بينالملل، رقم زدهاند.
چهلمين دوره جشنواره فيلم فجر را اما ميتوان از چند منظر، دورهاي متفاوت و البته سرنوشتساز دانست. دورهاي كه نه فقط نسبت مديريت سينمايي كشور با جامعه مدني، بلكه نسبت هنر سينما با بدنه سينما را نيز ميتواند دستكم تا يك دهه ديگر، نمايش دهد.
اين دوره از جشنواره در حالي آغاز ميشود كه براي نخستينبار، الگوي مصرف صنعت تصوير در كشورمان به صورت كامل به سمت فضاي سامانههاي VOD متمايل شده و بالاخره اين عضو جديد خانواده هنر تصوير در ايران، جايگاه خود را مستقر و بدون معارض ميبيند.
شكل واكنشي كه سينماگران و فيلمهاي اين دوره از جشنواره به اين تغيير بنيادين در الگوي مصرف فرهنگي مخاطبان خود نشان دادهاند به نظر جذاب و قابل مطالعه ميرسد. بايد منتظر ماند و ديد آيا فيلمسازان ما، اين تغيير را به رسميت شناختهاند يا همچنان به مخاطب قديمي سينماروي خود وفادار مانده و مطابق با الگوهاي سنتي موجود دست به فيلمسازي زدهاند. اينكه چند درصد از فيلمهاي بخش مسابقه جشنواره در اين دوره، پتانسيل و قابليت ادامه و حضور در مديومهاي جديد و بهروز را دارد و اينكه مشخصات فني آثار، همچون قاببندي، نسبت سوژه به نماي كلي و تناسب تصوير با پرده عريض يا تلويزيونهاي خانگي، چگونه در اين آثار نمود يافته است، ميتواند نشاندهنده شكل و ميزان درونيسازي و فهم منطق جديد دنياي تصوير، از سوي فيلمسازان ايراني باشد.
با گذشت چهار دهه از تولد جشنواره فيلم فجر، سينما با نسل جديدي از فيلمسازان مواجه است و هم جامعه جديدي از مخاطبان با ذايقهاي متفاوت از پيشينيان و البته امكان دسترسي به انواع محصولات هنري روز ايران و جهان روبهرو است، آيا اين دوره از جشنواره در كشف فيلمسازاني جوان كه با فيلم اول رويكردهايي نو در عرصه سينما را باعث ميشوند، موفق خواهد بود؟ دو سال است كه جامعه ما با كرونا زيسته است و تقريبا تمام فيلمهاي اين دوره از جشنواره، در روزهاي كرونايي ساخته شدهاند. روزهايي كه عميقترين و ماندگارترين زخم ممكن را بر پيكر جامعه ايران و جامعه جهاني به تصوير كشيده است. پاسخ صحيح اين پرسش كه آيا اين بحران و روحيه عمومي جامعه مدني ايران در اين سالها، در فيلمهاي اين دوره از جشنواره منعكس شده است يا نه، معنايي بسيار فراتر از ارزيابي كيفي آثار اين دوره خاص از جشنواره دارد. اين پاسخ ميتواند نسبت ارگانيك و حياتي ميان مخاطب و فيلمساز را در كشور ما بازنمايي كند. شايد در هيچ دورهاي، به اندازه اين دوره از جشنواره و آغاز سال جديد سينمايي كشور نتوان با مشاهده فيلمها به اين پرسش پاسخ داد كه فيلمهاي شاخص سينمايي در كشورمان، واقعا براي چه مخاطباني ساخته ميشوند؟ نگاه اين فيلمسازان تا چه اندازه متاثر از مخاطبان نهايي آثار است يا متاثر از سياستهاي حكمراني فرهنگي در دولتهاي مختلف است كه درنهايت به توليد آثار سينمايي منجر ميشود و بالاخره اينكه، جامعه مدني با آيندهاي مبهم و تنشهاي اقتصادي، اجتماعي و اخلاقي سرنوشتسازي روبهرو است. بايد منتظر ماند و واكنش سينما به اين ابهام و پرسشها را در چهلمين دوره از جشنواره فيلم فجر ديد.
آيا فيلمهاي اين دوره خواهند توانست آيينهاي
پيش روي جامعه بگيرند و وضعيتي از جامعه امروز را پيش روي مخاطبان قرار دهند؟
در هر حال، اين دوره از جشنواره نيز در روزهاي كرونايي و در ميان اخبار مربوط به ساير رويدادهاي ايامالله دهه فجر و جشنهاي سالگرد پيروزي انقلاب برگزار خواهد شد و به پايان خواهد رسيد اما تاريخ پس از سالها، قضاوت خواهد كرد كه آيا جامعه سينماگران ما، در چله جشنواره فيلم فجر، در پيوند با مردمِ روزگارِ خود حركت كردهاند يا مناسبات دروني صنعت تصوير ايران ميان سينما و مردم، كمابيش فاصله انداخته است. شايد بتوان اين دوره از جشنواره فيلم فجر را، كوچه قهر و آشتي مردم و سينما دانست. عرصهاي كه از يكسو سينماگران و از سوي ديگر مردم وارد اين كوچه شدهاند، بايد ديد آيا اين دو، تنه به تنه هم ميزنند يا يكديگر را در آغوش ميگيرند.