دامنه بزرگِ رسانههاي كوچك
هادي خانيكي
وقتي به نصيحت شاعرانه عنصري برميخوريم كه «به روزنامه ايام در همه پيداست، اگر بخواهي دانست روزنامه بخوان» گمان ميكنيم شاعر قصيدهسراي هزار سال پيش ما هم به ضرورت فهم مسائل پيراموني از طريق رسانهها، آن هم رسانههاي نوشتاري پي برده است! به يقين چنين نيست و بين اشتراك مفاهيم در شعر كهنِ او و دريافتهاي جديد ما، فاصله است، اما ميتوان به تلميح از اين استعاره بهره برد و براي درك جهانهاي در هم آميخته پيش روي ما كه «رسانهاي شدن همهچيز در همه جا و براي همه» وجه غالب آنها است، به اين اندرز به گونهاي ديگر گوش داد. دوستان عزيز اعتماد كه اين روزها، سخت در تلاشند تا از كلابهاوس و فضاهاي مجازي ديگر و روزنامه ميداني براي تكاپو در زمينه«روزنامهنگاري مدرن» راهي باز كنند به سراغ همه آمدند كه بگويند و بنويسند و بشنوند. من نيز از اين لطف آنان بينصيب نماندهام، خواستهاند، هرچه دل تنگم ميخواهد بگويم. طبيعي است كه نه اين دل تنگ، توان و زمان چنين گفتني دارد و نه ظرف روزنامه گنجايش نوشتن آن. تصميم گرفتم كه از اين دعوت و فرصت در سالهاي پاياني معلميام، بهره بگيرم و به اجبار نوشتن در حد توان، تن دهم. امروز در شرايطي زيست ميكنيم كه بايد درسهاي زندگي و حتي علمي را به زبان ژورناليسم درآورد تا آسانتر وارد حوزه عمومي شود.بنا به اين ضرورت سعي ميكنم روزهاي شنبه در ستون «به روزنامه ايام» نگاهي ارتباطي به مسائل خرد و كلان جامعه داشته باشم. روشن است كه نه گستردگي و تنوع مسائل جامعه و جهان ما و نه محدوديت دانش و تجربه من، جايي براي ورود پردامنه و عميق به اين حوزه را نميدهد، اما شايد بتواند روزنهاي به سوي بازانديشي و ادراك چند ساحتي، درباره مسائل پيش روي ما بگشايد. روزنهاي ارتباطي كه صاحبنظران و كنشگران پهنههاي سياست، اجتماع، فرهنگ، دانش و اقتصاد را در حد يك تيتر يا تصوير به درنگ و تامل همهجانبه، ترغيب كند. و اما بعد...
اين روزها كه با چهل وسومين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي ايرانيان در سال57 همزمان است، ميتوان از همين منظر ارتباطي به آن رخداد بزرگ و پردامنه و شتابندگي وقوع و پيروزي آن نگريست. «رسانههاي كوچك و انقلاب بزرگ» عنواني است كه صاحبنظران حوزههاي فرهنگ و رسانه به اين پديده دارند. دو محقق انگليسي و ايراني، دكتر آنابل سربرني و دكتر علي محمدي با تدوين كتاب « Small Media, Big Revolution: Communication, Culture, and the Iranian Revolution» ذيل عنوان«رسانههاي كوچك، انقلاب بزرگ، ارتباطات، فرهنگ و انقلاب ايران»چگونگي رويارويي رسانههاي خرد (نوارهاي ضبط صوت، ماشينهاي زيراكس و شبكههاي تلفني) با رسانههاي كلان (راديو و تلويزيون و مطبوعات سراسري) در بستر مقابله نظام فرهنگي و اجتماعي ايراني با نظام سياسي شاهنشاهي را مورد بررسي قرار دادند. به موجب اين تفسير فرهنگي- سياسي كه از سوي صاحبنظران برجسته ديگر هم مطرح شده است، انقلاب را ميتوان يك فراگرد ارتباطي برآمده از زوال اعتماد سياسي و اجتماعي به قدرت مسلط و رسانههاي بزرگ وابسته به آن و شكلگيري اعتماد و اعتبار مدني رسانههاي كوچك و مردمي دانست. در واقع از دل اين تركيب، دو نظام ارتباطي مذهبي- سياسي و شبكههاي رسانهاي كوچك به هم پيوستند، چنانكه رسانههاي كلان وابسته به رژيم سياسي، ناتوان از ايجاد و حفظ مشروعيت شدند.
به اين ترتيب رخداد انقلاب اسلامي از منظر ارتباطات، پديده پيروزي سنتهاي شفاهي بر ديوانسالاري رسانههاي رسمي بود.سنتهاي ارتباطي شكل گرفته در مسجدها، حسينيهها، دورهها، شبكهها و نهادهاي رها شده از قدرت سياسي در دانشگاهها و مكانهاي فرهنگي، توانستند ميدان افكار عمومي را از راديو و تلويزيون، مطبوعات و خبرگزاريهاي رسمي دور كنند.كافي است به دامنه تاثير نوارهاي صوتي (نوارهاي كاست) كه پيام امام خميني (ره) و ساير سخنوران انقلابي در آن دوره را به سادهترين شكل ميپرداختند در برابر ميزان اثربخشي برنامههاي پر خرج تبليغاتي كه از سوي راديو و تلويزيون قدرتمند نظام شاه، سازمان مييافت، توجه كنيم.اينكه نسبت ميان بحرانهاي مشروعيت و مقبوليت و نفوذ كه دامان قدرت سياسي را گرفت با تغيير دامنه تاثير رسانههاي خرد و كلان چگونه است، پرسش مهمي است كه از آن روز تاكنون بايد در جستوجوي پاسخ واقعبينانه به آن بود. بين رسانهها و اعتماد اجتماعي و سياسي، رابطهاي عميق و وثيق وجود دارد، اما به گفته دكتر مجيد تهرانيان، «رسانهها به تنهايي توانايي تفويض يا سلب مشروعيت را ندارند.» اين قدرتهاي سياسي هستند كه با فاصله گرفتن از ذهن و زبان نخبگان و عامه از فهم افكار عمومي دور ميشوند و عملا از رسانههاي بزرگ در اختيار خويش نيز، مرجعيتزدايي ميكنند. اين جاست كه شبكهها و رسانههاي كوچك به اعتبار ذهنيتهاي جديد جمعي، دامنههاي بزرگ مييابند و ميدانهاي جديد ارتباطي را در اختيار ميگيرند.