دامنه بزرگِ رسانههاي كوچك
با رسانههاي كلان (راديو و تلويزيون و مطبوعات سراسري) در بستر مقابله نظام فرهنگي و اجتماعي ايراني با نظام سياسي شاهنشاهي را مورد بررسي قرار دادند. به موجب اين تفسير فرهنگي- سياسي كه از سوي صاحبنظران برجسته ديگر هم مطرح شده است، انقلاب را ميتوان يك فراگرد ارتباطي برآمده از زوال اعتماد سياسي و اجتماعي به قدرت مسلط و رسانههاي بزرگ وابسته به آن و شكلگيري اعتماد و اعتبار مدني رسانههاي كوچك و مردمي دانست. در واقع از دل اين تركيب، دو نظام ارتباطي مذهبي- سياسي و شبكههاي رسانهاي كوچك به هم پيوستند، چنانكه رسانههاي كلان وابسته به رژيم سياسي، ناتوان از ايجاد و حفظ مشروعيت شدند.
به اين ترتيب رخداد انقلاب اسلامي از منظر ارتباطات، پديده پيروزي سنتهاي شفاهي بر ديوانسالاري رسانههاي رسمي بود.سنتهاي ارتباطي شكل گرفته در مسجدها، حسينيهها، دورهها، شبكهها و نهادهاي رها شده از قدرت سياسي در دانشگاهها و مكانهاي فرهنگي، توانستند ميدان افكار عمومي را از راديو و تلويزيون، مطبوعات و خبرگزاريهاي رسمي دور كنند.كافي است به دامنه تاثير نوارهاي صوتي (نوارهاي كاست) كه پيام امام خميني (ره) و ساير سخنوران انقلابي در آن دوره را به سادهترين شكل ميپرداختند در برابر ميزان اثربخشي برنامههاي پر خرج تبليغاتي كه از سوي راديو و تلويزيون قدرتمند نظام شاه، سازمان مييافت، توجه كنيم.اينكه نسبت ميان بحرانهاي مشروعيت و مقبوليت و نفوذ كه دامان قدرت سياسي را گرفت با تغيير دامنه تاثير رسانههاي خرد و كلان چگونه است، پرسش مهمي است كه از آن روز تاكنون بايد در جستوجوي پاسخ واقعبينانه به آن بود. بين رسانهها و اعتماد اجتماعي و سياسي، رابطهاي عميق و وثيق وجود دارد، اما به گفته دكتر مجيد تهرانيان، «رسانهها به تنهايي توانايي تفويض يا سلب مشروعيت را ندارند.» اين قدرتهاي سياسي هستند كه با فاصله گرفتن از ذهن و زبان نخبگان و عامه از فهم افكار عمومي دور ميشوند و عملا از رسانههاي بزرگ در اختيار خويش نيز، مرجعيتزدايي ميكنند. اين جاست كه شبكهها و رسانههاي كوچك به اعتبار ذهنيتهاي جديد جمعي، دامنههاي بزرگ مييابند و ميدانهاي جديد ارتباطي را در اختيار ميگيرند.