• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5142 -
  • ۱۴۰۰ شنبه ۱۶ بهمن

داستان «موش‌ها و آدم‌ها»

مرتضي ميرحسيني

داستان «موش‌ها و آدم‌ها» درباره كارگران مهاجري است كه در سال‌هاي ركود بزرگ (دهه منتهي به جنگ دوم جهاني) براي پيدا كردن شغلي -ولو موقت - به اين در و آن در مي‌زنند و هرگز بيشتر از چند هفته در جايي مقيم نمي‌شوند.
 اشتاين‌بك دنياي اين انسان‌ها را مي‌شناخت و مقطعي از سال‌هاي نوجواني‌اش با آنان دمخور بود. هم آنان را مي‌شناخت و هم درك‌شان مي‌كرد و حتي چنانكه خودش مي‌گفت به آنان احترام مي‌گذاشت. مي‌گفت شناخت به درك و درك به همدلي مي‌انجامد و به‌ندرت پيش مي‌آيد كه كسي را درك كنيم و از او
 متنفر شويم.
 باور داشت «درست است كه ما ضعيف هستيم، بيمار هستيم، زشت هستيم و گاهي شرور مي‌شويم، اما اگر اينها تنها چيزهايي بودند كه ما بوديم، هزاران سال پيش از اين از روي پهنه زمين ناپديد مي‌شديم و چيزي از ما -جز چند استخوان آرواره فسيل‌شده و چند دندان به جاي مانده در سنگ آهك-باقي نمي‌ماند.» داستان «موش‌ها و آدم‌ها» درباره تغييرات اجتماعي است، از بي‌عدالتي مي‌گويد و گوشه‌اي از زشتي‌هاي به ظاهر ابدي و ازلي دنياي ما را نشان‌مان مي‌دهد، اما به گفته نويسنده‌اش، قصه، قصه آدم‌هاي مطرود و ناديده گرفته شده است، آدم‌هايي كه مي‌خواهند كسي باشند اما زورشان به زور زمانه نمي‌رسد. حريف مشكلات نيستند و سرانجام، دير يا زود به زانو درمي‌آيند. 
اين كارگران باهم كار مي‌كنند، باهم مي‌نوشند و مي‌خندند، شب‌ها خاطرات‌شان را به اشتراك مي‌گذارند و براي يكديگر لاف مي‌زنند و رويا مي‌بافند، اما هر كدام‌شان درنهايت تنها هستند و اين تنهايي مثل سايه‌اي است كه بر وجودشان سنگيني مي‌كند. «موش‌ها و آدم‌ها» سال 1937 در چنين روزي منتشر شد و براي استفاده از جملاتي كه توهين‌آميز و نژادپرستانه تلقي مي‌شد، حساسيت‌هايي
 را برانگيخت. اما داستان به يكي از مهم‌ترين و پرفروش‌ترين داستان‌هاي قرن بيستم تبديل شد و مردم نه فقط در امريكا كه در گوشه و كنار دنيا آن را خواندند و دوستش داشتند. البته «موش‌ها و آدم‌ها» بهترين كار اشتاين‌بك نيست و در فهرست آثار اصلي او بعد از «خوشه‌هاي خشم» (1939) و «شرق بهشت» (1952)، در كنار آثاري مثل «در نبردي مشكوك» (1936)، «ماه پنهان است» (1942) و «مرواريد» (1947) جاي مي‌گيرد. عنوانش به شعر «به يك موش» از شعرهاي رابرت برنز (شاعر اسكاتلندي قرن هجدهم) اشاره دارد: 
اما موش، تو تنها نيستي، 
جمله بعدي‌ام استدلالي در دفاع از آينده‌نگري نيست: 
بهترين برنامه‌ريزي‌هاي موش‌ها و آدم‌ها، 
اغلب اوقات، به بيراهه مي‌رود، 
و جز غم و درد براي‌مان باقي نمي‌گذارد، 
براي لذتي كه وعده‌اش را به ما داده‌اند.
داستان اشتاين‌بك دو سال بعد از انتشار به فيلمي به همين نام تبديل شد و در سال‌هاي بعدي چند نمايش صحنه‌اي و راديويي هم از آن اقتباس كردند. فيلم ايراني «تپلي» (1351) به كارگرداني رضا ميرلوحي نيز اقتباسي از همين داستان «موش‌ها و آدم‌ها» بود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون