گفتوگوي «اعتماد» با زني 30 ساله كه ميخواهد پدرش را از هر طريقي پيدا كند
چرا رفتي؟
بهاره شبانكارئيان
«كاش ميگفتن بابات فوت كرده يه سنگ قبري چيزي داره نه اينكه همين طوري بينام و نشون بمونه.»
اين كلمات متعلق به زني 30 ساله است كه پدرش قبل از اينكه او به دنيا بيايد ميگذارد ميرود. نزديك 19، 20 سال است كه ازدواج كرده. يك دختر 13 ساله و يك پسر 5 ساله دارد. با گذشت اين همه سال حالا او بيتاب است و ميخواهد هر طور كه شده و از هر طريقي پدرش را براي يك بار هم كه شده، ببيند.
«حميده بلدي» نام دارد. قصد دارد اسم و فاميلش منتشر شود تا شايد پدرش را از اين طريق پيدا كند. او براي «اعتماد» از سرگذشتش چنين ميگويد: «مادرم ميگه وقتي من رو باردار بوده پدرم ميذاره ميره. اسم پدرم «عباس» هست. وقتي من به دنيا اومدم مادرم ميخواست شناسنامه بگيره برام اما خب پدرم نبود. از طريق روزنامه و دادگاه پدرم رو پيدا كردند تا بياد به اسم خودش برام شناسنامه بگيره. شناسنامهام هم با فاميل پدرم گرفتن. بعد از گرفتن شناسنامه پدرم دوباره ميذاره ميره. علتش هم مادرم يا نميگه يا واقعا نميدونه.»
او با ناراحتي ادامه ميدهد: «كلاس چهارم، پنجم كه بودم نبود پدرم خيلي برام مهم شد. همش از مدرسه ميگفتن پدرت رو بگو بياد. منم ميرفتم خونه از مادرم ميپرسيدم كه پدرم كجاست؟! مادرم فقط ميگفت پدرت رفته. هر سال تو مدرسه اين ماجرا تكرار ميشد تا اينكه همه ديگه ميگفتن پدر فلاني مفقودالاثر هست. كاش ميگفتن بابات فوت كرده يه سنگ قبري چيزي داره نه اينكه همين طوري بينام و نشون بمونه. حدود دو، سه هفته پيش زن داييم فوت ميكنه وقتي خالم ميره اداره ثبت احوال كه كاراي مربوط به زن داييم رو انجام بده از رييس اداره ثبت احوال ميپرسه شوهر خواهر من گذاشته رفته از چه طريقي ميتونيم پيداش كنيم... اونم ميگه كپي شناسنامه اگه ازش داريد براي من از طريق واتسآپ بفرستين. خالم هم شماره رييس اداره ثبت احوال رو به من داد و منم كپي شناسنامه پدرم رو براش فرستادم. فرداش رييس اداره ثبت احوال خودش با من تماس گرفت و گفت شماره يكي از برادرات رو كه تو شيراز هست بهت ميدم. وقتي به برادرم زنگ زدم اسمش «اسماعيل» اونم كلي خوشحال شد و شماره يكي از خواهرام رو برام فرستاد. با اونم تصويري صحبت كردم اونم خوشحال شد. پدرم قبل ازدواج با مادرم سه، چهار بار ازدواج كرده بوده و بعد از مادر من هم ديگه ازش خبري نداريم. اسماعيل برادرم گفت تو 12 سالگي يه بار ديدتش ولي هيچي ازش يادش نيست. از طريق اينستا يكي از پسرعموهاي پدرم رو پيدا كردم و باهاش حرف زدم. گفت ما هم ازش خبري نداريم. مطمئن هستيم كه زنده هست چون رييس اداره ثبت احوال چيزي در مورد فوت پدرم نگفت بهم. فقط دلم ميخواد يه بار ببينمش بهش بگم؛ چرا رفتي؟!»