• ۱۴۰۳ يکشنبه ۴ شهريور
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5147 -
  • ۱۴۰۰ پنج شنبه ۲۱ بهمن

خروج تراژيك امريكا از افغانستان در ده‌ها شكست ريشه دارد

افغانستان اولويت امريكا نبود و نيست

آدام واينستاين

خيانت به افغاستان سال‌ها پيش و زماني انجام شد كه امريكايي‌ها قول‌ها و تعهد‌هايي دادند در حالي كه مي‌دانستند، نمي‌توانند به آنها پايبند بمانند. تبعات ناگزير ايجاد يك دولت توخالي و پوچ، فربه شدن بخش دولتي و اقتصاد جنگي وابسته به كمك‌هاي خارجي همانند حكم زندان تعليقي بر سر افغانستان سايه افكنده است.

خاطره تخليه ناموفق نيروهاي امريكايي از افغانستان، طبيعتا بارزترين نمونه شكست امريكا در افغانستان است. روايت مهم جورج پكر، روزنامه‌نگار سرشناس كه در نشريه آتلانتيك چاپ شد و ماه‌هاي پاياني تخليه نيروهاي امريكايي از افغانستان را روايت مي‌كند، نشان داد كه چگونه ارزش زندگي يك شهروند افغان به واسطه بي‌رحمي و بي‌فكري نيروهاي امريكايي لگدمال شد. اما مقياس عظيم تروماي انساني در فرودگاه كابل كه در آتلانتيك روايت شده ممكن است سهوا خوانندگان را به اين باور برساند كه اين روايت نادرست است. اما اين روايت كاملا درست بود. طي دو دهه گذشته، سرنوشت افراد و كل روستاها در افغانستان بستگي به اين داشت كه موضع‌شان در قبال شورش‌هاي طالبان و اقدامات امريكا عليه طالبان را تا چه حد تغيير دهند. براي كهنه‌سربازان، ديپلمات‌ها، روزنامه‌نگاران، امدادگران و بسياري ديگر كه بخش‌هايي از زندگي خود را وقف افغانستان كردند بسيار دشوار است كه كاري كنند افغانستان بتواند با طالبان پنجه در پنجه بيندازد. پذيرش اين واقعيت حتي ممكن است براي واشنگتن هم دشوار باشد. رضايت ناشي از حملات هولناك 11 سپتامبر در نظر امريكايي‌ها يك گناه بزرگ بود و جنگ عليه ترور و حمله به افغانستان تنها راه رستگاري از بار اين گناه. حملات 11 سپتامبر و ماجراي افغانستان همچنان به عنوان بخش مركزي چارچوب‌هاي قانوني و درك عمومي از جنگ رو به رشد عليه تروريسم باقي مانده است. شايد به همين دليل است كه پذيرش شكست امريكا در افغانستان براي برخي دشوار است. تهاجم اوليه به افغانستان اين كشور را از چنگال سركوبگر طالبان رها كرد و تروريست‌هايي را كه به آنجا پناه آورده بودند، موقتا پراكنده كرد. اما اين حمله شراكت‌هاي نامطلوب، گورهاي دسته‌جمعي و تولد دوباره جنگ‌سالاري را نيز دوباره به وجود آورد و در نهايت بهانه‌اي شد براي اينكه انسان از نبوغ خود در استفاده از شكنجه و ستم‌ كردن در مكان‌هايي نظير گوآنتامو استفاده كند. جنگ عليه تروريسم در نهايت به بغداد كشيده شد و در زمان روي كار آمدن باراك اوباما، شورش طالبان آنچنان شتاب بيشتري پيدا كرد كه نمي‌شد ناديده‌اش گرفت. اعزام نيروهايي به افغانستان موجب شد شبكه‌اي از پايگاه‌هاي عملياتي و پاسگاه‌هاي جنگي ايجاد شود تا از مراكز استان‌ها و كابل محافظت كنند. از نظر برخي افغان‌ها، اين دوران نويدبخش رشد اقتصادي، خوش‌بيني و اميد به آينده بود. اما اين چشم‌انداز پيشرفت توسط نيرويي نظامي و خشن ايجاد شد كه نه تنها بچه‌ها را يتيم و زنان را بيوه كرد، بلكه توهم كنترل نيروهاي ائتلاف را بر بخش‌هاي وسيعي از افغانستان ايجاد كرد، در حالي كه در واقعيت امر، نيروهاي طالبان اغلب آزادانه در چند صد متر دورتر مشغول عمليات بودند. آسان است كه خودمان را فريب دهيم و باور كنيم كه تنها ابزار مخالفان ما خشونت ورزيدن است. واقعيت اين است كه خشونت ورزيدن وجه مشترك ما و آنهاست. طالبان با زور از بين رفت. حكومت افغانستان به زور در قدرت نگه داشته شد و طالبان دوباره به زور به قدرت بازگشت. آيا جهان چيز ديگري براي ارايه به افغانستان دارد؟
برندگان و بازندگان افغانستان جاي‌شان عوض شد، اما خشونت هر سال بيشتر شد. امروز فشردن تدريجي گلوي اقتصاد افغانستان توسط واشنگتن به بهانه پيامد اجتناب‌ناپذير تصميم طالبان براي مذاكره با سوء‌نيت، پس گرفتن كشور با زور و پست و مقام دادن به چهره‌هاي خطرناك انجام مي‌شود. ما مسووليت بحراني را كه طالبان افغانستان را در آن فرو برده است و نحوه واكنش خودمان به آن را انكار مي‌كنيم. آيا اين پديده آشنا نيست؟ اما فاجعه‌اي كه در برابر چشمان ما رخ مي‌دهد از پيش مقدر نشده بلكه ساخته دست بشر است. بر كسي پوشيده نبود كه اشرف غني يك رهبر نالايق بود كه خود را با آراي‌هاي تقلبي حفاظت مي‌كرد و هر توصيه‌اي كه مخالف اهداف سياسي او بود را ناديده مي‌گرفت. تا زماني كه دولت افغانستان مانند خانه‌اي پوشالي فرو ريخت، هيچ كسي درباره گستردگي اين فساد با صراحت سخن نمي‌گفت. پس چرا تخليه افغانستان توجه ما را جلب مي‌كند نخست اينكه ماموريت تمام نشده است. شركاي افغانستان همچنان از طريق كار خستگي‌ناپذير داوطلبان نجات مي‌يابند. اين كار قطعا بايد ادامه يابد و ذاتا ارزشمندتر از هر بازتاب خبري است كه ريشه در بدبيني دارد.
اما تخليه افغانستان تنها يك فصل از داستاني است كه بايد ما را به عنوان يك كشور شرمسار كند. امريكا كه به دنبال تحول در افغانستان بود، اما در نهايت حتي نتوانست برنامه ويزاي مهاجرت ويژه خود را مديريت كند. امريكا گرفتار بار بروكراسي عجيب، فقدان رهبري مناسب و تاريك‌ترين جنبه‌هاي سياست داخلي خود بود و ده‌ها هزار شريك افغان خود را به حال خود رها كرد. حتي كمي خلاقيت و پشتكار مي‌توانست بسياري از كساني را كه در طول دو دهه از ايالات متحده حمايت مي‌كردند، نجات دهد. ده‌ها مورد تصميم‌گيري اصلي و هزاران مورد كوچك‌تر در طول جنگ ايالات متحده در افغانستان مي‌توانست به‌طور متفاوتي انجام شود.
همان‌طوركه پكر به شيوايي نوشت: «چيزي ارزشمند اما همواره شكننده و وابسته به نيروهاي خارجي‌ در افغانستان ساخته شد كه بدون حضور ما قابل دوام نبود.» اين واقعيت عمل انجام شده ايالات متحده در افغانستان بود. افغانستان هرگز اولويت ما نبود و هيچ‌ وقت نمي‌تواند باشد، چراكه ما افغان نيستيم.
منبع: Responsible Statecraft
ترجمه: آرمين  منتظري

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون