مي خواهم موزه باشم
سارا كريمان
نيل به موزه داشتن يا موزه شدن گويي از نوعي ميل به جاودانگي نشات ميگيرد، به راستي چگونه است كه در والاترين حالت وجودي دلمان ميخواهد از ما (به معناي شخص من يا اشياي وابسته به من) موزهاي بر جاي بماند؟ چگونه است قاب عينكي كه پيشتر بازيچهاي در دستان دستفروش بوده است، به يكباره منزلت موزهاي آن را بيبديل ميسازد؟ چرا ما ميخواهيم موزه باشيم؟
ميل به موزه شدن يا بهتر بگويم جذبه آنكه از برماند خويش موزه بسازيم را ميتوان در نيازي كهن در روح انسان جستوجو كرد كه امروزه ويترين موزه به حفظ و تداوم آن امنيت ميبخشد. نياز به ادامه داشتن نياز به جاري بودن حتي هنگام نيستي. بديهي است زماني كه انسان از وجود عاري ميشود، اشياي وابسته به او نيز از معني تهي ميشوند و موزه درگاهي است كه به اشياي جان باخته معني ميدهد و هستي متوفي را امتداد ميبخشد، جايگاهي براي اداي احترام مستمر. چنانكه به نظر ميرسد زمانيكه خانه موزه مشاهير طراحي ميشود بارگاهي براي زيارت آنچه او پيشتر بوده است، پديدار ميشود. در خوشبينانهترين حالت نسل دوم يك انسان معمولي با خاطرات شخصي آن فرد از برخي وسايلش حفاظت ميكنند، اما زماني كه بحث موزه شدن به ميان ميآيد تارهاي آويخته به شانه سر آن شخص نيز اهميت مييابند و بايد در محفظهاي نورپردازي شوند. به نظر ميرسد مهمترين ركن دستيابي به اين معبد نسبتا جاويدان چه در طول حيات و هم پس از مرگ وجود عامل يا اقدامي متمايزكننده، ستودني و تاثيرگذار است. چنانكه خانه نسبتا معمولي بتهوون صرف حضور آن هنرمند در آن فضا و خلق شاهكارهاي موسيقي از تمامي خانههاي ديگر شهر بُن- آلمان متمايز ميشود. يقينا چنين نوابغي در طول تاريخ انگشتشمارند درحالي كه ميل به موزه داشتن به مراتب پرشمار است. گاه به نظر ميرسد اين خواست روحي با جمعآوري اشيا پيوند ميخورد. در مقام قياس هنگامي كه به فعل مجموعهداري يا كلكسيون كردن مشغوليم در ذات نوعي نيازي ديگري از تمناي «موزه داشتن» را جستوجو ميكنيم اگرچه گاهي مجموعههاي فردي نيز قالب موزهاي ميگيرند. امروزه شاهد رشد روزافزون تاسيس موزههاي خصوصي هستيم، به معناي بازگشايي فضايي فرهنگي كه ذاتا درآمدزا نيست و به طور پياپي نيازمند صرف سرمايه جهت تجهيز و توليد محتواست، اما اين چرخش رويكرد چگونه قوام يافته و در حال توسعه است؟ اين امر فراتر از اعلام آمار كمي رشد فضاي فرهنگي، نيازمند تحليل جامعهشناختي اين فرآيند است.
چرا ما ميخواهيم موزه باشيم؟
فرآيندهاي گزينشي و اعطاي نشان موزه در حقيقت عبور از انواعي از آزمونهاي اصالت و زيباييشناسي است، چنانچه تولد هر موزه مدخلي معتبر براي نمايش و آموزش حول يك موضوع و ماجراي تخصصي است. موضوعي كه شايد پيشتر از موزه بودن چندان مورد توجه نبوده است. امروزه در گوشه و كنار كشور و جهان شاهد بازگشايي موزههاي گوناگون هستيم كه يا با تكيه بر اشخاص يا اشيا دست به تاسيس فضايي فرهنگي ميزنند، به طور مثال كلكسيوني شخصي از سازهاي آكاردئون كه در شهر تبريز در قالب موزه در آن به روي عموم گشوده شده است، حاصل ممارست شخصي علاقهمند (مهندس سيد حسني) در طول ساليان است كه امروز محتوايي را براي انتفاع عموم فراهم آورده است. موزهها هر چند كوچك و هر چند نيازمند تجهيز و ارتقاي طراحي و امكانات، فضاي مورد اطمينان جمعي هستند و فرصتي براي رشد دانش در شاخههاي تخصصي. همانطور كه موزه فوق بيش از هر اقدامي ديگر حول اين موضوع امكان آموزش و پژوهش را براي علاقهمندان فراهم ميآورد. جنبش تمايل به تاسيس موزه ميتواند كنشي تاثيرگذار در ايجاد گفتوگوي فرهنگي و توسعه گفتمانهاي تخصصي هنري و گامي در مسير مستندنگاري و حفاظت از ميراث ملموس و ناملموس در سطح ملي يا خانگي باشد. اين نگرش مسيري است در راستاي صيانت از خاطره جمعي و آنچه سهم عظيمي در اغناي روح بشر ايفا ميكند.