كنسرتهاي موسيقي در ايران در گفتوگو با پدرام پهلواننژاد، مدرس و آسيبش
حنجرههاي بيماري كه سوداي خوانندگي دارند
سيمين سليماني
پس از چندين ماه تعطيلي اجراهاي زنده و كنسرتها، اين برنامهها مجال برگزاري يافتند اگرچه بروز سويه جديد كرونا و سير صعودي دوباره اين پاندمي شايد آن چنان اجازه نداد كه شاهد جولان برگزاري مراسم با جمعيت حداكثري باشيم. همچون هميشه اكثرا تبليغات برنامهها با تصويري بزرگ از خواننده گروهِ اجرا يا بولد شدن نام خواننده همراه است. حرفه و هنر خوانندگي نيز همچون بازيگري سوداي بسياري از نوجوانان و جوانان شده؛ به نحوي كه در همين ايام كرونا شبكههاي مجازي پر بود از كليپهاي مختلف آواز و تصنيفخواني كودكان و نوجوانان و جوانان. شروع دوباره اجراهاي زنده بهانهاي شد تا سراغ پدرام پهلواننژاد، آسيبشناس صدا بروم و درباره موضوعات مختلف با او گفتوگو كنم. از پهلواننژاد كه از دانشگاه گُردن بريتانيا دانشنامه عالي دكتراي موسيقي در رشته اجراي آواز دارد، درباره اجراهاي زنده و كنسرتها پرسيدم؛ از اينكه اجراها تا چه حد به استانداردها نزديك هستند و مخاطبان تا چه اندازه براي تماشاي كار فاخر حق انتخاب دارند. همچنين از سوداي فزاينده خوانندگي در ايران حرف زديم؛ همچنين از تدريس غيراصولي و آسيبهاي مسلم آن. به علاوه درباره كليپهاي فراوان از كودكاني حرف زديم كه در فضاي مجازي بهطور غيراصولي سعي دارند خوانندگي را تجربه كنند و ...
اساسا هنرمند در اجراهاي زنده و كنسرتها با چالشهاي بيشتري روبروست. در ابتداي اين گفتوگو ميخواهم نظرتان را بهطور كلي درباره كيفيت اجراي خوانندگان ايراني در كنسرتها بپرسم.
در ابتدا بايد به تعريف كنسرت يا پرفورمنس به معني اجرا پرداخت كه در دنيا تعريف مشخصي دارد. تنها راه رسيدن يك پرفورمر يا هنرمند به اجرايي صحيح، تمرين و تكرار فراوان است ولي در حال حاضر با وجود مافيايي كه در اين كار هست، عدهاي بدون طي كردن اين مسير، تبديل به خواننده ميشوند؛ در حالي كه هيچ يك از الِمانهاي يك خواننده را ندارند. واقعيت تلخ ديگري كه امروزه با آن روبرو هستيم اين است كه به دليل عدم امكان اجراي زنان، صداي مردان به سمت صداي زنانه سوق يافته و خيلي از خوانندگان مرد به جاي پرورش صداي خودشان، صدايي زنانه دارند. بهطور كلي بايد بگويم كمتر كسي داريم كه به معناي واقعي هنرمند، آرتيست، پرفورمر و خواننده واقعي باشد.
بسيار خوب اما حالا كه از «تعريف» كنسرت و بهطور كلي پرفورمنس گفتيد، ميخواهم قدري عقبتر برويم و تعريف علمي و آكادميك «خواننده» را واكاوي كنيم. ميخواهيم اين تعريف را به زبان ساده از قول شما بشنويم.
وُكاليست يا خواننده كسي است كه صدايش پرورش يافته باشد، سلفژ و اصول صوتي را بداند، اصول اجرايي و روانشناسي اجرا را بداند. ممكن است تهيهكننده اصلا كارش در حوزه هنر نباشد مثلا كارخانه رب گوجه دارد و با موزيسينها قرارداد بسته و حتي به دفتر موسيقي نفوذ پيدا كرده و مجوز اجرا ميگيرد و در نهايت به يكباره يك نفر مشهور شده و در نگاه عموم تبديل به خواننده ميشود در حالي كه پارامترهاي يك خواننده را ندارد. بحث اجرا بسيار پيچيده است و در كل دنيا، اين اجراها تحت نظر گرفته ميشوند چون بسيار درآمدزا هستند ولي در ايران حتي اركستر سمفونيك هم به دليل عدم توجه دولت، در بحث آواز دچار معضلات اجرايي است. اركستر ملي به شكلي، اركستر سمفونيك هم به شكلي ديگر. تمام اينها به دليل سياستگذاريهاي اشتباهي است كه در بحث فرهنگي و موسيقي ما انجام ميشود و اغلب افراد و اساتيدي كه درس خواندهاند يا تجربهاي در اين زمينه دارند در حاشيه هستند.
به اين دليل است كه نتيجه ميگيريد ما تعداد معدودي «خواننده» در ايران داريم.
بله. بگذاريد مثالي بزنم؛ زماني كه بنده رييس انجمن موسيقي اصفهان بودم، تعدادي ويديو براي دعوت به اجرا در جشنواره فجر اصفهان، براي من نمايش دادند كه از بين آنها انتخاب كنم. وقتي كه چند ثانيه از هركدام را نمايش دادند، آنقدر كيفيت پاييني داشتند كه اصلا نميتوانستم آنها را گوش كنم و هيچكدام واقعا مورد تاييد نبودند. حال آنكه در آن زمان برخي از آنها از پر درآمدترين خوانندههاي ايران بودند. نكته اينجاست كه بحث اجرا فقط اين نيست كه يك نفر جذابيت چهره يا اندكي صدا داشته باشد. اينها بايد آموزش ببينند. حتي اوايل انقلاب شورايي در صدا و سيما وجود داشت كه بر اين مسائل نظارت داشت ولي همان هم ديگر امروزه وجود ندارد و هيچگونه گزينش علمي به چشم نميخورد كه نتيجه آن هم در اجراها قابل مشاهده است چرا كه در اجراها فقط بحث درآمدزايي مدنظر است نه خود اجرا و كيفيت كار خواننده يا حتي موزيك. مثلا گاهي در كنسرت پليبك اجرا ميشود؛ اين مساله اجحاف در حق مخاطباني است كه هزينه كرده و به كنسرت آمدهاند يا اينكه اجرايشان بسيار ضعيف است. مردم ما هم كه خوراك فرهنگي مناسبي ندارند تصور ميكنند اجرا در دنيا به همين صورت است. البته در تمام نقاط دنيا افرادي هستند كه خواننده محسوب نميشوند بلكه اينترتينر هستند و براي سرگرمي مردم اجرا ميكنند. وكال پرفورمر يا خواننده فردي است كه اصول اجرا را بداند مثل آندريا بوچلي، پاواروتي، سلين ديون، ويتني هوستون و... البته در ايران هم خوانندههايي با استانداردهاي لازم داريم ولي تعدادشان بسيار محدود است و اغلب خيلي كمكار هستند و در حاشيهاند.
خب، مرز بين خواننده واقعي و خوانندهاي كه اين عنوان را تنها يدك ميكشد، دقيقا چيست؟
ببينيد، يك خواننده بايد نمايش و حتي روانشناسي اجرا بداند. هر كسي كه يك ميكروفن به دست بگيرد، خواننده نيست، خواننده بايد مدتها آموزش ببيند نه اينكه يكباره اسم درآورد تنها به خاطر روابط يا پول. بحث پرفورمينگ يا اجرا به خودي خود يك درس است. نه اينكه چون پدر اين فرد واردكننده بنز است يك چك چند ميلياردي بنويسد و فرزندش خواننده شود يا مثلا فردي كه نوحهخوان است به دليل روابطي كه دارد، او را خواننده كنند. مدتي است كه اجراها مجددا شروع شده، ولي باز از لحاظ كيفي مثل گذشته است. اكثر اين اجراها اينترتينينگ و براي سرگرمي مردم هستند، پرفورمنس نيستند و اگر اين كارها را بر اساس تعريف خوانندگي تفكيك كنيم، بايد بگويم خوانندگان واقعي معدود هستند ولي خوانندههايي كه شارپنس ذهني دارند، آموزش ميبينند كه عمر آوازيشان بيشتر شود.
اينجاست كه جاي خالي آموزش آكادميك و حرفهاي كاملا احساس ميشود.
دقيقا. نبود رشته آواز آكادميك در دانشگاه يكي از معضلات جامعه موسيقي مملكت ماست. مثلا فردي به يكي از هنرجوهايش گفته بوده به كوه برود و فرياد بكشد، زماني كه از حلقش خون بيايد، صدايش باز شده است؛ آخر اين چه حرفي است. بايد اساتيدي به ميدان بيايند كه بتوانند به علاقهمندان خدمت كنند مثلا آقاي شريف لطفي از بنيانگذاران دانشكده موسيقي بود و خدمات زياد ديگري از اين قبيل انجام داد، حسين دهلوي نيز از ديگر افرادي بود كه زحمات بسياري كشيد، استاد من آقاي پورتراب زحمات فراواني كشيد. چه كسي الان اين افراد را ميشناسد؟ يا آقاي نوري؛ اصلا چه كسي امروزه آثار ايشان را گوش ميكند؟ همه اينها به اين دليل است كه آموزش درستي نداشتهايم.
اشارهاي داشتيد به موضوع مضراتي كه گريبانگير كساني ميشود كه خوانندگي كار ميكنند. به عنوان آسيبشناس صدا توضيح دهيد كه چه اتفاقي براي يك خواننده ميافتد اگر تمريناتش به درستي انجام نشوند. به هر حال امروزه تعداد زيادي علاقهمند به اين هنر و حرفه شدهاند...
يك بيماري هست كه مخصوص مدرسان آواز و خوانندههاست؛ ابتدا تار صوتي از يك قسمت دايم تحريك ميشود، اين تحريك به مرور تبديل به بيماري مزمن ميشود و در نهايت شخص صداي خود را از دست ميدهد. اين اتفاق به وفور در كلاسهاي آواز و فن بيان بين خوانندههاي مطرح اين مملكت ميافتد. بارها شنيدهايم كه خوانندگان ميگويندكورتون تزريق كردم يا اينكه حنجرهام را عمل كردم و ندول آن را برداشتم و چيزهاي ديگر... هر خوانندهاي بايد گستره صوتي خود را بشناسد و آموزشهاي لازم را ببيند در حالي كه در اينجا يك دستهبندي تحت عنوان خواننده آواز ايراني، خواننده آواز پاپ يا خواننده آواز كلاسيك ميگذارند؛ خواننده، خواننده است. اگر آقاي پاواروتي هم تحت نظر اساتيد ايراني دوره ميديد، بهترين خواننده آوازي ايران هم ميتوانست باشد. چون اصول صوتي را ميدانست. وقتي كسي اصول صوتي را بداند حتي اگر خواننده آواز ايراني باشد، توانايي خواندن اپرا را نيز دارد.
در اين باره بيشتر توضيح ميدهيد، چطور يك خواننده آواز ايراني ميتواند توانايي خواندن اپرا را داشته باشد...
در موسيقي اصطلاحي به نام فرم و لهجه وجود دارد. آموزش فرم و لهجه كار معلم است، اينكه گوشه و دستگاه ايراني را آموزش دهد، لهجه را تغيير دهد، آرتيكليشن يا جملهبندي در موسيقي را آموزش دهد و بگويد تحرير اين است و به اين شكل بايد خواند ولي اگر به اين شكل كه در ايران انواع آواز را از هم جدا ميكنند عمل كنيم، وضع همين ميشود كه امروز داريم به شكلي كه نه خواننده پاپ و نه خواننده سنتي درست و حسابي داريم. اكثر خوانندههاي آواز ايراني، در خواندن مشكل دارند. بحث آموزش و پرورش صدا در ايران، كاملا ابتدايي است. هر كسي در اينترنت و يوتيوب چيزي ميبيند، سريع از آن اقتباس كرده و در پيج خود منتشر ميكند. زماني كه خارج از ايران بودم، يكي از معلمانم به من گفت كه به ايران برو و معلمي پيدا كن كه آواز ايراني را با تو كار كند، تو بايد با زبان خودت آواز بخواني؛ اين شيوه تفكر آنهاست. من هم برگشتم و با آقاي نوري كار كردم، بعد از مدتي هم آقاي نوري گفت برو با آقاي شفقينژاد در گروه كر كار كن، سلفژ را هم ايشان با من كار كردند. همچنين آقاي پورتراب و ديگر معلماني كه در خارج و داخل ايران داشتم، تفكرشان اين بود كه در مملكت خودم آواز ايراني بخوانم تا مخرج كلامي ما به شكل صحيح شكل بگيرد. بهطور كلي اگر كسي مخرج كلامي زباني را بداند ميتواند به آن زبان آواز بخواند ولي در حال حاضر كدام يك از خوانندگان ما ميتوانند به زبان ديگري آواز بخوانند اما اگر كسي آموزش آواز را درست ببيند ميتواند با يادگيري مخرج كلامي آن، به زبان ديگر هم آواز بخواند.
آمادگي خواننده و آسيبشناسي صدا كه به آن اشاره كرديد، تا چه حد ميتواند به يك كار خوب بينجامد و چقدر روي مخاطب تاثير ميگذارد، قصد دارم اين مساله از نگاه مخاطب هم ديده شود. اين اتفاق چقدر ميتواند سليقه مخاطبان را هدايت كند؟ البته هر مخاطبي حق دارد به هر چيزي كه دوست دارد گوش دهد ولي از سوي ديگر مخاطب بايد انتخابهاي مختلف داشته باشد نه اينكه او را ميان تعداد محدودي انتخاب، مخير كنيم. نظرتان در اين باره چيست؟
حرف شما درست است، در كل دنيا اركستر سمفونيك، موزيك پاپ و... هر كدام كار خود را ميكنند كسي نگفته يكي از اينها حتي اينترتينينگ نباشد، همه فعاليت كنند اما بايد بالانسي وجود داشته باشد. تعداد زيادي خواننده مقامي و خواننده واقعي اصيل وجود دارند چه كسي به اين افراد بها ميدهد. ما فقط با حجم زيادي از يك نوع خاص موسيقي و صدا مواجهيم و مخاطب نميتواند آنطور كه بايد انتخابي داشته باشد. در اجراي زنده عدهاي مستقيم كار را ميبينند، آسيب اجرايي خواننده بيشتر قابل رويت است. ممكن است در يك لحظه در اثر اتفاقي تمركز خواننده از بين برود و جايگاه صوتي خود را گم كند و شوك و استرس به حنجره وارد شده و در نهايت موجب خونريزي حنجره شود و اصطلاحا پُرخوني تارهاي صوتي اتفاق بيفتد. اگر فقط سه شب اين خواننده اجرا داشته باشد، اغلب خواننده در شب دوم، اجراي شب گذشته را ندارد. اين اتفاق بهطور دايم در اجراها رخ ميدهد ولي غالبا يك متخصص متوجه آن ميشود. مخاطب كمتر متوجه ميشود مگر اينكه هر سه شب اجرا را با دقت دنبال كند. بارها مواجه شديم كه مخاطب ميگويد اين اجرا مثل شب اول نبود كه دليل همه اينها عدم تسلط خواننده بر صدايش است. خواننده بايد به صحنه، خودش، صدايش، علوم صوتي و آوازي كه ميخواهد اجرا كند، مسلط باشد وگرنه با چنين اجراهايي، آسيب بيشتري به خود و مخاطبان خواهد رساند. موزيكي كه در حال حاضر توليد ميشود بيشتر الكترونيكال موزيك است، نوعي موسيقي زيرزميني است كه كيفيت پاييني دارد. البته باز هم ميگويم كسي نگفته كه اين موسيقيها نباشند ولي خوانندگان واقعي هم بايد مجال داشته باشند. چه كسي به آن استاد آواز خراسان، بوشهر يا زاهدان كه در سختي زندگي ميكند، ميپردازد. كدام جوان امروزي سبك اصفهان و تهران را ميشناسد يا شاهزيدي، تاج اصفهاني و بنان را ميشناسد، در حالي كه اصالت فرهنگي ما هستند نه موزيكهايي كه بدون فكر اجرا ميشوند. اينها همه ضربههايي است كه مخاطب از عدم شناخت ميخورد و گوش موسيقايياش تنها يك صدا را ميشنود. از سويي اگر يك شنونده كه آلبومي را خريداري كرده در اجراي زنده كيفيت صوتي يا كيفيت اجرايي خواننده را در حد آلبوم نبيند بار دوم براي اجرايش نميرود و آلبوم آن خواننده را تهيه نميكند. به همين دليل است كه خوانندههاي امروزي مدت كوتاهي هستند ولي بعد از مدتي شهرت قبل را ندارند. اين است كه عرض ميكنم بسياري از اجراهاي حال حاضر اينترتينينگ و سرگرمكننده هستند و ويژگي موزيكهاي كنسرتي را ندارند. يك زاويه ديگر درباره مخاطب و خواننده را با يك مثال بگويم، خوانندهاي كلاسيك به نام پلاسيدو دومينگو خواننده اُپرا در دوره پاواروتي بود و از آن زمان تاكنون در سن 81سالگي همچنان آواز ميخواند و صحيح هم ميخواند چون آموزش صحيح ديده، بهداشت صوت را ميدانسته، سبك زندگي سالم داشته و... خواننده بايد تفكر و مطالعه داشته و حتي طرز ايستادن را بداند. خوانندگان زيادي وجود دارند كه در حين اجرا انعطافي از خود ندارند. تمامي اين موارد در اجرا تاثير ميگذارند و طبيعتا بر مخاطب نيز تاثيرگذارند.
شما ميفرماييد، اجراي زنده تاثير مستقيم بر نگه داشتن مخاطب ميكند و خواننده واقعي كسي است كه كيفيت كارش در كار زنده كمتر از كار استوديويي نشود، درست است؟
البته اجراي زنده و اجرا در استوديو بهطور كلي با هم متفاوت هستند ولي اساسا نبايد كيفيت كار پايين بيايد، يكي از عوامل پايين آمدن كيفيت كار در اجراي زنده اين است كه خواننده گستره صدايي خود را نميشناسد و به علوم صوتي آگاه نيست كه برونداد آن همين ميشود كه ميبينيد، آلبومهاي يك خواننده به نظر مخاطب بهتر از كار زنده او ميشود. همين طور كه عرض كردم بحث اجرا بسيار مهم است، بهطوري كه اگر به درستي انجام نشود چهره اوليه خواننده نزد مخاطب از بين خواهد رفت. چقدر زيباست كه مخاطب از كودكي صداي باكيفيت خوانندهاي را گوش كرده و در دوران كهولت خواننده هم صدايش را با همان كيفيت گوش كند. بزرگاني همچون آقاي شجريان، نوري، بنان و... اينچنين بودند. از دوران جواني تا سالمندي كيفيت كارشان افت نميكند ولي امروزه از عمر آوازي خوانندگان، بسيار كاسته شده چون متاسفانه خوانندگانِ جديد اصول اجرايي را نميدانند و از صدا و علوم صوتي اطلاع كافي ندارند و بهداشت صوتي را رعايت نميكنند تا ساليان طولاني بتوانند آواز بخوانند. البته استثناهايي هم وجود دارد مثلا ممكن است شخصي از ژنتيك خوبي برخوردار بوده و حتي در سنين پيري بر خلاف همسن و سالانش بدون كمك راه برود و بدون مراقبتهاي خاص، صداي خوبي هم داشته باشد ولي اين يك استثناست و شامل همه نميشود.
ميخواهم درباره برداشتهاي اشتباه عوام درباره خوانندگي صحبت كنيم؛ از جمله ميميك چهره خوانندگان. طبيعتا بخشي از اجرا همان است كه از آن ياد كرديد، طرز ايستادن و انعطاف و...
نكته مهمي است. ببينيد برخي فكر ميكنند خوانندهاي كه هنگام اجرا رگهاي گردنش متورم و صورتش قرمز ميشود؛ اجراي خوبي دارد و به اصطلاح حس دارد در صورتي كه اين برداشت اشتباه است. خواننده بايد بر صداي خود تسلط داشته و با آن راحت باشد. بايد گستره صوتي خود را بشناسد، توان صوتي خواننده بايد در حد وراثت و ژنتيك صوتي او افزايش پيدا كند و بداند كه توان خواندنش از اين نُت تا آن نُت است.
اگر به آثار استاد بنان دقت كنيد، قبل از اينكه با روحالله خالقي آواز بخواند، صدايش تِنور بوده تا اينكه استاد خالقي بعد از بازگشت از سفر خارج به او ميگويد كه صدايش بايد چيز ديگري باشد و بعد از اين ماجرا بنان تبديل به يك استاد معروف ميشود. اين مسالهاي مهم است كه موجب شكلگيري يك پرسوناژ آوازي ميشود. استاد محمد نوري هم اصول آوازي را ميدانست و زماني كه در مراسم معرفي به عنوان چهره ماندگار در هشتاد سالگي به روي صحنه رفت، در اجرايي با آقاي شفقينژاد بسيار عالي عمل كرد چون به خوبي ميدانست كه چگونه بايد آواز بخواند.
پس يكي از مهمترين اصول خوانندگي بهداشت صوتي و مراقبت از صداست كه مغفول مانده...
100 درصد. در آموزشِ آواز اول بايد حنجره را شناخت، آموزش بايد در ارتباط با آناتومي حنجره، ديافراگم، در مورد نفسگيري و مخرج صدا شكل بگيرد و در نهايت مخرجهاي كلامي و گستره و توان صوتي هر شخص را مشخص كند و بعد شخص شروع به خواندن آواز كند. بعد از اينكه خواندن آواز را شروع كرد و به مرحله خوبي رسيد، آن وقت است كه به زينتهاي آوازي بايد پرداخته شود. زينت آوازي در ايران، تحرير آواز ايراني نام دارد.
امروز كودكان، نوجوانان و جوانان زيادي به خوانندگي روي آوردهاند؛ شايد به نظر كار آساني باشد كه با گرفتن ريتم و زير و بم كردن صدا بتوان قطعهاي خواند و در صفحات مجازي منتشر كرد. اينطور سهلپنداري كار موسيقي و خوانندگي چه آسيبهايي را ميتواند به همراه داشته باشد؟
خوانندگي كار بسيار دشواري است. يك كار بيكيفيت در صفحات مجازي گذاشته ميشود فالوور ميخرند و ادامه ماجرا. البته صادقانه بگويم كه اين مساله مختص ايران نيست و براي كل دنيا صدق ميكند. تحصيل در اين رشته راهي طولاني دارد اما مزه شهرت و پول دلچسب است و جوانان را جلب خود ميكند تا راه دراز را يك شبه طي كنند. از اين دست مسائل در كل دنيا هست و مخاطب خود را هم دارد و ايرادي هم وارد نيست اما آنها خواننده قوي هم زياد دارند. ما هم بايد خواننده درست و حسابي داشته باشيم. اغلب خوانندههايي كه داريم حتي سلفژ بلد نيستند. خواننده بايد سلفژ و نتخواني بلد باشد، گامها را بشناسد و در مراحل پيشرفته مُدهاي كليسايي بلد باشد. چند تا از خوانندگان ما به اين موارد مسلط هستند؟ متاسفانه ما اصلا موزيك هارمونيك نداريم و خوانندهها نميتوانند سه خط با هم بخوانند به دليل اينكه سلفژ بلد نيستند. در اجراي كلاسيك خوانندهها ميايستند و هر كدام يك خط مجزا را ميخوانند ولي اينجا خواننده فقط يك خط ميخواند آن هم به زحمت؛ چون سلفژ و هارموني نميداند، گام را نميشناسد.
در همين فضاي مجازي بسيار ديدهايم كه كودكان آواز و تصنيف ميخوانند و مورد تشويق قرار ميگيرند. آيا آموزش اين گروه نيازمند ملاحظات بيشتري نيست؟
بيشك همينطور است؛ حنجره كودكان بسيار حساس است. بايد به والدين هشدار داد كه مراقب فرزندانشان باشند. اينها از نظر جسمي و روحي آسيب ميبينند. اشتباه رايجي كه اين روزها باب شده خواندن بچهها به شكل غير استاندارد است. كودك را تشويق ميكنند مثل هايده يا دلكش و... آواز بخواند و تماشاگران هم تشويقشان ميكنند در صورتي كه ممكن است اتفاقي براي حنجره اين كودك بيفتد. در اين حالت حنجره كودك به بلوغ زودرس صوتي ميرسد و در سنين جواني صداي يك شخص پير از حنجرهاش خارج خواهد شد. بنابراين هركس در هر ردهاي كه باشد بايد آموزش صحيح و علمي ببيند. كسي كه دچار بيماري حنجره ميشود سرخورده صوتي شده و ديگر امكان ادامه فعاليت ندارد.
خيلي از خوانندهها آموزش هم ميدهند؛ در حالي كه خواننده خوب بودن براي تدريس شرط كافي نيست.
بله، اين نكته بسيار كليدي است؛ متاسفانه نظارتي روي اين موضوعات وجود ندارد. يك خواننده، لزوما معلم آواز نيست. اگر در مملكت متخصص پداگوژ داشته باشيم كه بتواند معلم آواز تربيت كند، هم مشكل آسيبهاي حنجره حل ميشود هم خواننده حرفهاي تربيت ميشود؛ نه اينكه اينترتينرهايي تربيت شوند كه فقط به فكر كسب درآمد باشند. متاسفانه فضاي آموزشي موسيقي ما پر شده است از مستركلاسهايي كه فقط با هدف بيزينس برگزار ميشوند؛ مستركلاس يعني بايد مرتبا پيشرفت هنرجوها بررسي شده و راهنمايي لازم به آنها داده شود در صورتي كه اينجا عملا چنين چيزي رخ نميدهد و حتي آسيبهايي كه در كلاسهاي معمولي وجود دارد، در خروجي آنها هم مشاهده ميشود. دليلي ندارد كسي كه خواننده است معلم اين كار هم باشد البته ممكن است افرادي باشند كه در هر دو زمينه توانا هستند كه تعدادشان كم است ولي در كل دنيا مبحث معلمي با خوانندگي كاملا متفاوت است.
متشكرم آقاي پهلواننژاد از همراهي شما. در پايان اگر صحبتي هست بفرماييد.
من از شما و تيم اعتماد تشكر ميكنم كه به اين موضوع مهم پرداختهايد كه كسي به آن توجه نميكند و متاسفانه ناخواسته افراد براي علاقه يا هر چيز ديگر به سمت كاري ميروند كه آسيب ميبينند. نبود آگاهي باعث ميشود كه مخاطب اثر خوب را نشناسد و همه اينها ناشي از عدم شناخت است، اين اطلاعرسانيها ميتواند تلنگري براي افراد باشد چه در مقام مخاطب و چه در مقام خواننده.
واقعيت تلخ ديگري كه امروزه با آن روبهرو هستيم اين است كه به دليل عدم امكان اجراي زنان، صداي مردان به سمت صداي زنانه سوق يافته و خيلي از خوانندگان مرد به جاي پرورش صداي خودشان، صدايي زنانه دارند... بايد بگويم كمتر كسي داريم كه به معناي واقعي هنرمند، آرتيست، پرفورمر و خواننده واقعي باشد.
نبود رشته آواز آكادميك در دانشگاه يكي از معضلات جامعه موسيقي مملكت ماست. مثلا فردي به يكي از هنرجوهايش گفته بوده به كوه برود و فرياد بكشد، زماني كه از حلقش خون بيايد، صدايش باز شده است؛ آخر اين چه حرفي است. بايد اساتيدي به ميدان بيايند كه بتوانند به علاقهمندان خدمت كنند.
فضاي آموزشي موسيقي ما پر شده است از مستركلاسهايي كه فقط با هدف بيزينس برگزار ميشوند؛ مستركلاس يعني بايد مرتبا پيشرفت هنرجوها بررسي شده و راهنمايي لازم به آنها داده شود در صورتي كه اينجا عملا چنين چيزي رخ نميدهد و حتي آسيبهايي كه در كلاسهاي معمولي وجود دارد، در خروجي آنها هم مشاهده ميشود