تاملي بر جنايت اخير اهواز (۱)
حميدرضا گودرزي
قبيلهگرايي، سنت و مدرنيسم؛ اين يادداشت در پي آن است كه علل و انگيزههاي وقوع اين جنايات را واكاوي كند. قتل مونا حيدري معروف به غزل نه اولين جنايت از اين گونه بوده و نه آخرين خواهد بود. سير اين جنايات ختم نميشوند چون جامعهشناسان و مسوولان اجتماعي در پي ريشهكن كردن جنايتي نيستند كه سر از قبيلهگرايي درميآورند و به بدويت و جاهليت منسوخشده و كهنهاي راه دارند كه با شرايط امروز جامعه ايران هيچ تناسبي ندارند.
در خصوص عقد نكاح سوالي مطرح ميشود آيا يك دختر 12 ساله در جامعه امروز ما اصلا واجد اراده و اختيار هست و آيا ميتواند براي امور خودش تصميم بگيرد؟ آنهم مسائل مهمي چون زندگي زناشويي و اداره خانه و زندگي. دختري كه 12 سال دارد. دانشآموز كلاس پنجم دبستان است. دختري كه تازه ميكوشد تا خواندن و نوشتن را درست بياموزد، ناگهان او را از پشت نيمكتهاي مدرسه با فشار روحي خارج كنيم و پاي سفره عقد بنشانيم آيا ميتوان گفت كه چنين عقدي طبق اراده و رضاي دختر انجام شده است؟ الان دخترهاي 12 ساله عموما صبح كه ميروند مدرسه كيف و وسايل خود را فراموش ميكنند با خودشان ببرند، مادر لقمه صبحانه را تا جلوي در و پشت سر آنها تا كوچه ميبرد اينچنين بچههايي كه در دوران طفوليت به سر ميبرند چه عقل و اراده كاملي براي عقد نكاح دارند؟ چه تصوري از زندگي مشترك و روابط زناشويي ميتوانند داشته باشند جز حس قرباني جنسي بودن. در پاسخ اينجانب حتما گفته خواهد شد: دادگاه محترم آن دخترك 12 ساله را براي معاينه رشد و عقل و تشخيص به پزشكي قانوني معرفي كرده است و از گواهان نيز اطلاعات گرفته و پس از وصول پاسخ علمي، اظهارنظر و انشاء راي بر صدور حكم رشد براي ازدواج كردهاند و اين در حالي است كه پزشكي قانوني عموما به وضع جسمي و اندام دختران بيشتر توجه دارند نه اراده و قوت تصميمگيري براي آينده آنهم براي يك عمر. از لحظه اول در ورود به خانه همسر، بايد با عروسك خريدن و اسباببازي چيدن در برابر چنين دخترك كوچكي او را راضي به ماندن در خانه و سر و صدا نكردن و فرار نكردن كرد؟ آيا جز اين است كه عموما آيندهاي از خشم و نفرت وجود چنين دختركان تازه به خانه بخت رفتهاي را لبريز ميكند بهطوري كه بسياري از آنها خودكشي ميكنند يا با قرص يا خودسوزي يا پرتاب از بلندي به زندگي خود پايان ميدهند. آمارها نشان ميدهد؛ ازدواج اين دختربچهها به بيراهه ميرود و در همين راستا با موضوع قتلهاي ناموسي با آمارهاي عجيب و غريب مواجه ميشوند. پشت سر همه اين ازدواجها نفرت زنان خوابيده، كراهت آنان از رفتار همسر و يك زندگي كه پنجرهاي رو به آينده ندارد. براساس گزارش پليس ايران فقط در سال 1388 در شهر اهواز 15 زن قرباني قتل ناموسي شدند كه معادل 24 درصد از تمام قتلهاي سال 88 اهواز است كه البته اين آمار نسبت به سال 84 كه ميزان قتلهاي ناموسي 35 درصد بوده كاهش داشته است. طبق آنچه در مطبوعات منتشر شده در سال 1390 آمار زنان كشتهشده به بهانه ناموس در كل ايران 340 زن بوده و اغلب در مناطق خوزستان و كردستان اتفاق افتاده است.
آمار قتل و خودكشي زنان كردستان در سال 98 تكاندهنده است از ابتداي سال تا آذرماه 103 زن به دليل اختلافات خانوادگي وترس مدام از كشته شدن توسط اعضاي خانواده خودكشي كردند، 25 زن قرباني قتل ناموس شدند چنانكه ملاحظه ميفرمايند آمارها عادي نيستند و بررسي علل وقوع جرم و پيشگيري از وقوع آن و علت خودكشيهاي مكرر ضروري است. برخي جرمشناسان در يك تحليل آماري چنين جناياتي را بررسي كردهاند: 1ـ احساس تعلق به جامعه قبيلهاي 2ـ نگرش خاص مالكانه به زن 3ـ ساختار قدرت در خانواده در قانون مجازات اسلامي اگر كسي براي دفاع از عرض و ناموس و مال خود دفاع كند و ناچار مرتكب جرمي شود قانونگذار با شروطي او را مجرم نميداند. اما عرفي كه در قبيلهها تحت عنوان ناموسپرستي از آن ياد ميكنند ماجراي جداگانهاي است كه هيچ ربطي به مطالب فوق نداشته و ندارد اينكه به زن اجازه ندهند نفس بكشد و با خشم و خشونت دايره شخصيت او را مخدوش كنند كه نميشود به آن اسم ناموسپرستي گذاشت. نميشود آن را غيرت خانوادگي ناميد. فضاي فرهنگي نادرستي كه ذهنيت عمومي پيرامون اينگونه قبايل را محاصره ميكند بالاخره كار خودش را ميكند به شرايطي كه اين مرد جوان (سجاد) در آن قرار داشته توجه كنيد؛ وقتي همسرش از خانه فرار ميكند تا جان خودش را نجات بدهد اين ماجرا مثل بمب در داخل طايفه و قوم و قبيله ميپيچد و همه از آن سخن ميگويند. اين موج مرد جوان را محاصره ميكند، آنچنان او را تحت فشار روحي و اجتماعي قرار ميدهد كه در كوي و برزن نميتواند حتي سرش را بلند كند همه پشت سرش ميگويند: اين همانه كه زنش فرار كرده و رفته ميگن عقد يه مرد سوري شده. خشم و نفرت در درون مرد موج ميزند، اصلا و ابدا حتي فكر نميكند چرا اينطور شد؟ كسي كه بيگانه با اوست كسي كه از كودكي با زور فشار و كتك زدن در كنارش نشست و در همه اين سالها جز غم و حسرت چيزي عايدش نشده.
حتي به فرض مجازات قاتل يا حتي به فرض سرعت عمل در دادرسي جنايي، اين ماجرا چه آثار و تبليغات منفي در داخل جامعه قبيلهاي و عشيرهاي به جاي خواهد گذاشت؟ همانها كه از ديدن صحنه چرخاندن سر يك زن جوان در كوي و برزن وحشت ميكنند و از ترس چشمهايشان را ميبندند كه اين صحنه را نبينند. همانها كه شب موقع خواب با وحشت به اين ماجرا فكر ميكنند آيا از اين مرد جوان قهرمان نميسازند؟ در دل خود، در درون خود آيا با تفكرات قبيلهاي كه به آنها حاكم است به اين مرد قاتل آفرين نميگويند؟ آيا اين ماجرا نميرود تا تكرار شود؟ پس راه علاج آن چيست؟