بازهم شبيخون فقر
سهيلا لشكري
بازهم شنيدن خبرهاي دردناك و غروب غريبانهاي ديگر در اين سرزمين دلمان را شكست و قلبهايمان را آكنده از درد كرد. نفسهايمان از شنيدن قتل تمام اعضاي يك خانواده توسط پدر چهلسالهاي بر اثر فقر، به شماره افتاد. اين شبيخونهاي بلا چيست كه هر لحظه بر سرمان فرو ميبارد؟ بلاي خانمانسوزي به نام فقر چنان بر سرمان هجوم ميآورد كه چاره را در مرگ ميبينيم. اين فرياد انتقام بر كدامين سرنوشت رقم خورده بود؟ ما را چه شده كه هر روز و هر لحظه در اطراف و اكناف سرزمينمان بايد شاهد چنين ماجراهاي غمانگيري باشيم؟ در بيخ گوشمان هم نوعان خود را ميبينيم، ولي افسوس كه چنان مشغول فتنه خويشيم كه از حال ديگران غافليم. مگر نه اين است كه بنيآدم اعضاي يك پيكرند؟ ما را چه شده است كه از شنيدن تنگدستي و ملال همنوعانمان احساس درد نميكنيم. از اين حديث تلخ اگر سنگ بنالد عجب مدار. فقر آتش بيدودي است كه بر خرمن هر جامعهاي افتاد آن را از ريشه بر كند. محروميتها، جامعه را آبستن آسيبها ميسازد. جامعهاي كه مردمانش از محروميت بيشتري رنج ميبرند با آسيبهاي بيشتري دست و پنجه نرم ميكنند، آسيبها پاسخ افرادي است كه در زندگي، در حال جدال با محروميتها و نابرابريها بوده و هستند. آماري كه روز به روز در جامعه ما رو به افزايش است و چرخه شومي كه از يك نسل به نسل ديگر منتقل ميشود و پيامدهاي آن شكلگيري بحراني بهنام دور باطل فقر است. افزايش آمار كودكان خياباني، قتل، خشونت، فحشا، بيكاري... و هزاران مشكل كوچك و بزرگ از پيامدهاي فقر است كه تهديدي براي جامعه و ثبات نظام اجتماعي موجود است. فقر ارزشها، هنجارها و آرمانهاي جامعه را مورد هدف قرار داده و امنيت اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي جامعه را كه اساسي است براي برپا كردن رشد و توسعه پايدار كشور و نيز حفظ انسجام ملي و همبستگي دولت و ملت را مخدوش ميكند. فقر فقط براي من و تو نيست؛ توفاني سهمگين است كه گرد و خاك آن بر سيماي كل جامعه نشسته است. پس براي زدودن اين گرد و خاك از سيماي زيباي سرزمينمان قدمهايمان را راسخ تربرداريم و حساسيتي مضاعف و مضاعفتر نسبت به آن داشته باشيم قبل از آنكه اين توفان سهمگين روح و شيرازه جامعه را مورد هدف قرار دهد و تنها از آن، پوستهاي باقي بگذارد. روا نيست كه عزيزان و مردمان كشورمان در آتش فاقه تنگدستي بسوزند و ما دستافشان و پايكوبان مستغرق در روزمرگي و حال خود باشيم و غافل از حال آنان.
چنين حالي شايسته جوامع متمدن نيست. عدالت و تعهد را چاشني كار و زندگيمان كنيم. چشمها را بايد شست و ببينيم و احساس درد كنيم. ببينم كفاف اندك و سفره خالي كه عواقبش جنون است و پريشان حالي، كه موجبش ماييم و ما.اي كه دستت ميرسد كاري بكن پيش از آنكه شاهد اين فاجعهها در كانون خانوادهها باشيم؛ پيش از آنكه كاردها به استخوانها برسد؛ پيش از آنكه نهالهايمان كه بايد قدمها را در راه توسعه سرزمينمان بردارند قرباني فقر و نابرابريها شوند. پيش از آنكه مردمان سرزمينمان، چنان عرصه برايشان تنگ شود و نهال ياس چنان در دلشان جوانه بزند و رشد كند كه نهايتا امر مرگ را بر زندگي ترجيح دهند تا جايي كه عزيزان خود را نيز قرباني اين پديده شوم اجتماعي كنند.
اي كه دستتان ميرسد قدمبرداريد در راستاي كاهش شكاف طبقاتي كه روز به روز مردم فقير را در خود ميبلعد، قدمبرداريد در راستاي منافع عمومي، در راستاي توزيع عادلانه ثروتها در راستاي قرباني كردن منفعت در راه مصلحت.اي كه دستت ميرسد قدمهايتان را در اين راه، محكم برداريد به حكم واژهاي مقدس به نام وجدان، به حكم « انالله يامر بالعدل والاحسان»، قدمهايمان را محكمتر برداريم پيش از آن كز ما نيايد هيچ كار. زني با فقر ميسازد/ زني با اشك ميخوابد/ زني با حسرت و حيرت، گناهش را نميداند/ زني شرمنده از كودك، كنار سفره خالي/ كهاي طفلم بخواب امشب/ بخواب آري/ و من تكرارخواهم كرد سرود لالايي.