• 1404 چهارشنبه 3 ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5158 -
  • 1400 پنج‌شنبه 5 اسفند

خاطرات سفر و حضر (165)

اسماعيل كهرم

به خانه رسيدم چراغ تلفن چشمك مي‌زد يعني پيام داري! صداي منحصربه‌فرد محمدعلي اينانلو بود: اسمعيل، فيلم بازي مي‌كني؟ ايشان به آقاي حاتمي‌كيا بنده را توصيه كرده بودند براي ايفاي نقش در فيلم‌شان. به ديدار آقاي حاتمي‌كيا رفتم. ايشان را (در آن دقايق ملاقات)، با ادب، علاقمند به حرفه و كارشناس ديدم. او وقتي كه پيشنهاداتي را مطرح كردم، پذيرفت و آن تغييرات را اعمال كرد. در طول فيلمبرداري مهارت ايشان در نگارش سناريو به من به اثبات رسيد. شبها بيدار بود و فيلمنامه را مي‌نوشت و بعد به هنرپيشه‌ها تحويل مي‌داد. صبح ساعت 4 بيدارباش بود، حدود 50 نفر مي‌شديم. همه عوامل. نيم ساعت بعد وقت گريم بود. خدايا من بيولوژيست و پرنده‌شناس و معلم آنجا چه مي‌كردم ولي مهم اين بود كه خوشحال بودم، ياد مي‌گرفتم و لذت مي‌بردم. در ضمن همان كاري را مقابل دوربين انجام مي‌دادم كه شغلم نيز بود. تدريس در كلاس جنگلي. برحسب پيشرفت فيلمنامه گاه تا پاسي از شب بيدار بوديم و با عوامل و بخصوص هنرپيشه‌هاي فيلم «به رنگ ارغوان» صحبت مي‌كرديم. همه جوان با استعداد و البته هنرمند. مورد وثوق ابراهيم حاتمي‌كيا. جوان‌ها از من نصيحت خواستند. به ذهنم رسيد و گفتم بچه‌ها كار و حرفه‌تان را با دقت و وسواس و عشق و علاقه انجام بدين، شهرت هم خواهد آمد؛ ثروت نيز. اما اگر براي شهرت و ثروت تلاش كنيد، آن وقت دست به هر كاري خواهيد زد و آن وقت ضايع خواهيد شد. از آن سخنراني چند سال قبل هنوز راضي هستم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون