شرايط آنوميك جامعه و خودكشيها و ديگركشيها
اصغر ميرفردي
در ساليان و ماههاي گذشته خشونتهاي شديد، شامل خشونت عليه خود، خانواده يا ديگران، در گوشه و كنار كشور رخ دادهاند. قتل عام خانوادگي، يكي از اين خشونتهاي نگرانكننده است. روز دوشنبه اين هفته (دوم اسفند 1400) هم گزارشي از قتل عام خانوادگي در شيراز منتشر شد. پرشمار شدن چنين خشونتهايي، گونهاي زنگ خطر را براي سلامت جاني و رواني افراد جامعه به خطر در ميآورد. اين رخدادها دردناك هستند، اما نوع رويارويي انفعالي با چنين پديدهاي به مراتب از هريك از اين رخدادها خطرناكتر و در نتيجه دردناكتر است. چرايي خطرناك بودن عادي پنداشتن و انفعالي برخورد كردن با چنين رخدادهايي به اين دلايل است: الف- در چنين رخدادهايي جان و زندگي انسانها به خطر ميافتد و عاديانگاري چنين خشونتها گونهاي از مدارا با خشونتهاي مرگبار است. ب- اين خشونتها را نميتوان همچون قرون ميانه به گونهاي طبيعي تفسير كرد يا نگاه ذاتگرايانه و سرنوشتگرايانه بدانها داشت. چنين خشونتهايي بر ساخت جامعه و شرايط پيچيده آن است. جابهجايي علت و معلول در برداشتهاي سادهانگارانه از مسائل و آسيبهاي جامعه، همچون خشونتهاي يادشده، تنها شرايط ذهني براي تكرار چنين خشونتهايي را فراهم ميسازد و كمكي به كاهش دردهاي اجتماعي نخواهد كرد. ج- عادي برخورد كردن با چنين خشونتهاي هولناكي يا برداشتهاي نادرست درباره آنها، فرار از درك واقعيات تلخ زمينهساز آنها و پاك كردن صورت مساله است و نه حل مساله. بديهي است با چنين رويكردي، جامعه انباري از مسائل پيچيده و درك نشده خواهد شد كه همچون خورههايي پيكر و روح جامعه را در بر خواهد گرفت و به تحليل خواهد برد.
بر پايه گزارشهايي كه از چنين رخدادهايي منتشر ميشوند، ميتوان براي نمونه همين مورد رخداده در شيراز را مورد بررسي قرار داد. مشكلات مالي زمينه اصلي بروز چنين خشونتهاي مرگبار است. در سنت ديني تصريح شده است كه «هر خانهاي كه فقر بدان وارد شود، ايمان از آن خارج خواهد شد.» بنابراين عادي ديدن تنگدستي و محروميت اقتصادي نه تنها تحمل آن را ممكن نخواهد كرد، بلكه موجب غفلت كارگزاران از پيامدهاي بنيانبرافكن آن در جامعه ميشود. فراموش نكنيم كه واقعيات جامعه اگر بهنگام درك نشوند، با زبان و منطق خود با ما سخن خواهند گفت. زبان واقعيتي به نام پيامدهاي فقر و محروميت، همراستا با ماهيت خود فقر تلخ و دردناك است. زبان فقر و پيامدهاي آن ميتواند به گونه آنوميك، از خودبيگانگي، انزوا، كاهش اميد به زندگي يا خشونتهاي هولناك باشد. تعبير «كارد به استخوان رسيدن» در شرايط تعارض نيازها و توانها بيشتر كرد و معنا پيدا ميكند و ميتواند رفتاري را در پي داشته باشد كه آخرين پرده زندگي را براي خود يا ديگري رقم بزند. اگر پايين آمدن آستانه تابآوري و مدارا را به عنوان علت نزديك چنين خشونتهايي بدانيم، بايد پرسيد كه چرا آستانه تابآوري به اين اندازه در جامعه كاهش يافته است؟ مسائل اجتماعي چندبعدي و پيچيدهاند و نميتوان مكانيكي و ساده با آنها برخورد كرد. محروميتها ميتوانند مجموعهاي از مشكلات را پديد آورند. به تعبير چمبرز، تله محروميت ابعاد و پيامدهاي چندگانه دارد. در اين شرايط، گاهي برخي افراد و مسوولان، به جاي تلاش براي كاستن از رنج و محروميت هموطنان، چنين محروميتهايي را عادي ميپندارند يا حتي در مقايسهاي عجيب با گذشته يا مردم كشورهاي درگير بحران و فلاكتزده شرايط زيستي را عالي وصف ميكنند!!! اين نوع نگاه براي جامعه خطرناك است، چون به تعبير صائب: «برق را در خرمن مردم تماشا كرده است/ آنكه پندارد كه حال مردم دنيا خوش است.» تا دير نشده است بايد زمينههاي حال ناخوش جامعه را شناخت و درمان كرد. كارگزاران جامعه و مراكز علمي نبايد به سادگي از كنار چنين رخدادهاي هولناكي بگذرند، زيرا بيتفاوت بودن در برابر چنين رخدادها و زمينههاي پديدار شدن آنها، فراهم ساختن زمينه افزايش وضعيت آنوميك و بيمارگونه جامعه است كه هذيان آن به گونه رخدادهاي هولناك خود را پديدار ميسازد.