انگيزه پوتين در جنگ اوكراين
حيدرعلي مسعودي
براساس تعبيري كه ولاديمير پوتين، رييسجمهور روسيه در يك سخنراني به كار برد، هنوز تروماي يا شوك ناشي از فروپاشي شوروي به عنوان بزرگترين فاجعه ژئوپليتيك قرن بيستم، در هسته ادراك مقامهاي روسيه نسبت به تحولات ژئوپليتيك يا تحولاتي كه در ساختار نظام بينالملل رخ ميدهد، خود را نشان ميدهد. اما آن چيزي كه نهايتا باعث صورتبندي مجدد فرهنگ راهبردي روسيه ميشود، تمايز ميان نحوه تعاملي است كه روسيه بيرون آمده از جنگ سرد انتخاب كرده است با نحوه مواجههاي است كه غرب با روسيه انتخاب ميكنند. اين نگاه به تعامل است كه نتايج كنوني را در سياست راهبردي روسيه بر جا گذاشته است.
بعد از فروپاشي شوروي، بخشي از نخبگان روسيه مانند بوريس يلتسين با نگاه كاملا غربگرايانه روي كار آمدند.
اين نوع تعامل با غرب با نوعي احساس تحقير و به حاشيهراندهشدن توسط غرب، به ويژه با ظهور امريكايي متوهم ناشي از فروپاشي بلوك شرق، مواجه شد. در كنار اين نگاه غربگرا، نگاهي بعد از فروپاشي شوروي در روسيه شكل گرفت كه نگاه آسيايي و اوراسيايي به سياست خارجي و راهبردي داشت.
يوگني پريماكف، نخستوزير و وزير خارجه پيشين جمهوري فدراتيو روسيه، اصليترين نماينده محسوب ميشود. اين نگاه به دنبال اين است كه جايگاه روسيه را به عنوان يك قدرت اوراسيايي احيا كند. در ميان اين دو طيف غربگرا و آسيامحور، رويكرد متوازني در قامت ديدگاههاي ولاديمير پوتين، از سال ۲۰۰۰ در عرصه سياسي روسيه ظاهر شد. دستكم تا سال ۲۰۰۸ كه روسيه به گرجستان حمله كرد، اين نگاه متوازن همچنان ازسوي پوتين وجود دارد.
به نظر ميرسد تعاملهايي كه ميان ناتو و در سطوح بالاي شوراي مشترك روسيه و ناتو برقرار شد و در سطح بالاي مقامهاي امنيتي و نظامي گفتوگو و رايزني ميان دو طرف آغاز شد، عملا بعد از بحران سال ۲۰۰۸ دچار تعليق شد. بعد از يكي، دو سال توقف، مجددا تماسهاي مسكو و ناتو از طريق شوراي روسيه و ناتو ازسر گرفته ميشود و اين تصور ايجاد ميشود كه روسيه و ناتو ظرفيت و آمادگي همكاري دارند.
به نظر ميرسد رسما بعد از سال ۲۰۱۴ و منتزع كردن شبهجزيره كريمه از خاك اوكراين، دو طرف به اين نتيجه ميرسند تصوراتي كه از احتمال تعامل و نوعي مصالحه بين روسيه و ناتو وجود داشت، ديگر كارآمد نيست؛ درنتيجه اين تحولات مجددا اين خط ارتباطي قطع ميشود. به نظر ميرسد كه بهرغم فعال بودن شوراي روسيه و ناتو تا پيش از سال ۲۰۱۴، انتظاراتي كه دو طرف از اين تعامل و گفتوگو داشتند، برآورده نشده است. از يكسو روسيه تصور ميكند كه ميتواند در قالب مذاكرات سطح بالا با ناتو، ناتو را مجاب كند كه پيشروي خودش را به سمت شرق متوقف كند، ازسوي ديگر ناتو هم تصور ميكند كه ميتواند به تعبيري روسيه را به لحاظ نظامي و امنيتي وادار به تعامل (Engage) يا ادغام (Integrate) بعد از بحران كريمه در سال ۲۰۱۴ عملا اين تصورات كنار گذاشته ميشود. دو طرف بعد از بحران كريمه به اين نتيجه رسيدند كه نميتوان در سطح تعاملات راهبردي مسائل ميان دو طرف را حلوفصل كرد، چراكه اختلاف ديدگاه بنيادين درمورد مسائل ميان دو طرف وجود دارد.
مواضع اخير ولاديمير پوتين، به ويژه سخنراني اخير او پيش از اقدام نظامي عليه اوكراين، نشاندهنده پاكسازي و خلوص تفكر راهبردي در روسيه است كه معتقد است حوزه امپراتوري روسيه جديد را كه همان حوزه امنيتي و راهبردي شوروي به حساب ميآمد، احيا كند. ولاديمير پوتين به صراحت بيان ميكند كه اوكراين به لحاظ تاريخي، هيچگاه كشور مستقل نبود و جزو روسيه محسوب ميشود. اين اظهارات يعني كه آقاي پوتين، سرزمين تاريخي روسيه را همان اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي تلقي ميكند.
اگر بخواهيم به لحاظ انگيزهشناسي اقدامهاي اخير ولاديمير پوتين را ارزيابي كنيم، بايد به مطالعات انجامشده دانش سياسي رجوع كنيم. در مطالعات راهبردي و سياست خارجي گفته ميشود كه معمولا رهبران سياسي تاثيرگذار اقدامات خود را براساس يكي از سه انگيزهاي كه ذكر ميشود انجام ميدهند: نخست انگيزه ماندن در قدرت كه مرتبط با سياست داخلي كشورهايشان است؛ دوم انگيزه پيشبرد طرحهاي بلندپروازانه يا بزرگ است و سوم انگيزه مرتبط با نمايندگي از يك تفكر اجتماعي خاص است.
من فكر ميكنم انگيزهاي كه پشتوانه اقدامات روسيه در دوران ولاديمير پوتين است بيشتر انگيزه دوم يعني پيشبرد طرحهاي بلندپروازانه است كه با هدف ايجاد روسيه بزرگ يا احياي نفوذي شوروي سابق انجام ميشود.