• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5160 -
  • ۱۴۰۰ يکشنبه ۸ اسفند

در سوگ استاد عباس جعفري ندوشن

جانِ خِرد سوي سماوات بُرد

حسين امينيان ندوشن

 

جانِ خِرد سوي سماوات بُرد/  حسين امينيان ندوشن
گنج زري بود در اين خاكدان/ كو دو جهان را به‌ جُوي مي‌شمرد - قالب خاكي سوي خاكي فكند/  جانِ خِرد سوي سماوات بُرد    (مولانا)
در زندگي و زيست ما هستند افرادي كه حضورشان به آدمي حسي از رضايت و خرسندي مي‌بخشد، آدمي را از روزمرّگي‌ها جدا و به جاهايي ديگر پرتاب مي‌كند، ذهن را شست‌وشو مي‌دهد و مي‌گويد قدر لحظه‌ها را بدان و به قول حافظ: «وقت را غنيمت دان آن‌قدر كه بتواني/ حاصل از حيات ‌اي جان اين دم است تا داني»
دوست خوبم، استاد عباس جعفري ندوشن كه اوايل هفته كرونا او را از ما و شهروندان ندوشني گرفت، از جنس چنين افرادي بود. آدمي با كوهي از معلومات كه به صفت پيشه‌اي كه هميشه عاشق آن بود، معلمي ادبيات، بذر معرفت و ادب و ادبيات مي‌پراكند و همنشيني و هم‌صحبتي با او همه‌گاه براي چه من و چه ديگر همشهريانم لذت‌بخش و بهجت‌زا بود.  او نمونه‌اي كمياب از يك انسان فرهيخته و فرهنگي بود كه تمامي عمرش را بر‌ تعليم و تعلم گذاشت و دمي از آموختن و آموزاندن باز نايستاد. در همين چند روزي كه از درگذشتش مي‌گذرد، چه در بدرقه باشكوهي كه از او در مراسم تشييع شد و چه حضور شوق‌انگيز شاگردان و دوستانش در مراسم‌هاي مختلف نشان داد كه او چه تاثيري داشت كه در اين روزهاي سرد و كرونايي، چنين جمعيتي به بدرقه‌اش مي‌آيند. او رفيق سال‌هاي كودكي، نوجواني و جواني‌ام بود و اين حس همدلي و دوستي حتي زماني كه من به ديار غربت كوچيدم، با ما بود و در اين سال‌هاي طولاني تماس‌هاي گاه به گاه ما به ذكر خاطرات خوش گذشته و گفت‌وگوهاي فرهنگي ميان ما مي‌انجاميد و من همه‌گاه از خرمن دانش او مي‌آموختم و سخنان دلنشين و از سر شفقت او، لحظات خوشي را برايم ايجاد مي‌كرد. دانش ادبي و حافظه او در بازخواني اشعار شعراي كهن، برايم غبطه‌برانگيز بود و در حيرتم كه چرا در اين سال‌ها و با اين استعدادي كه داشت، به كار نوشتن و انتشار برخي از تجربياتش دست نيازيد و اين همه خاطرات و آن نكته‌بيني‌هاي ويژه را با خود به جهان ديگر كشاند و ما را بي‌نصيب نهاد. او از نظر من يك انسان به معناي واقعي كلمه بود كه مردمان شهر و كشورش را سخت دوست مي‌داشت و معلم‌وار به آنها مي‌آموزاند. چنان‌‌كه اينكه در شهر از او به عنوان آقاي ادبيات ياد كردند، در دو معنا اهل ادب بود، هم در معناي ادبيات و شعري آن و هم در معناي انساني‌اش كه آداب و ادب انسان‌بودن و مهرورزي و رفتار كريمانه را در وجودش نهادينه كرده بود.  در كنار آن او همسر دختر عمه‌ام بود و آنها ساليان سال با هم زيسته و فرزنداني پاك‌نهاد به جامعه فرهنگي ندوشن بخشيده بودند.
استاد جعفري اگرچه وجود زميني خود را تسليم اين خاكدان كرد اما به قول سهراب سپهري: 
«مرگ در آب‌وهواي خوش انديشه نشيمن دارد/ مرگ در ذات شب دهكده از صبح سخن مي‌گويد» بي‌ترديد تلاش‌ها و آثار معنوي كه او از خود به جاي گذاشت ياد و نامش را تا ساليان سال براي اهالي ندوشن زنده نگاه مي‌دارد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون