ادامه از صفحه اول
اوكراين شبيه افغانستان
راندن قطار تانكهاي ارتش روسيه در اتوبانهاي اوكراين. من آدم بدبيني نيستم ولي يك جاي كار ايراد دارد. آنچه امروز ميبينيم با آنچه رسانهها در اين مدت نشان ميدادند، نميخواند. اين نميشود. حتما يك جاي كار اشكال دارد، اما كجا؟ شايد آنجا كه ما بسيار تحت تاثير جريان اصلي رسانههاي جهاني هستيم و تصورمان را با تصويري كه آنها ارايه ميدهند، بيپرسش و شك، هماهنگ ميكنيم. رسانهها ميگويند مردم آماده مقاومتند ولي روزش كه ميرسد خبري از مقاومت نيست. ميگويند از اوكراين حمايت خواهد شد ولي خبري از حمايت نيست. وقتي اين اتفاقات را ميگذارم كنار آن تصويري كه رسانهها از افغانستان ارايه ميدادند و هنوز هم ارايه ميدهند، اينكه دموكراسي در افغانستان برقرار شده بود و زنان آزاد بودند و چه بود و چه بود. بعد يكباره در عرض كمتر از 2 هفته همه چيز تغيير كرد. بعد گفتند مقاومت ولي از مقاومت هم خبري نبود. يك جاي كارمان حتما ايراد دارد. به گمانم آنجا كه تنها منابعمان براي فهم از جهان، رسانههاي اصلي و مسلط است. هر قدر هم كه بخواهيم مستقل فكر كنيم، باز هم منابعمان همانها هستند. منابع مخالف آن را هم اگر انتخاب كنيم، صد بار بدتر است. پر از پروپاگانداي جريان روبهروي آن يكي. سخت است، واقعا سخت است. من وقتي از خوش اقبالي توانستم افغانستان را ببينم متوجه شدم كه آنچه در افغانستان ميگذرد با آنچه از رسانهها ميبينيم تفاوتي بنياني دارد و اصلا دو دنياي مختلف و حتي متضاد است. اما چقدر امكان داريم كه خودمان جهان را آنچنان كه هست ببينيم. تازه اين را هم به كنار كه اكثر ما جهان را آنگونه كه ميخواهيم ميبينيم و نه آنگونه كه واقعا هست. نمونهاش دوستاني كه بسيار بيشتر از من افغانستان را ديدهاند و هنوز طوري از خواستههاي جامعه افغانستان صحبت ميكنند كه حتي چنين خواسته و مطالباتي در كشور خودمان نادر است و بيشتر شبيه آن است كه ايدهآلترين مطالبات بخش بالايي نخبگان ايراني را به جاي مطالبات جامعه افغانستان جا زده باشيم. هر چه هست، داستان آنچنانكه نشان دادند، نيست. آيا وقتي هيچ مقاومت قابل ذكري از ارتش و مردم اوكراين نميبينيم به اين معني است كه آنجا هم مانند افغانستان هنوز مفهوم ملت شكل نگرفته يا اينكه خود را بخشي از روسيه ميدانند؟
ماراتن كفش چرميها با پوتين
تاثير اين شكست براي روسيه و مقامات ساير كشورهاي همپيمان با روسيه قبول همراهي حداكثري با برنامههاي غرب خواهد بود، چراكه وقتي قويترين فرد (آنهم با داشتن حق وتو) شكست بخورد، مابقي كشورها كه قطعا نميتوانند كاري كنند. در اين راستا بهزعم بنده مقامات كشورمان بايد در اين شرايط سياست مستقل (نه شرقي نه غربي) خود را بيش از هر موقع ديگري ادامه دهد تا بتوانند قدرت سياسي، نظامي، اقتصادي خود را در منطقه و جهان به نمايش بگذارد و حتي از نظر اقتصادي به يكي از تامينكنندگان انرژي اروپا تبديل شود. اما اگر اين حركت در سياست خارجي كشورمان صورت نگيرد، در آيندهاي كه پوتين شكست بخورد و سياست جانشينان او در روسيه به سمت غرب گرايش پيدا كند، ج.ا.ايران، با مشكلات بسياري روبهرو خواهد شد.