• ۱۴۰۳ دوشنبه ۲۸ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5161 -
  • ۱۴۰۰ دوشنبه ۹ اسفند

داستان ماني

مرتضي ميرحسيني

اواخر دوره اشكاني در شهر باستاني بابل در بين‌النهرين متولد شد و برخي مي‌گويند به واسطه خانواده مادري به يكي از شاخه‌هاي فرعي و بي‌اهميت خاندان سلطنتي پيوند مي‌خورد. سقوط اشكانيان را ديد، در خليج فارس به كشتي نشست و به هند سفر كرد و چند سال بعد از مسير خراسان به ايران برگشت. در زمان فرمانروايي شاپور يكم بود كه به دربار ساساني راه يافت و دومين شاه اين سلسله، شاپور نزديك شد. چرا شاپور يكم، ماني را - كه ادعاي پيامبري داشت و دين رسمي كشور را رد مي‌كرد - پذيرفت و حتي به جمع نزديكان خود راه داد؟ زرين‌كوب مي‌نويسد: شاه ساساني مزداپرست بود و مزداپرست هم باقي ماند، اما «ظاهرا چون مايل نبود به موبدان و هيربدان بيش از حد پر و بال بدهد نسبت به دعوت ماني تسامح نشان داد و حتي به او اجازه داد تا به موكب وي بپيوندد.» مدتي زير سايه شاه بزرگ - تقريبا - هرچه خواست كرد، اما بعد كه قدرت و نفوذش زياد شد و با تبليغات و دخالت‌هايش، يكدستي و امنيت كشور را تهديد كرد شرايط به ضررش برگشت. بساطش را جمع كردند و او را از جمع مردان دربار بيرون انداختند. اما كسي اذيت و آزارش نكرد و او در سال‌هاي سلطنت شاپور و بعد در دوران كوتاه حكومت پسر او هرمز از تعقيب موبدان زرتشتي كه به خونش تشنه بودند در امان ماند. اما شاه بعدي، بهرام يكم، تسليم موبدان بود و به تسامح مذهبي هم اعتقادي نداشت. نوشته‌اند: «شاه ماني را پيش خواند، با او سخنان تند گفت و به حبس او فرمان داد» و سپس دادگاهي براي رسيدگي به اتهامات اين پيامبر خودخوانده برپا كرد. دادگاهي كه دشمنان ماني اداره‌اش مي‌كردند. «اين مخالفان ماني را به بدعت و زندقه كه در آيين مزديسنان مجازاتش مرگ بود متهم مي‌كردند و وجود ماني را براي دين و حتي براي دولت مايه خطر مي‌ديدند.
 كينه و نفرت شديد موبدان از ماني مخصوصا از اينجا پيداست كه در روايات آنها، علاوه بر ساير اتهامات، او را كج‌پاي (= احنف) هم خواندند تا سيماي او را تصويري از يك شيطان لنگ واقعي سازند... در هرحال ماني را بعد از اين محاكمه مختصر و سري به زندان برده‌اند و هم در آنجا كشته‌اند. روايات مانوي حاكي است كه در زندان با ماني رفتار خشونت‌آميزي كرده‌اند، دست‌وپايش را يك چند به زنجيرهاي گران بسته‌اند و سرانجام هم نابودش كرده‌اند. به علاوه بعد از كشتن هم به اختلاف روايات سرش را بر دروازه شهر آويخته‌اند، پيكرش را مثله كرده‌اند و پوستش را هم از كاه آكنده‌اند و جاي ديگر بر دروازه آويزان كرده‌اند.» ماجراي اعدام او به چنين روزهايي از سال 274 ميلادي برمي‌گردد، هرچند جزييات اين محاكمه و اعدام به درستي معلوم نيست و داستان ماني و فرجامي كه در پايان برايش رقم خورد در تاريكي‌هاي دانش تاريخ باقي مانده است. آموزه‌هاي او - كه تلفيقي از همه اديان پيشين بود - بر اساس بدبيني نسبت به همه ‌چيزهاي مادي استوار بود و زهد و رياضت را لازمه رستگاري روح معرفي مي‌كرد. «براي مانوي دنيا چيزي جز آلودگي و تقيد به ماده و شر نيست... و انسان كه روح خود را در زندان ماده و در قيد عالم ظلمت اسير مي‌بيند براي رهايي از شر مي‌بايد بكوشد تا عناصر نور را كه در وجود او و در تمام عالم با ظلمت آميخته است از قيد ماده و ظلمت برهاند.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون