توصیه های کارشناس و مدرس حفاظت از محیط زیست درباره تنوع مقصد سفر در ایران
گردشگري، روش ما و روش صحيح
اسماعيل كهرم
من و رفيق همسفر قديمم، مرحوم اينانلو عهدي بسته بوديم كه تا آخر عمرش به آن وفادار بود و بنده هم تاكنون آن را نشكستهام و نخواهم شكست تا آخر عمرم.
جريان اين عهد و قسم برميگردد به حضور بنده در سوييس. زماني كه زير سايه كوههاي آلپ در قله «هاتر هورن» ايستاده بودم. ما در ارتفاع بوديم و زير پاي ما يك دره قرار داشت كه به وسيله ابرهاي كدر پوشانده شده بود و هيچ چيز از انبوه درختان اين دره جنگلي ديده نميشد.راهنماي ما با غرور به من و ما گفت اين يك پديده منحصر به فرد در سراسر جهان است و در سراسر كره خاكي چنين اتفاقي رخ نداده و نميدهد. البته اين مرد مغرور و بياطلاع سوييسي به توده ابر ضخيم بالاي جنگل اشاره داشت و تركيب اين دو عامل يعني ابر و جنگل زير آن را در جهان غيرقابل تكرار ميدانست. حجب و حياي ناشي از مهماننوازي سوييسي و جمع حاضر در آن منطقه مانع آن شد كه من حقيقت را به راهنمايمان بگويم كه تنها در ايران بنده در دو نقطه از مملكت عزيزمان عينا آنچه در سوييس ديدم، در ايرانمان ديده بودم. يكي در محلي كه به آن جنگل ابر ميگوييم.در شاهرود و ديگري در منطقه ارسباران كه بنده در قسمتي از فراز كوه ايستادم در حالي كه تا كمر در تاريكي حاصل از ابرها و ديگري از كمر به بالا زير نور درخشان خورشيد گرم و روشن بود. آنچه راهنماي سوييسي در جهان بيهمتا ميدانست ما در ايران در دو نقطه داشتيم و بسياري از هموطنان ما از وجود آنها آگاه نبودند. آنچه بعد از آن اتفاق افتاد موجب عهدي شد كه بين بنده و محمد اينانلو بسته شد! و اما عهد چه بود؟ حقيقت آنكه محمد در بازديدي كه از جنگل ابر داشت كاملا مثل بنده جذب آن همه زيبايي طبيعي جنگل ابر شده بود و قصه غرور سوييسيها را نسبت به پديده يكسان جنگل ابر از من شنيد و اين دو داستان را در يك برنامه تلويزيوني تعريف كرد. نتيجه آن شد كه به قول خودش بزرگترين اشتباه خود را مرتكب شد و به فاصله دو ماه كه به جنگل ابر و «ده ابر» بازگشت به قول خودش تا زانو در زبالههاي توريستها كه با راهنمايي ايشان به ابر رفته بودند فرو رفت. بنده هم رفتم و اهالي ابر خيلي از ما گله داشتند و ميگفتند چرا آدرس ما را به توريستنماها داديد كه خانه سرسبز ما را اين طور آلوده كنند؟ من و محمد اينانلو خيلي سر اين موضوع بحث كرديم كه چطور در جنگل ابر سوييس يك تكه زباله هم محض نمونه پيدا نميشد ولي در ظرف كمتر از سه ماه به محض اينكه مردم از وجود جنگل ابر ايران آگاه شدند، اين همه زباله در اين محيط زيبا دپو شد؟ تقريبا بلافاصله بعد از هجوم گردشگران ايراني دو، سه تا مغازه در نزديكي «ده ابر» افتتاح شد كه خروارها پفك نمكي و انواع تنقلات بستهبندي شده ميفروختند و البته كاغذ و بستهبندي به بيرون انداخته ميشدند وجلوي هيچكدام از اين مغازهها محض نمونه يك سطل براي ريختن زباله وجود نداشت. بنده چند روزي به ديدار «ده ابر» رفتم. جوانان گلايه داشتند كه از وقتي پاي گردشگران به منطقه باز شده، خود اهالي ده نيز مانند آنها رفتار ميكنند و زباله خود را پراكنده ميكنند. بنده شاهد اين امر بودم. بارها در ادامه اين مسافرتها در جاي جاي ايران عزيزمان به نقاط بهشتي متعددي برخورديم كه به راستي يكي از يكي زيباتر و تماشاييتر بود و در لرستان بكر و زيبا كه بر فراز درهاي ايستاده بوديم، محمدعلي اينانلو كه در چشم نافذش اشك داشت، گفت اسماعيل (و بعد از كمي سكوت) «من از كاري كه كردم وجدانم درد ميكند. من نبايستي آدرس جنگل ابر را به مردم ميدادم كه اينطور تخريب بشه. بيا اگر در طول سفر به نقاط بكر و زيبا رسيديم نام و آدرس آن را افشا نكنيم. سپس با چشماني تر و صورت نمدار، به همديگر قول داديم از آن به بعد هر وقت به كوه زيبا، دره پرنقش و نگار، پرنده خوش خط و خال و يا دشت فراخ و زيبا و يا جنگل با هزاران رنگ پاييزي ميرسيديم، محمد ميگفت اسماعيل قول؟ و من هم تكرار ميكردم قول! ديگران متوجه نميشدند و اگر هم ميپرسيدند پاسخ نميداديم! آنچه ما را تشويق ميكرد كه به عهد خود پايدار بمانيم سالم ماندن نقاطي از ايران بود كه شهرتي در جهت جالب بودن از نظر گردشگري نداشتند و ناشناس مانده بودند و بعد از ده سال از اولين ديدار، كماكان بكر و دست نخورده و سالم مانده بودند. در حالي كه ما ميدانستيم اگر اين نقاط را ما و يا ديگران معرفي كرده بودند بعد از ده سال، چيزي از اين نقاط و يا پديدهها باقي نمانده بود.در مملكت ما اكنون معرفي نقاط جذاب و زيبا به صورت گناه جلوه ميكند در حالي كه در كشورهاي زيادي مجلههاي توريستي به معرفي نقاط جذاب توريستي ميپردازند و با چاپ كتابهاي فراوان و نفيس در مورد مناطق متفاوت توريستي، مردم داخلي و خارجي را تشويق به عزيمت به آن منطقه مينمايند آن وقت در ايران ما بايد دهانمان را ببنديم و ساكت بمانيم. ولي به راستي چرا؟
اجازه ميخواهم خيلي رك و پوست كنده دليل را عرض كنم. دليل آن است كه ما ياد نگرفتهايم كه توريست خوبي باشيم. تعريف توريست خوب كسي است كه به شهر و يا يك منطقه طبيعي مانند دشت و كوه يا موزه و ساختمان مراجعه ميكند و بدون آنكه موجب تخريب يا تغييري گردد از آن محل جدا شده و بدون آنكه هيچ گونه اثري از خود به جاي گذارد سري به محلهاي اسطورهاي توريستي ما مانند تخت جمشيد بينظير بزنيد از حكاكيهاي دولتهاي قجري كه بر دل سنگ كنده شده تا دستنوشتههاي توريستهاي صدها سال كه سنگهاي تحت جمشيد را خراشيدهاند ثابت ميكنند كه توريستهاي خوبي نبودند!
جايگاه صنعت گردشگري در جهان
امرزوه بسياري از كشورها از نظر اقتصادي كاملا متكي به درآمدهاي ارزي از راه صنعت توريسم ميباشند. اين كشورها معمولا با فرهنگي قديمي و چند هزار ساله بوده و از نظر منابع طبيعي مانند كانيها يا صنعت پيشرفته فقير ميباشند و لذا گردشگري راه گذران نيازهاي اقتصادي آنان ميباشد. اغلب كشورهاي جهان سوم در اين حلقه قرار دارند. بزرگترين دموكراسي جهان با حدود يك ميليارد و سيصد ميليون نفر جمعيت در اعداد اين گونه كشورها قرار دارد كه كاملا متكي به درآمدهاي توريستي ميباشد. اين كشور براي تشويق توريستها اقدام به تاسيس نيروهاي «پليس توريست» نموده كه بنده در ساير نقاط جهان نديدهام. شما به عنوان توريست به اين نيروها مراجعه ميكنيد و آنها بلافاصله وارد عمل ميشوند و حق شما را در اسرع وقت استيفا مينمايند. تجربه شخصي بنده در شهر بنگلر، من را با اين نيروي ويژه و قدرت آنان آشنا كرد. براي رفتن به شهر «پورتاپارتي» مقر اقامت نسايبابا بليت اتوبوس را از يك شركت مسافربري به سه برابر قيمت تهيه كردم و وقتي كه به بنگلر بازگشتم به پليس توريسم كه در چهارراه مستقر بودند مراجعه كردم و جريان را گفتم. يك مامور بلافاصله با من راهي شد و به دفتر شركت مسافري آمد. بليت من را با دفتر شركت مطابقت داد و بقيه پول من را پس داد و شركت را هم جريمه كرد. پليسي كه با من آمد، جواني خوشرو و با دانش كافي به زبان انگليسي به من گفت كه هندوستان به گردشگران جهاني نيازمند است. به خاطر دارم كه در يك قطار شلوغ از دهلي به طرف جنوب در حركت بودم. يك مامور پليس به سوي من آمد و با تندي با من صحبت كرد. يكي، دو نفر به پليس گفتند كه بنده خارجي هستم. او از من عذرخواهي كرد و رفت. باز هم دستور داد كه نسبت به خارجيها در صحبت هم حتي ملايمت و ادب را رعايت كند.
آنچه شيران را كند روبه مزاج
احتياج است، احتياج است، احتياج
دليل ديگري كه ما ايرانيها را توريستهاي ناشي ميكند، اهداف گردشگري ما است. به راستي از خيل گردشگراني كه به اروپا ميروند چند درصد براي ديدار طبيعت قاره سبز و زيباييهاي بيبديل آن رهسپار ميشوند؟ بنده تا به حال نديده و نشنيدهام، براي ديدار از موزه يا چه؟ براي شنيدن موسيقي ملل چه؟ اغلب هموطنان براي خريد، آنهم از مغازههاي خاص، رنج سفر را هموار ميكنند. همين.
يك همكار انگليسي كه به ايران آمد فرزند 12 سالهاش را آورد. اين پسربچه چند كتاب راجع به غارهاي ايران با خود آورده بود كه با هدايت پدرش به خفاشهاي غارهاي ايران علاقهمند شده بود. ما ايرانيها به كشورهايي كه براي مرخصي ميرويم حتي راجع به رژيم آنها چيزي نميدانيم. بنده رييسجمهور انگلستان را هم شنيدهام! باور كنيد گاه ديدهام كه گردشگر ايراني در كشورهاي خارج تنها مسير هتل تا يك خيابان كه محل مغازههاي معروف ميباشد را ميدانند. هيچ يك از مظاهر تمدن و فرهنگ و حتي تفريحي را در كشورهاي گوناگون نه ميبينند و نه علاقهاي به تماشا و ديدن دارند.مجموعهاي از عوامل گوناگون بايد دست به دست هم بدهند و كار كنند. يك سيستم كليشهاي گردشگري تبديل به يك سيستم گردشگري پويا شود. بنده هنوز يك مجموعه گردشگري و راهنماي كامل گردشگري ايران را نديدهام كه منتشر شده باشد. در سراسر ايران عزيز وسيع و متنوع، تنها چند نقطه به عنوان هدفهاي گردشگري را مردم ميشناسند و پيوسته به اين نقاط مسافرت ميكنند. شهرهايي مانند اصفهان، شيراز، كاشان، تبريز و مشهد و چند جاي ديگر ولي واقعا مملكت ما از نظر نقاط ديدني همين شهرهاي جذاب را دارد. يك سال در دالاني كه در باغ فين كاشان وجود دارد و حمام معروف فين كه اميركبير در آن شهيد شد ازدحام جمعيت در نوروز چنان بود كه جمعيت گره خورد و خانم مسني زير دست و پا از پاي درآمد.
حيف از اين باغ كز جفاي فلك
مقتل ميرزا تقي خان شد
حقيقت آن است كه گرچه ما يك وزارتخانه مستقل به نام وزارت جهانگردي در ايران داريم ولي فعاليت چشمگيري از آنان در جهت معرفي نقاط باارزش گردشگري از آنان نديدهايم. ميگويند در ايران يك ميليون منطقه خاص گردشگري وجود دارد كه لااقل 10درصد آنها ميتواند توريست را به خود جلب كند. اين siteهاي گردشگري مناطقي مانند كاخها، قصرها، مسجد و ساختمانها و نقاط باستاني مانند پلها و منارههاو... ميباشند كه جنبه باستاني دارند. علاوه بر اينها مناطق بسيار زيبا و جذاب طبيعي مانند دشتها، كوهها، قلهها، غارها، رودها و درههايي نيز هستند كه در ايران و جهان، علاقهمندان خود را دارند و البته سازمان حفاظت محيط زيست بايد در معرفي اين مناطق به ايرانيها و جهان كوشش نمايد و بالاخره اماكن مذهبي مانند مدفن شخصيتهاي مذهبي است كه بيش از سالي 7 ميليون تماشاگر و افراد معتقد مذهبي ايراني و خارجي هر ساله از اين مناطق بازديد مينمايند. در اين زمينه ميتوان گفت كه سازمان اوقاف بيش از دو متولي ديگر براي معرفي اين مناطق مذهبي، فعال ميباشد و علاقهمندان از ايران و خارج از مملكت به زيارت آنها هجوم ميآورند.
بنده در يكي از برنامههاي «شكاربان»ذكر كردم كه غرفه ايران در يك نمايشگاه گردشگري در لندن را به اتفاق استاد انگليسي دوره دكترا رفته بودم. غرفه ايران يكي از محقرترين غرفهها بود. در اين نمايشگاه بايد ديده ميشديد. مصر ديده شده بود. حتي يك كشور كه كمتر از سيصد سال از تاسيس آن نگذشته بود (امريكا) بهتر از ايران ديده شده بود و ايران عزيز من؟ وقتي استاد من از يكي از صاحبان غرفه درخواست بروشور كرد، جوان كه حتي انگليسي هم بلند نبود و حتما با پارتيبازي به آن جايگاه رسيده بود! رفت و دو صفحه از يك كتاب كه در مورد تختجمشيد نوشته شده بود، جدا كرد و به دست پروفسور داد. جان كه ايران را ميشناخت و از پتانسيلهاي توريستي كشور من آگاه بود با يأس سري را تكان داد و با افسوس گفت: «همين؟ شما ميبايست تلاش ميكرديد ايران را معرفي كنيد. وقتي او سعي كرد با يكي از افراد پشت غرفه ايران صحبت كند و متوجه شد كه ايشان انگليسي نميداند، با افسوس به من گفت اسمعيل چرا از تو استفاده نكردند؟ و من گفتم آخر من پارتي نداشتم والا بدون مزد حاضر به همكاري بودم! غرفههاي كشورهاي ديگر در نمايشگاه لندن پر بود از كتاب، بروشور، نمايش فيلم، سخنراني، پذيرايي شيرينيهاي آن كشور و خلاصه يك نمايش جذاب و جالب از زندگي و جاذبههاي توريستي، به غير از ايران كه فقيرانهترين و حقيرانهترين نمايش را عرضه كرده بودند. دولتهاي متولي ايران، قبل و بعد از انقلاب در جذب توريستهاي خارجي و استفاده از منابع مالي حاصل از آن، كاملا ناكام ماندهاند. به عنوان نمونه افزايش تعداد تخت براي گردشگران در سال 1994 جمعا 30 هزار بود كه در سال 1998 قرار بود به 48 هزار تخت برسد كه عملي نشد. از روي نظرات و گفتهها و نوشتههاي مقامات مسوول در مقوله گردشگري ميتوان نتيجه گرفت كه مجموع دستگاه تصميمگير مملكت در مقوله گردشگري، يكسان نبوده و در حالي كه گروهي صنعت توريسم را موجب ارتباط با جهان و كسب دلارهاي گردشگري ميدانند گروه ديگر آن را موجب فساد و نفوذ فرهنگ غرب و انحطاط تلقي نموده، موجب اشاعه فرهنگي بيقيد و بند و لااباليگري ميدانند و از اين نظر نهايت سعي را در كنترل آن به خرج ميدهند.
در سايه اين تضاد عقيده و تضارب مخرب آراست كه صنعت گردشگري روي خوش نديده و نخواهد ديد.
وظايف سفارتخانههاي ايران در خارج:
سر آنتوني پارسونز
Sir Anthon Parsons
آخرين سفير كبير انگلستان قبل از انقلاب در يك سخنراني در لندن گفت: از وظايف سفير كبير و مجموعه سفارتخانه، روان كردن تجارت بين دو كشور و تسهيل گردشگري بين اتباع دو كشور است. با ايراد سخنراني، برپا كردن نمايشگاه و نمايش فيلم و يا سخنراني براي دانشگاهها. بنابراين سفارتخانههاي ايران در خارج از كشور مشاركت فعال در نمايش جاذبههاي توريستي ايران وظيفهاي كه بنده در كشورهايي كه بودم، يك بار هم مشاهده نكردهام كه از طرف سفراي ما در آن كشورها از آنان سر بزند، بنده هيچ ايراني را نديدهام كه براي كمك به سفارتهاي ما در كشورهايي كه نماينده داريم مراجعه كرده باشد. يك گروه از اساتيد انگليسي عازم ايران بودند. از من پرسيدند كه حجاب چيست؟ و خانمهاي همراه اين تيم چگونه ميتوانند حجاب را رعايت كنند. بنده با سفارت ايران در لندن تماس گرفتم. آنها بنده را ميشناختند. گفتند ما تلفني پاسخ نميدهيم، شما بايد بياييد لندن. سه ساعت طي مسير و هزينه و.... به سفارت رفتم گفتند درخواست خود را مكتوب كنيد. نوشتم و به دستشان دادم. يك ماه بعد تيم عازم ايران بود. رفتندو بازگشتند و پاسخ نيامده بود! نهايتا تلفن كردم و گلايه كردم كه چرا پاسخ من را نداديد. با لحن بيادبانه فرمودند «تو حجاب هم نميدوني چيه؟ مگه ايراني نيستي؟ مگه مسلمان نيستي؟» اين نهايت همكاري سفارت جمهوري اسلامي ايران در لندن بود!
نهايت هراس و فوبياي ايرانيها در خارج از كشور آن است كه نيازشان به سفارت خودمان بيفتد. البته رفتار سفارت ما با اتباع كشور ميزبان مودب و كاملا دوستانه است و با هموطنان خودشان كملطف هستند.
نتيجهگيري
بنده مطالبي را كه ارايه كردم خلاصه ميكنم تا شايد نتيجهگيري مناسبي داشته باشم.
بنده با اين موضوع شروع كردم كه برخلاف ساير كشورها كه منطقه زيبايي كه ميبينند به دنيا اعلان ميكنند ما در ايران نقاط زيبا را معرفي نميكنيم چون ميترسيم هموطنان ما آن نقطه را تخريب نمايند.
راهنماي سوييسي از ديدار جنگل ابر خودشان احساس غرور ميكرد و ما آن را پنهان كرده بوديم. درحالي كه ما هم ميل داشتيم كه با غرور آن نقطه را داد بزنيم.
در ايران معرفي نقاط بهشتي و زيبا، برخلاف جهان، يك محمل خلاف و خيانتبار است.
ما ايرانيها توريستهاي خوبي نيستيم. توريست خوب كسي است كه در يك نقطه زيبا وارد ميشود از مواهب آن استفاده ميكند و بدون تخريب از آن خارج ميشود.
امروزه بسياري از كشورهاي جهان كاملا متكي به درآمدهاي توريستي ميباشند. نمونه آن كشور پهناور هندوستان با 3/1 ميليارد جمعيت ميباشد.
براي آشنا كردن ايرانيها به نقاط زيباي توريستي راهنماي كامل چاپ نشده است.
ما بيش از يك ميليون منطقه گردشگري داريم كه 10درصد آن توريستپذير است.
سالها ميراث فرهنگي، گردشگري و صنايع دستي هيچگونه فعاليت چشمگيري نداشته و راهنماي گردشگري هم چاپ نشده.
در يك نمايشگاه گردشگري در لندن مسوول غرفه انگليسي نميدانست و وقتي استاد دوره دكتراي بنده درخواست بروشور كرد به او يك يا دو صفحه از كتاب مربوط به تخت جمشيد را از كتاب جدا كردند و دادند.
براي توريسم طبيعتگردي، سازمان حفاظت محيط زيست بايد فعالتر عمل كند و بروشورهاي اطلاعاتي چاپ كند و زيباييهاي طبيعي ايران را معرفي كند دريغ از يك كلمه.
از روي نوشتهها و صحبتهاي مقامات ايران به نظر ميرسد كه برخي سياستمداران طالب توريست خارجي هستند و برخي ديگر به علت تاثيرهاي فرهنگي مخالف توريست (بهخصوص غربي) هستند.
يكي از وظايف سفرا در خارج از كشور خود تسهيل بازرگاني و توريسم است ولي بنده در كشورهايي كه بودهام هيچ وقت نديدهام كه سفارت ايران در جهت جلب توريسم فعاليتي داشته باشد.
براي آنكه ما ايرانيها توريستهاي بهتر شويم، راه دراز است و قلندر خفته مسوولين ما خفتهاند زيرا فردا كه نفت ما ته بكشد تنها پتانسيلهاي گردشگري ما است كه ميماند.