خاطرات سفر و حضر (169)
اسماعيل كهرم
خيابان خراسان در جنوب شهر تهران مركز بالاشهر تهران بود. سرمايهداران آن روز تهران كه در ميدان تربار فعاليت ميكردند، در اين خيابان منزل داشتند. نزديك به خيابان شوش و مركز تجارت موجب محبوبيت اين خيابان شده بود. طيبخانحاج رضايي در اين خيابان منزل داشت. در ابتداي خيابان گارماشين به معني ايستگاه ماشيندودي بود. ساختمانهاي معظمي كه به راحتي امروز نيز ميتوانست به عنوان مركز آموزشي، يا تفريحي از آن استفاده كرد. از اين نوع ساختمانها در تهران زياد داريم. بر سر دارالفنون عزيز من چه آمد؟ با آن تعداد كلاسهاي دلبازي كه نظير آن را در جهان كمتر ديدهام. خيابان خراسان، يك محله خاص بود كه در شهر تهران شخصيت و نام داشت. نزديكي به خطآهن (ماشيندودي)، نزديكي به ميدان شوش، ميدان تربار و سينماهاي رامسر و تمدن كه در آن در حين آنتراكت! سيرابي و شيردان صرف ميشد و بالاخره نزديكي به ميدان فوزيه... همه موجب ايجاد يك قطب فرهنگي شده بود. از خصوصيات خيابان خراسان آن بود كه فقير و غني كنار هم و در همسايگي هم زندگي ميكردند برخلاف مناطق شمالي و جنوبي تهران. لهجه مردم اين منطقه نيز كاملا بهخصوص بود و بنده هر وقت به مناطق چهارراه مولوي ميروم از آن لهجه استفاده ميكنم! اين نوع صحبت كردن را در شهرهاي ديگر ايران، گويش تهراني مينامند در حالي كه اين گويش خاص مردم جنوب شهر تهران و خيابان خراسان و چهارراه مولوي است. بعدها كه من در مورد محيطزيست صحبت ميكردم، يكي از بچه محلهاي سابق من را ديد و گفت: «اسمال جون» اين نطق و بيان از همون جنوب شهر مياد. نميدونم شايد اين طور باشد. ساختمان اجتماعي به نحوي بود كه برحسب استعداد، به شما وظيفه محول ميكردند مانند نوحهخواني، سخنراني بر جنازه رفيق، صحبت با مدير دبستان براي گرفتن تخفيف شهريه و بعدها نماينده بچهها در دبستان دانش و دبيرستان دارالفنون...