• ۱۴۰۳ يکشنبه ۴ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5166 -
  • ۱۴۰۰ دوشنبه ۱۶ اسفند

نقد فيلم Last Night in Soho (ديشب در سوهو)

پرسه‌زني در لندن و حومه آن ...

آريو راقب‌كياني

آنتونن آرتو، سينماي شقاوت را مبتني بر مخالفت با بازنمايي واقعيت در فيلم‌ها تعريف كرده است. سينمايي كه علاقه دارد حرف‌هايش را روياگونه به زبان بياورد و بازنمود واقعيت را به خيالبافي بسپرد. چنين سينمايي بين رويا و واقعيت ديالكتيك برقرار مي‌كند و حالتي خلسه‌وار به خود مي‌گيرد. روياهايي كه در دگرديسي زماني مبدل به كابوس مي‌شوند، بيشتر از آنكه بر كالبد شخصيت‌ها حمله كند، بر پيكره ناخودآگاه آنها يورش مي‌برد. سينماي شقاوت آرتو، مي‌خواهد در گذر زمان فراموش‌شده‌ها را به ياد آورد و در مسير داستاني‌اش از نقطه صفر تا به انتها به مكاشفه‌پردازي مشغول باشد. در اين‌گونه سينما نمي‌تواند و نمي‌شود دنبال داستان و صد البته ادبيات روتين سينمايي گشت و مخاطب بايد هم و غم خود را روي نشانه‌شناسي دال و مدلول‌هاي ارايه‌شده بگذارد. فيلم «ديشب در سوهو» به كارگرداني «ادگار رايت»، فيلمي است كه مي‌خواهد تمامي مولفه‌هاي سينماي شقاوت‌شده را با خود داشته باشد ولي در اين امر توفيقي ندارد. فيلمي جادويي كه جمع اضداد را گرد خود آورده است تا عجيب و غريب و فانتزي نمود پيدا كند. فيلمي كه گرايش به خشونت دارد و تواما مي‌تواند ژانر وحشتناك و ترسناك و جنايي و فانتزي و در عين حال رواشناختي- تينيجري باشد.  فيلم كه روايتگر قصه دانشجوي دختري است كه قصد تحصيل در رشته طراحي لباس در لندن را دارد، مي‌خواهد وامدار سينماي آرنوفسكي و ديويد لينچ باشد. ولي پيچش داستاني در آن به سرحدي از جذابيت نمي‌رسد كه كنكاش در زيرلايه‌هاي روحي و رواني اين كاراكتر يعني «الي» (با بازي توماسين مك كنزي) را براي مخاطب در پي داشته باشد. فيلم با آنكه مي‌خواهد اين كاراكتر را در مسير پيرنگي‌اش به آگاهي دروني و بيروني برساند، به دليل ضعف در پي‌ريزي استحاله‌هاي جنون‌آميز اين كاراكتر از روياپردازي، پتانسيل رمز و راز بودنش را از دست مي‌دهد. همچنين فيلم با آنكه به عناصر بصري‌اش بيشترين تكيه را دارد و قالب ماورايي به خود مي‌گيرد، وليكن نمي‌تواند از داستان و فيلمنامه ضعيف و نزار خود نيز دل بكند. بنابراين فيلم در يك حالت بينابيني در قصه‌گويي و انتزاعي‌گري گير مي‌كند. فيلم نمي‌داند قهرمان خود را در نورهاي چشمك‌زن نئوني محله سوهوي لندن گم كند يا او را در يك پايان‌بندي سانتي مانتال فشن خود پيدا و رستگار نمايد. افكار گريزنده كاراكتر «الي» كه بعد از مدتي به تكرار پارانويي مبدل مي‌شود، بيشتر از آنكه به انديشه منتج شود، ديوانگي را با خود به همراه مي‌آورد. از اين منظر كه اين تضاد رفتاري دو قطبي شده، مسير حركتي شخصيت را با محتواي فيلم در دو جهت مجزا قرار مي‌دهد و روبروي هم قرار مي‌دهد. در فيلم مخاطب شاهد اين تعارض است كه كاراكتر «الي» يك دختر روستايي است و مي‌خواهد دنياي زنانه‌اش را تكريم و عفيف نگه دارد و مي‌بايست با ورود به شهر لندن به بهانه تحصيل در رشته طراحي مد از چنگ مردهاي كت شلواري با چهره نامشخص و ذوب‌شده فرار كند ولي قصه‌گويي فيلمنانه در خلاف مسير هدف كاراكتر پيش مي‌رود و در اين جريان‌سازي ضدمردانه، به طرفه‌العيني او را در مقام انتقامجو از قربانيان قتل‌هاي سندي (با بازي آنيا تيلور جوي) نمايش و آدرس مي‌دهد. فيلم از جايي به بعد جاي هيولاهاي خودش را مثل همه‌چيزهايي كه پيش‌تر شيفت و سوييچ داده، عوض مي‌كند و تنها بهانه‌اي كه براي آن مي‌تراشد چيزي جز معصوميت از دست رفته كاراكتر «سندي» نيست!  فيلم هر چقدر تلاش مي‌كند كه با به تصوير كشيدن صحنه‌هاي غيرمتعارف از بدن بازيگران مرد، آنها را همچون ارواح گرسنه‌اي نشان دهد، به مرور رسالت خود را فراموش مي‌كند و تمامي سكانس‌هاي كه پيش‌تر به مخاطب به عنوان كاشتي تحت لقاي مصائب و مشكلات دختران خواهان ترقي در قلب لندن ارايه كرده بود دفعتا بر باد مي‌دهد. نه رويابيني‌هاي «الي» كه مشخص نيست يك‌باره از كجا به سراغ او آمده‌اند افيون و مخدري توجيه‌پذير در خلوت‌هاي شبانه او مي‌گردد و نه خودكشي مادر او و رويت آينه‌وارش باعث پيشبردي در روند قصه مي‌گردد. آينه‌سازي شخصيت‌هاي «الي» و «سندي» كه هنر تدوين‌گر در آن به اوج رسيده است، باز همان راه غلط فيلمنامه را پيش مي‌راند. آيا صرفا وجه تشابه كمال‌گرايي كاراكتر‌هاي سندي و الي باعث شده است كه گذشته سندي با آينده الي در اتاق خوابي پيوند بخورد و تلاقي پيدا كند؟ آيا قرار بوده است كه زندگي رويايي الي به هزار راه رفته زندگي پيشين سندي سوق پيدا كند؟ آيا نتيجه اخلاقي قرار گرفتن دو شخصيت در مقابل يكديگر در دو برهه زماني مختلف با تداخل چينش نماها و حوادث، بايد سبب‌ساز قتل‌هاي سريالي و كشتن مردهاي ديگر توسط «الي» گردد و از «الي»، «سندي» ديگر بسازد؟ آيا «الي» نيز به مانند «سندي» قصد و تمايل دارد و داشت كه براي پيشرفت دست به هر كاري بزند كه روح جواني «سندي» در كالبد او حلول پيدا كرده است كه حتي در سكانس پاياني فيلم نيز با ايما و اشاره‌اي در آينه از سندي تشكر مي‌كند؟ مگر به غير از كاراكتر «جان» (با بازي مايكل آجائو) كه تنها مرد خوب و مطلوب فيلم است و از قضا سياه‌پوست نيز هست، مرد ديگري در سر راه «الي» سبز شده است كه مي‌خواهد «الي» را با ظهور «سندي» نسبت به همه مردها بدبين نمايد؟ نقش كاراكتر «ليندسي» (با بازي ترنس استمپ) به مانند ديگر كاراكترهاي اضافي در فيلم چه بود؟ پليس فداكار يا مرد بدپيشه؟ غافلگيري مخاطب يا سورپرايز «الي»؟ آيا اگر خوابگاه دخترانه سلامت روح و روان «الي» را تامين مي‌كرد و خبر از هم اتاقي بدكار الي نبود، ديگر اين روياهاي شيرين و كابوس‌هاي هولناك به دنبال او مي‌آمد؟ آيا مردي همچون جك (با بازي درخشان مت اسميت) «الي» را به مانند «سندي» تحقير و از خود بي‌اعتماد كرده است كه اين‌گونه با رفتارهاي پارانويايي نسبت به همه مردها آلرژي پيدا كرده است؟ بنابراين مي‌توان گفت جابه‌جايي مدام شخصيتي «الي» و «سندي» و تبديل شدن‌هاي آنها به همديگر كه براي يكي خواننده معروف شدن را به ارمغان مي‌آورد و براي ديگري طراح مد شدن را، بلندپروازي و جاه‌طلبي‌هاي هنري دو طرف اصلا ربطي به هم نداشته است و فيلمساز بي‌دليل نگران اين بوده است كه «الي» مي‌خواهد جا پاي «سندي» بگذارد و بي‌دليل با روح‌هاي تسخيرشده گذشته «سندي»، «الي» را مرعوب كرده است؟ في‌الواقع روند و جنس زندگي كاراكتر «سندي»، انعكاس و بازتابي از زندگي شخصيت «الي» نبوده و نخواهد شد.  فيلم با آنكه هنر خود را در آن مي‌بيند كه در تاريكي و ظلمات نمي‌خواهد براي مخاطب واهمه و ترس ايجاد كند و تماما ساختار كلاسيك فيلم‌هاي ترسناك را مي‌شكند، وليكن در دنيا ي‌پر زرق و برق و نوراني آنچنان دچار سردرگمي در قصه‌گويي و غافلگيري شده است كه بسيار از مسائل باز شده در پرده اول و مياني‌اش را به حال خود رها مي‌كند. شايد با فيلمبرداري سيال و تصاوير پيچ و تاب خورده و در هم آميخته با حضور زامبي‌وار و به تكرارافتاده مرد‌هاي بي‌چهره در نورپردازي زرق و برق‌دار «سوهو» بتوان لحظاتي مخاطب را پاي فيلم نگه داشت، وليكن مجموعه سكانس‌هاي پر تب و تاب فيلم هيچ وحدت موضوعي ندارند به غير از چند شب پرسه‌زني در لندن و حومه آن...! 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون