پنجه بر چهره مصدق
نشانه راه
محسن آزموده
مصدقستيزي و تخريب و تحقير اين سياستمدار نامآشناي ايراني، امري تازه و مربوط به امروز و ديروز نيست. نشريات حزب توده يا مطبوعات طرفدار سلطنت و دربار يا مجلاتي كه به طور پنهان و آشكار به دولت بريتانيا وابسته بودند، در همان سالهاي پرشور و هيجان نهضت ملي با كاريكاتورها و مطالبي موهن، به هجو او ميپرداختند. حتي نشريات خارجي به زبانهاي فرنگي سياستمدار پير ايراني را مسخره ميكردند و ديپلماتهاي غربي در گزارشها و نامههايشان، به ظاهر او يا حركات و سكناتش گير ميدادند. برخي نيروهاي سنتي و ياران سابق مصدق هم از به اصطلاح انتقاد و در واقع مسخره كردن او فروگذار نميكردند و در سخنرانيها و نطقهايشان او را به تندي و بيرحمانه مينواختند و به او انواع و اقسام اتهامات را وارد ميكردند. مصدق اما كاري به كار اين به ظاهر منتقدان نداشت و در دوران مسووليتش جلوي انتشار مطبوعات آزاد را نگرفت. او كارهايي مهمتر از پرداختن به هجويهها و توهينهاي كينتوزانه داشت و فرصت توجه به اين هياهوها را نمييافت.
بعد از 28 مرداد و دستگيري و زنداني شدن مصدق هم دستگاه تبليغاتي كودتاچيان دست از هجمه و توهين به او بر نداشت و مدام او را به عنوان ديكتاتوري خودكامه كه قصد براندازي سلطنت را داشته يا نيروي وابسته به بيگانگان يا سرسپرده ارتجاع مورد حمله قرار ميداد. جالب است كه در آن سالها، نيروهاي سنتي مخالف ملي شدن صنعت نفت و حاكميت قانون، از جبهه ديگري به نقد مصدق ميپرداختند و بر ضديت او با سنتها و غربزدگياش انگشت تاكيد ميكردند يا شماري او را طرفدار سلطنت قجرها و زمينداري واپسگرا قلمداد ميكردند. شماري از نيروهاي جوانتر و راديكالتر هم او را بيش از حد محافظهكار ميخواندند و ميگفتند جرات و جسارت اقدامات انقلابي را ندارد. حتي افرادي از ياران او در جبهه ملي، به روشها و تصميمات او هم در مذاكرات نفتي و هم در نحوه مماشات با دربار و مجلس خرده ميگرفتند.
نقد و انتقاد به مصدق در سالها و دهههاي بعد تا به امروز ادامه داشته است. در سالهاي اخير شماري از طرفداران اقتصاد بازار آزاد و مخالفان ملي كردن منابع، مصدق را به پوپوليسم، ندانمكاري، دولتگرايي و ديكتاتورمآبي متهم ميكنند و ميگويند او تعمدا و براي آنكه نام خود را پاك نگه دارد، از پذيرش پيشنهادهاي معقول براي مذاكرات سر باز ميزد و ميترسيد يا نميخواست كه با كشورهاي غربي و بهويژه بريتانيا به توافق برسد. آنها او را دايي جان ناپلئوني پارانوئيد و گرفتار توهم توطئه معرفي ميكنند كه خود را به بيماري ميزد و پشت نقاب پيرمردي رنجور و فرتوت، در واقع ميخواست با گرفتن اختيارات ويژه و تعطيل كردن مجلس، سلطنت پهلوي را به نفع احياي سلطنت قجري سرنگون كند. برخي از اين به ظاهر منتقدان كه عمدتا پيدا و آشكار سلطنتطلب هستند تا جايي پيش ميروند كه بهرغم اعتراف خود كودتاچيان غربي، مصدق را عامل اصلي كودتا ميخوانند و اقدام شاه و دربار با همكاري انگليسيها و امريكاييها را ضد كودتا. عدهاي هم ميكوشند با بزرگ جلوه دادن سياستمداران ديگري چون احمد قوام و محمدعلي فروغي و سيدحسن تقيزاده كه هر يك با مصدق مخالفتهايي داشتند، به تعبير خودشان با اعاده حيثيت از ايشان، مصدق را تخفيف دهند و چهره او را مخدوش سازند. حال آنكه قبول بزرگي و اهميت اقدامات هر يك از اين چهرهها، در كنار فراز و نشيبهاي كارنامهشان، فينفسه تاثيري مستقيم در ارزيابي اقدامات مصدق نخواهد داشت.
بهرغم همه اين اقدامات تخريبي براي پنجه كشيدن به چهره مصدق، او همچنان برجستهترين و محبوبترين سياستمدار معاصر ايراني نزد عموم مردم و مهمتر از آن از ديد پژوهشگران و محققان تاريخ معاصر ايران است. در ميان پژوهشگران تاريخ معاصر ايران، چهرههاي برجستهاي چون محمدعلي موحد، محمدعلي همايون كاتوزيان، فخرالدين عظيمي، يرواند آبراهاميان، سهراب يزداني و... كارنامه مصدق را بهرغم انتقادهاي ريز و درشت ميستايند و هر يك به طريقي بر بزرگي او اذعان دارند. راز اين بزرگي، غير از اقدامات سياسي مصدق، سلامت حرفهاي و صداقت و پاكدستي اوست. مصدق سياستمداري اخلاقمدار و شريف بود و خاك و كشورش را شجاعانه و از صميم قلب دوست داشت. او به مردم و عقايد و باورهايشان احترام ميگذاشت و سنتها را ناديده نميگرفت. سالهاي كهنسالي را در زندان و حصر مقاومت كرد و با اينهمه حاضر نشد خون جواناني را كه در سي تير و ديگر وقايع مربوط به كودتاي 28 مرداد پايمال شد، فراموش كند. با گذشت 55 سال از زمان درگذشتش، محمد مصدق همچنان براي همه رهروان حاكميت ملي يك نشانه راه است، گواهي بر آنكه ميتوان سياست ورزيد و فضيلت مدار بود و تن به فساد و تباهي و دروغ نداد و جاودانه ماند. يادش گرامي باد. با اميد.