• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5166 -
  • ۱۴۰۰ دوشنبه ۱۶ اسفند

عيارِ حكمت در نقدِ حقيقت

ميلاد نوري

زندگي چيست؟ يك كلّ فراگير كه پيوندِ دوسويه آگاهي و جهان را ممكن مي‌سازد. جزييات حسي، امور تجربي، روندهاي طبيعي، اكتشافات علمي، خواست‌هاي عاطفي، قواعد اخلاقي، كنش‌هاي فرهنگي، شرايطِ اجتماعي، تصميم‌ها و روندهاي سياسي و جهانِ تاريخي آدمي، همگي شوون اين كليت فراگيري‌اند كه «زندگي» ناميده مي‌شود. اما همان‌قدر كه تمامِ اينها به عنوان اجزاي زندگي قابلِ فهم مي‌شوند، زندگي نيز تنها با اين اجزا است كه شناخته مي‌شود. پس زندگي دربرگيرنده تمامِ شرايطي است كه آگاهي و انديشه و كنشِ آدمي در پيوند با آنها شكل مي‌گيرد. به‌عبارتِ ديگر، زندگي همان جهان است بدين اعتبار كه آدمي در آن حضور دارد و در پيوند دوسويه با آن مي‌انديشد و كنش مي‌كند. انسان موجودي عاقل است، اما عقلِ او نيز امري گسسته از جهان نيست. عقل مقابل زندگي و جداي از آن نيست، عقل ناظر بيروني نيست كه زندگي را به مثابه يك ابژه مقابل دريافت كند، بلكه عقل اساسا از پيش در عرصه زندگي باليده و جان گرفته است. 
آدمي كه پيوندهاي جسماني با طبيعت، پيوندهاي زباني با جامعه و پيوندهاي فرهنگي با زيست‌جهانِ خودش دارد، مانندِ تمامِ اينها تاريخمند است و با تاريخمندي‌اش مي‌انديشد و تاريخ از پيش افق‌هاي نگاه و نگرش‌هايي به او مي‌بخشد كه از منظرِ آنها خودش را، طبيعت را و جهان را تفسير كند. اين تفسير چارچوبي مي‌سازد تا او از طريقِ آن بنگرد و حكم نمايد و عمل كند. سنت‌هاي فرهنگي افق‌هاي بينشند كه عقل در عرصه آنها باليده است و اينك با تفسيرِ خود از طريقِ آنها جهان را نيز تفسير مي‌كند. اين نه به آن معنا است كه جهان يك امر موهوم و حقيقت يك پندار باطل است. حقيقت دارد كه «جهان هست»، «ما هستيم» و «شناخت ممكن است». بااين‌حال، به جهت درهم‌تنيدگي انديشه و شناخت با جهان و زيست‌جهان، نخستين گام در طريقِ شناختِ جهان و وصول به حقيقت، خودانتقادي و خودآگاهي است. عقل تنها از طريق نقدِ مستمرِ خودش مي‌تواند به جهانِ عقلاني بدل شود كه نه صرفا بازتابي از جهانِ عيني، بلكه خود عقلانيت جهانِ عيني است.
تصور كنيد خانه خود را مرتب كرده و به آن مي‌نگريم. حقيقت دارد كه ما در خانه‌ايم. حقيقت دارد كه خانه مرتب است. حقيقت دارد كه ما خانه را مرتب كرده‌ايم. حال تصور كنيد با تصديقِ اين حقيقت كه «خانه مرتب است» رو به كارهاي روزمره آورده و غرق افكارِ خود شويم. تصور كنيد با دلخوشي به «مرتب‌بودن خانه»، شروع كنيم به نوشتن كتاب و سخنراني در باب «مرتب بودنِ خانه» و اينكه «چه خوب است كه خانه مرتب باشد.» چند هفته مي‌گذرد و ما كه متخصص سخنراني در باب «مرتب‌بودنِ خانه» هستيم، خانه‌اي خواهيم داشت كه اصلا مرتب نيست. نسبتِ عقل با جهان، مثل نسبتِ ما با خانه است. جهان تنها زماني مرتب به نظر خواهد رسيد كه عقل به شكل مستمر براي مرتب‌بودنِ آن تصميم گرفته باشد. عقل بايد خودش را مرتب كرده باشد تا جهان را به ترتيب آورد. «نقد» يادآوري اين نكته است كه با دلخوشي به مرتب بودنِ خانه، دير يا زود خانه نامرتب خواهد شد. پس بايد همواره براي مرتب‌كردنِ خانه اقدام كنيم. بااين‌حال، ممكن است هربار كه خانه را مرتب مي‌كنيم شمايل جديدي به آن بدهيم. اين شمايل جديد نيز زاده عقل است كه با خودانتقادي و خودآگاهي، زيست‌جهان خود را مورد بازانديشي قرار داده و شمايل جديدي در آن يافته است. 
آدمي براي وصولِ به حقيقت و حكمت، ناگزير از آن است كه نخست به نقدِ خويش بپردازد. عقل كه از طريقِ نقدِ خويش به خويشتنِ خويش و حدود خويش آگاهي نيافته است، به سبب ناخودآگاهي بُنيادينش ديگر «عقل» ناميده نمي‌شود. مهم‌ترين خصيصه عقل نه احكامِ جزمي غيرقابل‌ تغيير و خدشه‌ناپذير، بلكه خودآگاهي مستمري است كه او را از خواب‌آلودگي مي‌رهاند. بدل‌شدن انسان به جهان عقلاني، عقلاني ساختنِ خودِ جهان است و اين تنها از طريقِ يك شدن مستمر و يك خودانتقادي مستمر ميسر است. هرچند به جهت امكانِ مستمر خواب‌آلودگي، اين خودانتقادي نيز مي‌بايد مستمر و بي‌وقفه باشد.  آنگاه كه سنتِ فرهنگي به ميراث مي‌رسد، روح يك تمدن را تسخير كرده و هويت شهروندان را تعريف مي‌كند. شهروندان، در بافتارِ اين سنت مي‌نگرند و مي‌كوشند افقِ برآمده از آن را بر جهان، بار كنند. آنگاهِ اين نگرش تحميل‌شده به جهان به مثابه «حقيقت مطلق» بازتوليد مي‌شود و ازآنجايي كه مردمان جداي از طبيعت و زيست‌جهانِ خود نيستند، اين «حقيقت مطلق» را به عنصر عمل بدل مي‌سازند و كنش اخلاقي، سياسي و اجتماعي را با آن تنظيم مي‌كنند، درحالي‌كه هرگز به نقدِ خودانديشانه خويش دست نبرده و بينش‌هاي برآمده از سنت فرهنگي را به محك آزمون نزده‌اند. اين خواب‌آلودگي ساختاري، سرنوشت هر تمدني است كه پيوندِ خود با كليت زندگي را مورد بازانديشي قرار نداده و افق‌هاي به‌ميراث‌رسيده بينش را با نقادي ننگريسته باشد. بازگو كردنِ داشته‌ها و پيش‌پنداشته‌ها و اصرار بر تكرارِ رويه‌هاي مانوس كه «حقيقت» نام گرفته‌اند، صرفا به نوعي دلخوشي خيالين مي‌انجامد. اين پندار به جهتِ فقدانِ خودانتقادي، عاجز از آن است كه موقعيت و نسبتِ خود با جهان را دريابد و چگونگي رويه‌هاي امور را به درستي تشخيص دهد. همچنين عاجز از تشخيص درستِ باروري‌ها و ناباروري‌ها است. آدمي جداي از جهانِ عيني نيست و او خود از پيش در جهانِ عيني حضور دارد، پس تنها از طريقِ خودانتقادي و روشني‌بخشي به خود است كه مي‌تواند بازتابي عقلاني از جهان، يا عقلانيت جهان باشد. عقل با امتناع از نقدِ خود، امكانِ حضور در ساحتِ حقيقت را از خود مي‌استاند. عقل تنها با دروني‌كردنِ امر بيروني و بيروني‌ساختنِ امرِ دروني است كه مي‌تواند به بازتابي از جهانِ عيني يا به عقلانيتِ جهانِ عيني بدل شود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون