نگاهي به فيلم The fool به كارگرداني يوري بايكوف
به بهانه حملات روسيه به اوكراين
خوب زيستن؛ احمق نام گرفتن
ابراهيم عمران
نميدانم قرابت اينكه در اين روزهاي خون بارش پوتين به اوكراين، بايد فيلمي از روسيه ببينم، چيست. فيلمي كه ميتواند فساد سيستماتيك دستگاههاي دولتي اين كشور را به بوته نقد بكشاند. The fool كه ميتواند معناي احمق و سبك مغز داشته باشد؛ داستان لولهكشي است كه در بخش تاسيسات شهري كوچك در روسيه سمتي دارد و سعي ميكند طبق سكانسهاي آغازين فيلم به همراه پدرش فردي درست و تاثيرگذار براي اطرافيان باشد. او و پدرش بارها نيمكت جلوي ساختمانشان را كه اوباش محل، تخريب كردهاند؛ تعمير ميكنند كه موجب تمسخر همسايهها هم ميشود بنا بر گفته پدر. درستكاري اين خانواده در پلاني سر ميز شام نيز به تصوير كشيده ميشود كه مادر فرد لولهكش از بابت رشد و ترقي نكردنشان گله دارد. اينكه همه اطرافيان به امكانات خوب دسترسي دارند و آنها محروم هستند. لولهكشي كه حين كار در دانشگاه نيز تحصيل ميكند. در شب تولد شهردار شهر، تلفني به او ميشود تاازساختمان قديمياي بازديد كند. در مشاهده پي به وضع نامناسب آن ميبرد. سراغ شهردار ميرود. نينا زني كه حاليه سرمست موفقيت چندين سالهاش است، او را به نوشيدن و خوشگذراني فرا ميخواند. با اكراه لولهكش از شركت در بزم شبانه قدرتمندان؛ شهردار دستور ميدهد از ساختمان بازديد به عمل بياورند. در سكانسي قبلتر، اعضاي بانفوذ شهر اعم از رييس پليس و رييس آتشنشاني و پيمانكار؛ به نوعي ميزان دخل و تصرف در بودجه شهر را به رخ هم ميكشند و از طرفي مخاطب متوجه ميشود اين گروه خود مسبب نابسامانيهايي از اين دست هستند. در ابتدا تماشاگر با بازي تصنعي شهردار زن؛ فكر ميكند او مبري از خطا و لغزش است. رفته رفته اوج رشوه دادن وگرفتن اين فرد نيز برملا ميشود. در تحولي ديگر و در بين شادخواريهاي شبانه و تولد شهردار، ورق برميگردد. داستان به نحوي درست، سير ديگري مييابد. نميدانم شايد منِ مخاطب دور از فضاي بسته سياسي روسيه؛ كمي برايم هضم اين اثر سخت باشد. فيلمي كه فضاسازياش مابين اواسط دهه نود و اوايل دوهزار ميچرخد؛ فضايي از دوران قدرتگيري پوتين جوان آن سالها. كارگردان آنچنان ماهرانه ميزانسن صحنهها را انتخاب ميكند؛ آنگونه فضاي ساختمان متروك را به تصوير ميكشد كه گويي اين هشتصد و بيست نفري كه در اين مكان زيست ميكنند، افرادي جداي از اجتماع هستند. در ديالوگي رييس پليس به لولهكش كه نگران ريزش ساختمان است، ميگويد: اي كاش شهر ساختمان كمتري ميداشت و آن افراد وجود نميداشتند تا زندگي براي ما (قشر دارا) راحتتر ميبود! مانيفست فيلم حذف است؛ حذف به زور و اجبار. تا پاكسازي شود همه آنچه كه قدر قدرتان اين شهر نميخواهند. اين گروه كه به همدستانشان نيز رحم ندارند؛ در چشم بههم زدني، دو نفر از اعضاي باندشان را نابود ميكنند. به همين راحتي. سپس همه اسناد و مدارك را از بين ميبرند؛ از دسيسههاي اقتصادي و رشوه دادن و گرفتن. كاري كه ديكتاتورهاي سياسي و اجتماعي، استاد آن هستند. خوب بودن و خوب ماندن لولهكش فيلم فرجامي نمييابد در پايان كار. گروهي كه عادت به بد زندگي كردن و دروغبافي دارند؛ حرف او را نميپذيرند. اصولا زيست انساني در جوامع بسته سياسي و اجتماعي، كرداري است سخت. فلسفه غامضي دارد كمك به هم در اين جوامع. پدر لولهكش در سكانسي ميگويد به مردمي كمك ميكنيم كه از ماشينها و بارها دزدي ميكنند. واقعا سخت است جان خويشتن را بر سر اين مردمان از دست دادن. فضاي برفي و سرد شهر؛ هم، يخزدگي فكر و روح را توامان به تصوير ميكشد. نميتوان از نوع فيلمبرداري فيلم نگفت. نماهاي بسته از چهره كاراكترهاي اثر. ميزان درماندگيشان. شدت فرو رفتن در فساد همهجانبهشان. هر چه اين فيلم به فينالش ميرسد؛ درك روسيه امروز آسانتر ميشود براي مخاطب. روسيهاي كه سر آن دارد امپراتوري تزارياش را احيا كند. اين احيا كردن به حتم حذفياتي هم در پي دارد. آنسان كه اوكراين، حاليه قرباني اين تفكر شد. آنگونه كه پيمانكار و رييس آتشنشاني فيلم از بين رفتند. ساختار سياسي و اجتماعي بسته روسيه در اين اثربا بازي درخور بازيگر نقش لولهكش (آرتيوم بيستروف) كه بهترين بازيگر جشنواره لوكارنو شد به خوبي هويداست. در اين فيلم حماقت و سادهلوحي، گناه و لقب خوب زيستن است. انسانهايي كه به فكر همنوع باشند، فرجامي جز طرد شدن و حتي كشته شدن ندارند. تماشاي اين فيلم براي اين روزهاي بحران لشكركشي روسيه، حاوي نكات زيادي است. سازنده اثر به حتم نميدانست فيلمش روزي، قرينههاي زيادي مييابد؛ داستان چند مسوول در شهري كوچك به مثابه روسيه بزرگ!