27 اسفند سالروز تولد عبدالحسين زرينكوب (1378-1301)
صياد ناگفتههاي تاريخ
سيد صادق سجادي
من معتقد به دو قرن سكوت نيستم. براي همين وقتي دكتر زرينكوب در قيد حيات بود دلايلم را به او گفتم كه بايد توضيح داده شود كه «دو قرن سكوت» از چه وجهي است؟ آيا منظور از حيث سياسي و فرهنگي است؟ به نظرم چنين نيست، به دلايل مختلف ميتوان آن را رد كرد؛ اسلام آوردن ايرانيان تقريبا پنج قرن طول كشيد. اين خودش بزرگترين دليل است كه ما شاهد دو قرن سكوت در اين زمان نبوديم. اگر مقاله ايرانيان قبل از اسلام و جنگهاي اعراب با ساسانيان و به ويژه قسمت مربوط به فتوحات ايران را كه در مجموعه تاريخ جامع ايران به قلم خود من است، مطالعه كنيد متوجه خواهيد شد كه روند اسلام آوردن ايرانيان به سادگي نبوده است.
البته ديدگاه تاريخي عبدالحسين زرينكوب بسيار مهم است. هرچند شايد در مواردي با او اختلاف داشته باشم اما اينطور نيست كه كتابهاي او مورد اقبال نباشند، چون در ابتداي امر زرينكوب از نثر بسيار خوبي برخوردار است. بسيار ماهرانه وارد موضوع و به شكل استادانه از آن خارج ميشود. در استنباط مطلب بسيار دقت دارد و اين براي يك مورخ ويژگي بسيار مهمي است كه بتواند از مطالبي كه ديگران از آن نميتوانند نكتهاي استخراج كنند در لابهلاي سطوح يا در ميان مطالب متن و قشر پنهان آن مفهومي بيرون بكشد و درباره آن تحليل بنويسد. اين ويژگي بزرگترين و مهمترين شرط مورخ بودن است كه متاسفانه امروز در ميان تاريخنگاران و پژوهشگران ما يا وجود ندارد يا بسيار به ندرت پيدا ميشود. اين خصيصه بسيار مهم زرينكوب است. همچنين ديدگاه تاريخي بسيار قابلتوجهي دارد و از آن طرف احاطهاي كه بر منابع تاريخ دارد، بسيار مهم است. اغلب كساني كه به تاريخ ميپردازند بيشتر به چهار، پنج قرن اخير توجه دارند به اين دليل كه نه عربي ميدانند نه زبان اروپايي. بنابراين بيشتر به جستوجو در منابع تاريخي ميپردازند آنهم با شم تاريخي كه استنباط تاريخي ندارند و بيشتر وقايعنگاري ميكنند. درحالي كه زرينكوب اينگونه نبود، او تحليلگر تاريخ و از شم تاريخي برخوردار بود و مطالبي از سطوح تاريخ بيرون ميكشيد كه بنده و ديگران ميخوانيم و چيزي متوجه نميشويم. او مطالب بسيار مهمي استنباط ميكرد.
زرينكوب، برخلاف بسياري از كساني كه در اين سالها به گزاف دعوي تاريخداني و تاريخنويسي دارند، نه فقط نفسِ هر منبع برحسب موضوع و دوره تاريخي و تعلق آن به هريك از انواع تاريخنگاري و نيز شخص صاحب اثر، بلكه شيوه و ترتيب ارجاع به منابع هم معني داشته است. چنانكه مثلا يك حادثه مربوط به دوره ميانه ساماني را به آثار متاخر از قرون چهارم و پنجم ارجاع نميداد، مگر نكتهاي تازه در منبعي متاخرتر ميديد؛ يا در همين زمينه اگر به ابنالاثيرِ متوفاي 630 .ق استناد ميكرد، خوب ميدانست كه از مهمترين منابع ابن اثير در اين دوره، تاريخ گمشده سلّامي، يعني تاريخ خراسان بوده است. با اين همه در همين موارد هم تواريخ محلي يا دودماني در برابر تواريخ عمومي براي او اعتباري خاص داشت. جز اينها يكي از مهمترين پيشنهادهاي زرينكوب در تحقيق تاريخي، مقايسه روايات مربوط به يك حادثه در منابع مختلف است. او خود بارها در تحقيقات خود به چنين كاري پرداخته و درجه بيدقتي يا تعمد در بيدقتي و تحريف توسط بعضي مورخان متاخر را نشان داده و محققان را از فرو افتادان در چنين اغلاطي بر حذر داشته است.
به هرحال زرينكوب، به روزگاري كه جز معدودي از محققان تراز اول در ايران، متوجه اهميت تبويب علمي منابع براي تاريخ ايران نبودند، به بررسي و معرفي آن آثار با نظري نقادانه برخاست و مرادش آن بود كه به محققان، مخصوصا طالب علمان، اولا مهمترين منابع را بشناساند و ثانيا شيوه نگاه به انواع منابع و دستهبندي و استفاده از آن را نشان دهد. مثلا درباره تاريخ ايرانِ پايان عصر ساساني و دوره فتوح اسلامي ايران تصريح كرده است كه چنين تحقيقاتي اساسا متكي بر منابع پس از اسلام است؛ در حالي كه پيداست كه روايات عربي در اين باره از عصبيتهاي قومي و مبالغهها خالي نيست و مخصوصا اطناب و آب و تاب در جزييات حوادث فتوح ايران كه عرب را سخت خوش ميآمده است، ميتواند مورخ را به خلط و تحريف و اشتباه دچار كند. او در عين حال به تاثير تاريخنگاري ايران پيش از اسلام بر جمع و تدوين نخستين مجموعههاي اخبار تاريخي عصر اسلامي، مخصوصا نقش موالي ايراني چون وهب بن منبه در گردآوري و نقل روايات مربوط به مغازي و فتوح و مورخان بزرگ ايراني در قرون اوليه اسلامي چون واقدي و بلاذري و طبري، در تكوين تاريخنگاري اين دوره اشاره كرده است.
استاد تاريخ ايران