• ۱۴۰۳ جمعه ۲۵ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5174 -
  • ۱۴۰۰ چهارشنبه ۲۵ اسفند

كشتار ماي‌لاي و گزارش هرش

مرتضي ميرحسيني

يكي از ژنرال‌هاي امريكايي به نام وايننت سايدل كه اواخر دهه 1960 سخنگوي ارتش امريكا در ويتنام بود، مي‌گفت: «جنگ يك جهنم است. اگر غيرنظامي‌اي نخواهد در منطقه جنگي كشته شود، خب بايد آنجا را ترك كند.» اما همه غيرنظاميان شرايط ترك منطقه را ندارد و از آن بدتر اينكه گاهي خود نظاميان اصطلاح «منطقه جنگي» را بد مي‌فهمند. آنقدر بد كه گاهي روستايي كوچك را با پايگاه دشمن اشتباه مي‌گيرند و چندصد كودك خردسال و نوزاد و زن و پيرمرد را خطر و تهديد مي‌بينند. سربازان امريكايي در چند روستاي ويتنام، از جمله در دهكده ماي‌لاي چنين كردند. سال 1968 در چنين روزي به اين روستا ريختند و بيشتر از 500 غيرنظامي را قتل‌عام كردند. به آنان گزارشي درباره حضور ويت‌كنگ‌ها در اين روستا داده بودند، اما زماني كه به آنجا رسيدند اثري از دشمن نمي‌ديدند. حتي زماني كه وارد روستا شدند «فكر كردند وقت صبحانه است، چند خانواده جلوي خانه‌هاشان جمع شده و روي آتش كوچكي مشغول پختن برنج بودند.» به قول يكي از مهاجمان آنقدر همه‌ چيز عادي و آرام بود كه «ما دليلي براي ترسيدن نداشتيم.» اما امريكايي‌ها اهالي را در نقطه‌اي از روستا جمع كردند و بعد همه را به رگبار بستند. «كشتارها بدون هيچ هشداري شروع شد» و «آنان به هر چيزي كه مي‌ديدند، شليك مي‌كردند.» البته به شماري از زنان تعدي و آنان را شكنجه كردند و بعد كشتند. تعداد زيادي كودك را زنده در گودالي ريختند و همه را با مسلسل به خاك و خون كشيدند. يكي از سربازاني كه آن روز در ماي‌لاي حضور داشت در بازجويي‌هايش گفت: «همه ما رو پيشاپيش به لحاظ روحي آماده كرده بودن. بنابراين، وقتي اونجا رسيديم، تقريبا مثل يه واكنش زنجيره‌اي، تيراندازيا شروع شد. اكثرمون انتظار داشتيم با قواي جنگي ويت‌كنگ روبه‌رو بشيم، اما اين‌طور نشد. اول، چند مرد رو ديدم كه داشتن مي‌دويدن.. و بعد ديديم داريم به همه ‌چيز شليك مي‌كنيم. همه، بي‌خودي، مرتب شليك مي‌كردن. شايد بشه گفت كه افراد، پس از اون كه به دهكده رسيدن، ديگه خارج از كنترل بودن.» ديگري هم تعريف مي‌كرد: «بچه‌ها از كشتار لذت مي‌بردن. وقتي كسي درباره كارهايي كه مي‌كنه مي‌خنده و شوخي مي‌كنه، خوب معلومه كه از اون كار لذت مي‌بره.» ارتش امريكا عاملان اين جنايت را دادگاهي و چندتايي از آنان را- كمتر يا بيشتر- تنبيه كرد، اما ماجرا را تا حدود 2 سال مخفي نگه داشت. خبرنگاران رسانه‌هاي امريكايي كه در ويتنام مستقر بودند نيز يا از ماجرا مطلع نشدند يا خبرش را شنيدند و خودشان را به آن راه زدند. تا اينكه سيمور هرش ردي از كشتار ماي‌لاي در يكي از آژانس‌هاي مطبوعاتي پيدا كرد، پيگيرش شد و بعد از صحبت و مصاحبه با شماري از سربازان حاضر در آن عمليات، به واقعيت ماجرا پي برد. او اين جنايت را با همه جزيياتش افشا كرد، هرچند در گزارشي كه از اين ماجرا نوشت، تاكيد داشت: «هيچ‌كس شاهد تمام ماجرا نبود... و سايرين خيلي بيش از آن ديدند كه بخواهند به ياد بياورند.» بخش ابتدايي گزارش هرش را مجله نيوزويك منتشر كرد و بعد نشريات ديگر، هر كدام به سبك خودشان از كشتار ماي‌لاي نوشتند. اما آنچه اهميت داشت، اين بود كه به تعبير جان پيلچر، هرش مي‌خواست اطمينان يابد كه خواننده درك مي‌كند در اين ماجرا هيچ چيزي استثنايي و نابهنجار نبوده است، بلكه براي مرداني كه به سوي توحش سوق داده شده بودند، اين وظيفه‌اي عادي بود كه به نيابت از سوي مافوق‌هاي جنايتكارشان، كشوري در دوردست را ويران كنند.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون