فارسي، زبان ناحيه فارس نيست
محمدرضا مشتاقيان ٭
« اعتماد»: ستون «ادبستان» از اين پس به صورت هفتگي در صفحه هنر و ادبيات روزنامه منتشر ميشود. اين ستون به مباحث مختلف و متنوعي در زبان و ادبيات فارسي خواهد پرداخت.
دهههاست كه ميشنويم و ميخوانيم كه زبان فارسي زبان قوم فارس است و اين زبان به قومهاي ديگر تحميل شده است. اين استدلال اين طور در ذهن آمده است كه چون زبانهاي تركي و كردي زبان قومهاي ترك و كرد است، پس فارسي نيز زبان قوم فارس بوده است.
در گذشته «فارس» اسم ناحيهاي بوده با جغرافياي كمي بزرگتر از استان فارس امروزي و هرگز اين اسم براي قوم خاصي استفاده نشده است. آيا وقتي ناحيهاي مثل خراسان وجود دارد، قومي با اين اسم هم هست؟ البته بايد بدانيم كه در انديشه و فرهنگ ايراني موضوع قوميت بسيار كمرنگ بوده و اساسا كلمهاي كه معني قوم را برساند، نداريم. دودمان مفهومي كمي بزرگتر از خاندان دارد و هرگز با قوم برابر نيست.
اگر شعرهاي شيرازي سعدي و حافظ را بخوانيم، متوجه ميشويم كه ميان گويش شيرازي و زبان معيار فارسي آن روزگار تفاوتهاي بسياري است تا آنجا كه گويش شيرازي براي يك «فارسيزبان» مفهوم نبوده است.
گرهگشايي از دشواريهاي هجده بيت سعدي به گويش شيرازي از زمان ادوارد براون (۱۸۹۵) تا امروز ادامه دارد؛ با اين همه امروز يك فارسيزبان به سادگي ميتواند از روي بيشتر بيتهاي رودكي و فردوسي (حدود ۱۱۰۰ سال پيش) بخواند و منظور آنان را بفهمد.
پيش از سال ششصد هجري شاعران و نويسندگان بزرگي در جايجاي «جغرافياي تاريخي ايران» به زبان فارسي شعر گفتهاند يا نثر نوشتهاند. براي مثال در شعر، رودكيسمرقندي، فردوسيطوسي، منوچهريدامغاني، فرخيسيستاني، ناصرخسرو بلخي، قطرانتبريزي، فخر گرگاني، سناييغزنوي، خاقانيشرواني، نظاميگنجهاي، جمالالدين اصفهاني و در نثر، ابوريحان بيرونيخوارزمي، ابوالفضل بيهقي، عينالقضات همداني، ابوالفضل ميبدي و ...
با اينكه در قرن ششم در سراسر جغرافياي تاريخي ايران ما شاعر و نويسنده پارسيگوي داريم، شگفت است كه سعدي (قرن هفتم هجري) اولين شاعر پارسيگوي ناحيه فارس و شهر شيراز است. اين نكتهها تاييدي بر فارسي نبودن زبان ناحيه فارس است.
گفتني است كه زبان گفتاري بيشتر اين شاعران و نويسندگان به زبان فارسي معيار آن روزگار نبوده و فارسينويسي آنان گوياي اين مطلب است كه آنان به اين زبان در جايگاه فراقومي و پيونددهنده اقوام مختلف ايراني نگاه ميكردند.
حتي در آشفتهترين وضع تاريخي ايران، زماني كه به مدت ۸۵۰ سال كشوري يكپارچه به نام ايران نداشتهايم، اين زبان فارسي بوده كه ما را ايراني نگه داشته است.
اگر در فهرست دستنويسهاي كتابخانههاي آناتولي بنگريم دهها و صدها شرح شاهنامه و غزليات شمس و گلستان سعدي و ديوان حافظ در ميان آنها مييابيم. چه بسيار دستنويسهاي فرهنگهاي فارسي به تركي و چه بسيار نسخههاي آموزش دستور فارسي به زبان تركي در آن فهرستها ميبينيم.
همچنين در دوره عثماني شاعران سلطانها را به شعر فارسي ستودهاند و آن سلطانها خود نيز شعرهايي به زبان فارسي سرودهاند. اينها همه نشان از نفوذ معنوي زبان فارسي در سراسر قلمرو تاريخي ايران دارد.
درباره دليل كاربرد زبان فارسي در اين مفهوم گفتني است كه زبان رسمي دربار ساسانيان زبان پارسيگ بوده است. در اواخر دوره ساساني و در زمان پادشاهي انوشيروان زبان پارسيگ زباني مرده به شمار ميآمده است. به سبب نبردهاي طولاني با دشمنان شمال شرق، سپاههاي بزرگي از تيسفون (پايتخت، دربار) به آن سو فرستاده ميشده است. بر اثر رفتوآمد پياپي اين سپاهيان ميان دربار و خراسان، زبان پايتخت دچار تغييرهاي فراواني شد و زباني ميانه پارتي و پارسيگ پيدا شد كه مردم آن روزگار آن را «دريگ» (=دري) ميگفتند؛ به معني «زبان پايتخت».
اين زبان در همان روزگار از تيسفون به خراسان رفت و با پذيرش كلمههايي از زبان پارتي جاي آن را گرفت.
اعراب همزمان با حمله به ايران، به مردم ايران «الفارِس» ميگفتند و به زبان مردم ايران «الفارِسيه» يا «الفارِسيه الدريه» ميگفتند. كمكم از عبارت «فارسي دري» واژه دوم آن حذف شد.
بنابراين كلمه «فارسي» در عبارت «زبان فارسي» برابر با «ايراني» است و ارتباطي با ناحيه فارس ندارد. شبيه اين موضوع درباره نام ايران نيز رخ داده كه گاي لسترينج (م: ۱۹۳۳) آن را اين طور توضيح داده است:
ايالت پارس موطن پادشاهان هخامنشي و مركز دولت آنهاست. يونانيان اين ايالت را به نام «پرسيس» ميشناختند و اين كلمه را - كه فقط اسم آن ايالت بود - اشتباها بر تمام ايران اطلاق ميكردند و اين اشتباه يونانيان تاكنون در تمام اروپا باقي و شايع است و ما اروپاييان مملكت ايران را به نام Persia - كه مشتق از همان Persis است- ميخوانيم. در صورتي كه خود ايرانيان مملكت خود را ايران مينامند و فارس -كه همان پرسيس قديم باشد- فقط يكي از ايالتهاي جنوبي ايران است. درباره اينكه كلمه پارس براي سراسر سرزمين ايران به كار رفته مشابههاي ديگري هم ميتوان پيدا كرد. براي مثال كلمه يونان را از نام «ايونيا» - كه بخشي از يونان بوده - گرفتهاند يا اينكه كلمه «تازي» برگرفته از اسم قبيله «طي» است؛ ولي اين كلمه براي همه عربها استفاده شده است. ميتوان نتيجه گرفت كه زبان فارسي هميشه ويژگي فراقومي داشته و اكنون هم دارد. با اين همه سياستمداران روس و انگليس و نوعثماني در ميان اين هياهو چيزهاي ديگري ميجويند. هياهويي كه كمتر از صد سال قدمت دارد.
٭ دانشجوي دوره دكتري زبان و ادبيات فارسي دانشگاه تهران