• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5184 -
  • ۱۴۰۱ سه شنبه ۲۳ فروردين

گفت‌وگوي اختصاصي «اعتماد» با پدربزرگ سه كودكي كه به دست مادرشان به قتل رسيدند

تكرار «مده آ» در رامهرمز

بهاره شبانكارئيان

پيگيري اين خبر مرا به ياد نوشته‌اي غم‌انگيز در دوران يونان باستان انداخت. «مده آ»؛ داستان مادري كه دو فرزند خود را براي انتقام از همسرش به قتل رساند و البته از اين نوع اخبار در اين روزها كم نيست... «زهرا» از روستاي بسيطين در شهرستان رامهرمز؛ پانزده ساله بود كه ازدواج كرد. چند سال پس از ازدواج باردار نمي‌شد، اما پس از چند سال با دوا و درمان سه فرزند حاصل ازدواجش شد ولي همين سه فرزند كه حاصل ازدواجش بود را هفته پيش تقدير از او گرفت. خودش شد قاتل جان اين سه فرزند و قاتل جان خودش.  سه‌شنبه هفته پيش بود كه خبرش منتشر شد. خبرگزاري ايرنا اين‌گونه خبر را اعلام كرد كه يك زن رواني در رامهرمز سه فرزند خود را به قتل رساند. با پيگيري خبرنگار «اعتماد» از اهالي روستاي بسيطين كه تنها ۹ خانواده در آن ساكن هستند، مشخص شد اين زن به هيچ عنوان اختلال روحي و رواني نداشته و خيلي ناگهاني دست به اين عمل زده است، اما فرماندار رامهرمز درباره جزييات اين خبر عنوان كرده بود كه عوامل انتظامي شهرستان در ساعت ۱ و ۱۵ دقيقه ظهر در جريان اين حادثه قرار گرفته و با حضور در محل، بررسي‌هاي قانوني را در دستور كار قرار دادند. گزارش اوليه عوامل انتظامي حاكي است كه مادر ۲۷ ساله به نام «زهرا.ع» به دليل اختلالات عصبي و اختلافات خانوادگي در زماني كه همسر او در محل كار حضور داشته، دست به قتل سه فرزند خود زد و سپس خود را نيز حلق‌آويز كرد. بررسي جسدها نشان مي‌دهد كه به وسيله ضربات چاقو و همچنين خفگي به قتل رسيده‌اند.  «اعتماد» در مصاحبه‌اي با پدرشوهر «زهرا» و يكي از اهالي روستا جزيياتي از روز حادثه و زندگي اين زن را گزارش مي‌دهد. 

يكي از اهالي روستا
يكي از اهالي روستاي بسيطين است. تمايلي ندارد نام و نام‌خانوادگي‌اش در اين گزارش قيد شود. او مي‌گويد: «خانم به خدا اصلا اين زن خيلي خانم خوبي بود. خونه‌شون چسبيده بود به مدرسه. تو اين همه سال صداي اين زن رو نشنيده بوديم. زن و شوهر حتي اختلاف خاصي هم نداشتن. ما شنيده بوديم شوهرش اعتياد داشت. ۱۰ روز قبل از اين ماجرا شوهرش تازه رفته بود سر كار. راننده بود. سه تا بچه داشت. اهالي روستا مي‌شناختنشون. اينجا تو اين روستا كلا ۹ خانواده بيشتر زندگي نمي‌كنن.» 
در از داخل قفل بود
«احمد.ع» پدرشوهر زهراست. او هاج و واج از اين اتفاقي كه افتاده مرتب يك جمله را كه مبني بر خبر نداشتن از حادثه است، تكرار مي‌كند و مي‌گويد: «والا خدا مي‌دونه، من به شما بگم عروسم، نوه‌هام رو كشته و بعد هم خودش رو شايد دروغ گفته باشم. چون موقع اتفاق نه ما اونجا بوديم نه هيچ‌كس ديگه.دشمن هم نداشتيم. نه مي‌تونم بگم كار خود عروسم بود نه كار يه آدم ديگه. فقط خدا مي‌دونه. پزشكي قانوني بايد جواب رو اعلام كنه. ولي زندگي پسر من نابود شد. حالا خدا مي‌دونه عروسم بود يا يكي ديگه. دولت خودش بايد تشخيص بده.»  او در جواب سوال در مورد اينكه آيا پسرش علي را بازداشت كردند، توضيح مي‌دهد: «شب اول پسرم را بازداشت كردن، سوال ازش پرسيدن و فرداش آزادش كردن. پسر ما سركار بوده. خونه نبوده، زماني كه اين اتفاق افتاد. پسرم راننده است و پيش يه سنگ‌شكن كار مي‌كنه. صاحب سنگ‌شكني هم توي مغازش دوربين داره. پسرم اون روز صبح از جلوي دوربين‌هاي پليس راه هم رد شده. ماشينش مشخص بوده. ساعتش مشخص بوده. والا ديگه خانم ما نمي‌دونيم. ساعت ۱۱ ظهر به ما اطلاع دادن. خونه ما و پسرمون داخل يه كوچه است. مثلا ما سر كوچه هستيم اونا ته كوچه هستن. علي فرزند بزرگه ما هست. نزديك چهل سال دارد. زهرا عروسم از طايفه ما بود. هم‌طايفه هستيم. از بچگي در خانواده ما بزرگ شد. زهرا ۱۵ سالش كه بود او را براي علي گرفتيم. ۲۷ سالش بود كه اين بلا افتاد توي خونه ما. سه تا نوه‌هام كشته شدن. زير سينه عباس سوراخ شده بود و ازش خون رفته بود. حسين نوه بزرگم بود و ۱۰ سالش بود. عباس نوه دومم بود و ۸ سالش بود. زينب هم نوه سومم بود و ۲ سالش بود.» سكوت مي‌كند و آهي مي‌كشد. با سوالي ديگر در مورد صحنه قتل سكوتش را مي‌شكند و ادامه مي‌دهد: «والا اون چيزي كه رسيدم سر صحنه و به چشم ديدم، اين بود كه اينا مرده بودن، پتو هم كشيده بودن روشون و رو به قبله گذاشته بودن. زهرا هم خودش رو از پنكه سقفي آويزون كرده و خفه شده بود. همين‌هارو ديدم به چشم. به ما گفتن در هم از داخل قفل بوده. ديگه اينكه چي بوده و چي شده فقط خدا عالمه. البته اگه در از داخل قفل نبود ما مي‌گفتيم يكي ديگه اين كار رو انجام داده و رفته.» 
عروسم مشكل روحي و رواني نداشت
احمد حالا از من سوال مي‌كند: «ساعت ۵ صبح پسرم سر كار مي‌ره. كسي كه زن و بچه‌اش رو مي‌كشه به نظرت مي‌تونه بعدش بره سركار؟ وقتي پليس اومد ما كارگر داشتيم. لوله‌كش آمده خونمون. عروسم قبل از اينكه اين اتفاق بيفته دو بار تا خونه ما اومد؛ گوجه و خيار و تخم‌مرغ برد. حتي كارگرها هم ديدن زهرا دو بار تا خونه ما اومد و رفت.»  از او سوال مي‌كنم؛ صداي جيغ بچه‌ها را اون روز نشنيديد، او جواب مي‌دهد: «اصلا خانم اگر يه گنجشكي اون طرف كوچه‌مان صدا كنه صداش رو ما مي‌شنويم، ولي اون روز هيچ صدايي نشنيديم چه برسه صداي جيغ اين بچه‌ها.  حالا ما هيچي. مدرسه ديوار به ديوار اين بچه‌هاست اونها هم صداي جيغ و گريه نشنيدن.»  پدرشوهر زهرا كارگرها را شاهد مي‌گيرد و مي‌گويد: «كارگرها هم مي‌گن تو اين دوبار كه عروستون اومد اينجا تخم‌مرغ و اين چيزا رو برد مشكل خاصي نداشت، پس چه جوري بچه‌ها رو كشت و خودش هم آويزون پنكه كرد؟! زهرا مشكل روحي و رواني نداشت. به خدا چند سال اول ازدواجشون هم بچه‌دار نمي‌شد بعد ديگه خدا اين سه تارو بهشون داد كه ‌اي كاش نمي‌داد كه حالا داغشون بمونه روي دل ما. آدم به قول معروف نمي‌دونه چي بگه.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون