موضوع آزار و خشونت جنسي نسبت به بانوان (1)
حميدرضا گودرزي
اين روزها موضوع بيانيه بانوان سينماگر از مسائل روز اجتماعي است، بانواني كه امضاكنندگان بيانيه بودند عمدتا در قلههاي اين هنر فاخر قرار دارند، شخصيتهاي هنرمندي كه عمري خاك صحنه خوردهاند و با شور و شوق قابل تحسيني كه از خود بروز دادهاند سينماي ايران را همپايه سينماي بزرگترين كشورهاي جهان به نمايش درآوردهاند. ورود به عرصه هنر اساسا كار آساني نيست و كار هر كسي هم نيست. هنر هفتم در جايگاه رفيعش كه برتر از گوهر پديد آمده آيينه تمامنماي جامعهاي است كه در آن زندگي ميكنيم؛ تركيبي از آفرينشهاي ادبي و فرهنگي، گفتارهاي هنرمندانه، طنزآلود، بروز خشم و خشونت اجتماعي، نمايش زيباييهاي فاخر عصر نوين و گاه بازگشت به تاريخ، به گذشتهها و نمايش حيرتآور افسانههاي پيشينيان و.... براي كسي كه پاي به اين صحنه ميگذارد، از خردسالي و نوجواني باشد، يا از ايامي كه به عقلانيت رسيده است به هر حال بايد كه روزها و ساعتها، ماهها و سالها، تمام روح و جسمش را در معرض آزمون قرار دهد تا نقشي بيبديل از آنچه در سر دارد را به دنياي فيلم و سينما ارايه كند ...
جايگاه شغلي بانوان هنرمند
در اين يادداشت از سينما ميگوييم كه طبق آن بانوان در ردههاي مختلف صنعت سينما به كار و اشتغال مشغولند لازم نيست همه هنرپيشه نقش اول يك فيلم باشند بلكه به عنوان منشي صحنه، دستيار كارگردان، نويسنده فيلمنامه و دهها مسووليت ريز و درشت ديگر در گوشه و كنار سينما مشغولند، سينما هم كه ويژگي خودش را دارد، ساعت نميشناسد صبح اول وقت، صلات ظهر، غروب، نيمههاي شب در همه اين اوقات صحنههاي سينمايي جا خوش كردهاند پس بانوان شاغل در هر ساعتي از شبانهروز خسته و خوابآلود، گرسنه و تشنه بايد سر صحنه حاضر باشند ... سينما مكان هم نميشناسد چه در دامنههاي كوه باشد، چه در كوچه باغهاي دور افتاده، چه در طبقه دهم يك آپارتمان، در يك برج مدرن و لوكس يا يك كوچه كاهگلي و خشتي قديمي ... سينما شهر هم نميشناسد چه شيراز باشد چه اردكان چه يزد چه خرمشهر، ده باشد يا بخش باشد ساختماني چند طبقه باشد يا راهرويي تنگ و تاريك و باريك ... اينها را گفتم كه موضوع وقوع و ارتكاب احتمالي جرم را هم يادآوري كرده باشم، اگر خشونت و آزاري نسبت به يك بانوي سينماگر در شب تاريك در باران تند در هواي توفاني در لابهلاي صحنه و سكانسها رخ بدهد آيا اساسا قابل اثبات هست؟ دليل و مدركي، گواهي، قرينه و امارهاي در اين مكانهاي شگفت و پيچيده آيا باقي ميماند كه قابل ارايه باشد؟
موقعيت يك بانوي سينماگر در كجا قرار دارد؟
كسي هم كه در مظان اتهام قرار ميگيرد جايگاه خطيري دارد اما كسي كه اتهام وارد ميكند در سراشيب لرزان و شكنندهتري ايستاده است ... بانويي را تصور كنيد كه پس از صدها بار تست و مراجعه و سر صف ماندنها، پس از سالها تحصيل با شوق و شور حالا دستش به يك نقشي رسيده كه آنجا بازي كند و اميدوار است تمام هم و غم خودش را بهكار گيرد شايد به گوشهاي از آمال و آرزوهايش در دنياي هنر برسد. اين زن جايگاه لرزاني دارد و كسي يا كساني كه در مقابلش هستند هنرمندان بزرگ، كارگردانان صاحبنام و نظاير آن هستند ... انصافا اتهام زدن به چنين كساني هم آسان نيست كسي باور نميكند، جامعه زير بار نميرود، افكار عمومي هنرمندش را دوست دارد و از او تا پاي جان دفاع ميكند هر تهمت و هر حاشيهاي ميتواند ستون محكم كار و انديشه او را فرو بريزد ... تازه پس از آن بانويي كه اين اتهام را وارد كرده و دليلي هم براي اثبات آن ندارد ... آيا سينما او را دوباره ميپذيرد؟ آيا كارگردانها براي فيلم خود به او نقشي پيشنهاد ميكنند؟ آيا هنرپيشههاي بزرگ حاضرند در مقابلش نقش ايفا كنند؟ اينهاست كه او را و امثال او را به سكوت وا ميدارد ... گفتيم جايگاه خاص شغلي بسياري از بانوان در جامعه و شرايط محيط كارشان راه را باز ميكند تا مظلومانه هدف خودخواهيها و كجرويها قرار بگيرند: بانويي كه در يك كارگاه كار ميكند با استادكارها و كارگردان كه بخش زيادي از آنها جنس مخالف هستند. در شيفت روز و شب در رفت و آمد در راههاي سخت و طولاني ... در محيط كاري طاقتفرسا و زمان طولاني كه خيلي وقتها با همكارانش تنها ميماند با كساني كه همه طينت و ذات خوبي ندارند و مثل عقاب در پي آن هستند كه گنجشكي را شكار كنند .... براي زني كه نانآور خانه است، براي زني كه استقلالش را در زندگي مديون همين يك لقمه ناني است كه در ميآورد بديهي است در معرض هزار جور آزار و خشونت پيدا و پنهان جنسي و كلامي قرار دارد... دو بار حرف تند بگويد و ساز مخالف بزند عذرش را خواستهاند... او ميماند و بيكاري....بانويي هنرمند كه در هنرسراي مجسمهسازي و نقاشي و موسيقي كار ميكند اگر استادانش نسبت به او نگاه كج داشته باشند تكليفش چه ميشود هنوز راه را از بيراهه تشخيص نداده آماج تيرهاي زيادهخواهي ديگران است آيا بايد دست از آرزوهايش بشويد؟بانويي كه در بيمارستان كار ميكند شيفت شب و صبح و عصر را حضور دارد، با همكاراني از جنس مخالف و حتي تراز بالاتر از ردههاي پرستاري ... در محيط خلوت بيمارستاني بسياري از ساعت در برابر تهاجم قرار دارد، مديرها، سرپرستان، حسابدارها، خيلي و خيليها ميتوانند حقوق او را پايمال كنند و بلايي بر سرش بياورند كه يا شب تار فرار را بر قرار ترجيح بدهد يا سكوت كند و با خودخوري و قرصهاي اعصاب آستانه تحملش را بالا بياورد ... اگر لازم باشد هزاران مورد از اين نمونهها جاي ذكر دارند، در كشوري كه نيمي از جمعيت آن را زنان تشكيل ميدهند؛ زنان تحصيلكرده، زنان زحمتكش كه جربزه آنان بسيار بالاتر و درون آنها بسيار محكمتر از مردان است، هنرشان، تجربه و انديشهشان مردها را خلع سلاح ميكند و هماكنون بارهاي بسياري را بر دوش ميكشند ... كدام صحنه تئاتري هست كه بدون حضور خانمها رونق داشته باشد؟ كدام فيلم سينمايي بدون بانوان هنرمند شكوه و اعتبار دارد؟ كدام بيمارستاني بدون پرستاران رنگ دلسوزي و عظمت انساني دارد؟ كدام كارگاه فرشبافي هست كه جز از زير دست زن تيزبين و سختكوش بافنده، ابريشم خام را به مناظر بديع و چشمنواز تبديل كند؟ كدام پرده نقاشي، كدام صحنه موسيقي، كدام رستوران و آشپزخانه كدام خانهاي بدون زنان رنگ و بوي انساني دارد؟ اگر چشم بر خشونت و آزار بانوان ببنديم صحنهاي تاريك پيش رو خواهيم داشت و اين بچههاي ما هستند كه همه با بيماري رواني مادرانشان روبهرو خواهند شد.