چرا اتهام نژادپرستي به فردوسي نارواست؟
محمدرضا مشتاقيان٭
نخست بايد گفت كه فردوسي داستانهاي اسطورهاي و تاريخي شاهنامه را از خود نسروده، بلكه وي اثر گرانمايه خود را از روي كتاب شاهنامه ابومنصوري به شعر درآورده است. دليل اين كار -يعني سرودن تاريخ شاهان ايران به شعر - اين بود كه تاثير شعر بر مخاطب و گيرايي آن بسيار بيشتر از نثر است و ميتوان آن را حفظ كرد و به خاطر سپرد يا به شكل آواز و نقالي آن را خواند. همانطور كه در ديباچه شاهنامه آمده است، در آغاز قرار بود دقيقي شاعر شاهنامه ابومنصوري را به نظم درآورد ولي به سبب مرگ ناگهاني وي فردوسي كار او را ادامه داد و شاهنامه را سرود. بنابراين فردوسي شاهنامه را تاريخ سرزمين ايران ميدانست و نه افسانه و داستان. وي در ديباچه شاهنامه اينگونه ميگويد: تو اين را دروغ و فسانه مدان/ به يكسان روشنِ زمانه مدان
از او هرچه اندرخورد با خرد/ دگر بر رهِ رمز معني برد
[از سخنان من هرچه با خرد سازگار بود (تاريخ) آنها را بپذير و آنچه با خرد سازگار نبود (بخشهايي از اسطوره و حماسه) بكوش تا به رمز و راز آن پي ببري و به حقيقت آن داستان و پيشامد دست يابي]. تاريخنگاران كهن ديگر مانند نويسندگان تاريخ طبري، تاريخ بلعمي، تاريخ گرديزي، فارسنامه ابنبلخي، تاريخ ثعالبي، مُروجالذّهب، مجملالتّواريخ، تاريخ سيستان، تاريخ طبرستان، تاريخ گزيده و مهمتر از همه اينها كتاب اوستا داستانهاي شاهنامه را به شكل خلاصهتر و با دگرگونيهايي آوردهاند. گفتني است برخِلاف تصور عموم شاهنامه تنها داستان رستم و سهراب و افراسياب و اسفنديار نيست. حدود يكسوم حجم شاهنامه را تاريخ پادشاهي ساسانيان تشكيل ميدهد كه يكي از منابع مهم تاريخي آن روزگار است. همچنين بايد دانست كه فردوسي به منابع نثر خود بسيار وفادار بوده و تقريبا چيزي از خود به اصل داستانها نيفزوده است. اين ابيات دفتر ششم شاهنامه بسيار جالب توجه است. بهرامِ گور در پاسخ به نامه شاه چين مينويسد:
هنر نيز زايرانيان است و بس
ندارند كرگِ ژيان را به كس
چند صفحه بعد شاه هند در نكوهش بهرامِ گور ميگويد:
دلِ پارسي باوفا كي بود؟/ چو آري كند راي او ني بود
هر دو بيت جهتي مخالف با يكديگر دارند و به ظاهر نژادپرستانهاند. بايد بدانيم محتواي اين بيتها و كل شاهنامه از فردوسي نيست و او تنها مطلبهاي منبع خويش را روايت كرده است. اگر فردوسي متعصب و نژادپرست بود چگونه ممكن ميبود بيت دوم را از زبان شاه هند بسرايد و چگونه ممكن ميبود داستان شكست ايرانيان را از اعراب مسلمان موبهمو بياورد؟ يادآوري اين نكته اينجا ضروري است كه منظور از توران در شاهنامه سرزمين تركستان نيست. نام همگي تورانيان ريشه ايراني دارد و اينان يكي از قومهاي ايرانينژاد و ايرانيزباني بودهاند كه در اوستا نام آنان «خيونان» آمده است و در شرق ايران ميزيستهاند و گهگاه به اين سرزمين ميتاختهاند. تاختوتاز تركان از شمال شرق در دوره ساسانيان اين پندار را پديد آورد كه خيونان در اوستا نياكان تركاني هستند كه در آن روزگار به سوي ايران ميتاختهاند. از اينرو توران را با ترك مرتبط دانستند. ميدانيم كه فريدون در شاهنامه فرمانروايي ناحيه شمال شرقي ايران را به پسرش، تور ميدهد و نام اين منطقه منسوب به نام ايراني فرزند فريدون است (تور+ان). در پي اين سهو تاريخي، منابع شاهنامه و بعدتر شاهنامه و برخي متون تاريخي و ادبي ديگر تركان و تورانيان را به خطا يكي انگاشتهاند. اين موضوع خطاي فردوسي نيست، بلكه به منابع فردوسي بازميگردد و در تاريخهاي كهن ديگر نيز اين خطا آمده است. همچنين سخنسراي توس دلاوريها و ويژگيهاي نيك بزرگان توران مانند پيران ويسه، اغريرت و حتي افراسياب را نيز ستوده است. لذا شاهنامه گزارش نبرد ايران و توران است و نه كتاب تحقير و توهين تركان يا نژاد ديگر. آذربايجان در شاهنامه جايگاه آتشكده آذرگشسپ است و بارها پادشاهاني چون كاووس و كيخسرو و انوشيروان به منظور ياري خواستن از يزدان براي پيروزي بر دشمنان يا براي سپاس و ستايش به آنجا ميروند. رستمِ فرخزاد در نامه به برادر خويش از او ميخواهد كه در برابر حمله اعراب به آذربايجان برود:
همي تاز تا آذرآبادگان/ به جاي بزرگان و آزادگان
سخنسراي توس در اين بيت آذربايجان را «جاي بزرگان و آزادگان» مينامد. همچنين مشهورترين ابيات نكوهش اعراب در اين بخش از شاهنامه (ز شير شتر خوردن و سوسمار...) سروده فردوسي نيست و افزوده كاتبان سدههاي پسين است. از اينرو حماسهسراي بزرگ ما از هر گونه تهمت نژادپرستي دور است.
٭دانشجوي دكتراي زبان و ادبيات فارسي دانشگاه تهران