ادامه از صفحه اول
يك درخواست
مصوبه كنوني در تاريخ به عنوان نقطه تيرهاي در اذهان باقي خواهد ماند. اگر علم پيشرفت نكرده بود و چنين كودكاني متولد ميشدند، طبعا وظيفه اخلاقي و انساني ما بود كه از آنان نگهداري كنيم، ولي اكنون كه علم چنين امكاني را فراهم كرده، آيندگان، مسوولان امروز را مقصر افزايش چنين نوزاداني تلقي خواهند كرد. هدف اصلي در رشد جمعيت، تولد نوزاداني است كه آينده اين كشور را سر و سامان دهند و لذت ببرند، نه آنكه تمام عمر تحت درمان باشند و از اينكه نميتوانند در خدمت توسعه جامعه و ديگران باشند عذاب بكشند.
ادب ندانستن جلوگيري از درماندگي
مطابق آمارها مصرف سرانه گوشت در كشور به نصف كاهش يافته و تازه اين آمار مربوط به معدل جامعه است و كثيري از مردم هفتهها و ماهها ميگذرد و رنگ سفيد و قرمز گوشت را نميبينند.مصرف ميوه كه در اين خشكسالي وحشتناك و تهديدكننده كسر عظيمي از آب كشور را ميبلعد50 درصد كاهش نشان ميدهد و چه بسيار كه در نهايت نصيب احشام ميشود تا آنها شيرينياش را بچشند و شايد در دل به ما مردمان بخندند كه غذاي اعياني ميخورند! در همين شلوغي و نشاطي كه مسوولان آن را ميبينند و حجت حقانيت عملكرد خود تبليغ ميكنند هيچ قيمتي در هيچ حوزهاي از جهش بينصيب نمانده است و همچنان مسابقه پرخسارت و جنگگونه گلادياتورهاي اقتصادي در جريان است.آنها به نبرد با همه چيز برخاستهاند و با اينكه هيچ تشويقي از مردم دريافت نميكنند، گستاختر از هميشه مبارز ميطلبند.گلادياتورهاي اقتصادي زنجير پاره كردهاند و براي معركهگيري گوش به فرمان هيچكس نيستند.رانتخواران فربه و پهن پيكر آشكارا مبارز طلب ميكنند و گاهي در پاسخ به دستوردهندگان دولتي قهقهه مستانه ميزنند.اگر يك مسوول، ده مسوول توانستهاند بانيان اين وضع آشفته و خطرناك باشند بايد محاكمه شوند ولي كيست كه نداند حجم نابساماني وضع موجود بسيار فراتر از توان يك دولت و دو دولت است. براي برگرداندن وضع موجود از يك دولت با هر ميزان از اقتدار كاري ساخته نيست.متاسفانه ما پس از 40 سال و در سختترين شرايط اقتصادي و بينالمللي تازه به فكر ميدانداري نيروهاي جوان افتادهايم كه حتي قادر نيستند ظاهري از مديريت را به نمايش بگذارند و گاهي بيانات گهربارشان اسباب اشتهار در دنياي مجازي ميشود و خلقي را به تبسم غمانگيز وا ميدارد. اگر برجام به نتيجه نرسد روند كنوني مديريتها به زودي آثار عظيم خود را ظاهرخواهد كرد و تازه آن روز معني رها شدن فنر قيمتها و انواع چالشهايي كه در حال گرم كردن خود هستند را خواهيم فهميد.هنوز كشور در حال پس دادن تاوان مديريت هياتي و باري به هرجهت و پولپاشي دولتهاي نهم و دهم را پس ميدهد، تازه آقاي احمدينژاد كشوري با كمترين تحريمها و صندوق ذخيره ارزي انباشته و بستري آراسته از مديريتهاي باتجربه را تحويل گرفته بود. چنانچه نوع مديريت هياتي در قالبي ديگر يا بدتر تكرار شود، بعيد است ديگر امكان عبور سالم از آن وجود داشته باشد.تغيير مديريتها حق دولت است ولي يك مدير جوان و مسوول و متعهد از پيشكسوتان و كارشناسان به جد مشورت ميگيرد و در شبي تار و گردابي چنين حائل فرمان قايق را به تركستان نميگرداند.مشكل ما آنجاست كه مسوولان جزو مراكز و بنيادها و كميتهها و نهادها حالا تا وزارت پيش آمده، آزمون خطا را در سطح كشوري آغاز كردهاند و ادب ندانستن را برنميگيرند و ندارند و در سهلانگاري سرآمد زمانند و چه بسا جامعهاي را به درماندگي بكشانند.
دواي درد عاشق را كسي كو سهل پندارد/ ز فكر آنان كه در تدبير درمانند، در مانند
درد كه كسي را نميكشد
روياروييام با اين رخداد و ترسيم تصوير واقعي آن بنا به منطق فهمي كه از هستي و خالق آن، انسان و رنجها و تواناييهايش و جهانهاي مختلفي كه تاكنون در آنها زيستهام، دارم، مرا به مسيري متفاوت در گفتوگو بر سر بيماري و اكنون و آيندهاش كشاند. بنا به اين منطق هيچ رازي در بيماري سرطان نيست كه بايد نهفته بماند. ناگفتنيهاي سرطان تنها ناشناختگيهاي درد و درمان است، براي بقيه جوانب آن نيازي به پردهپوشي نيست. داستان ابتلا به سرطان و تلاشهاي سنجيده و معقول براي درمان آن در قالب همان جستارهاي روايي، فضايي مملو از همدلي، همدردي، همراهي و همكاري ميآفريند كه فرد، خانواده، دوستان و پزشك را به دنيايي ديگر ميبرد. به راستي ميتوان خدا را در اين ميان بهتر ديد و به اميد به صورتي واقعيتر دل بست. توانش ارتباطي و قدرت گفتوگو در چنين وضعي روشنتر به چشم ميآيد. اگر اين دنياي من با آنچه در صورت متعارف ارتباطات ميآيد، قدري متفاوت است، تنها به عنوان يك تجربه يا يك زيست متفاوت بپذيريد و در غير اين صورت به آن در قالب پروتكلي مفيد در ارتباطات سلامت بنگريد. اين سطور را در حالي مينويسم كه تزريق شيميدرماني در بيمارستان آغاز شده است و من همچنان «با اميد بدون خوشبيني» در انديشه گفتوگو بر سر سرطانم، هم با خود و هم با ديگران و هم با خداي خود. كتاب «درد كه كسي را نميكشد» جاناتان فرنزان را كه شامل پنج جستار درباره گمشدههاي خلوت و شلوغي است، ميخوانم و از آن بهره ميبرم. نكته آغازين اين اثر پندي ارتباطي دارد كه ميگويد: «سكوت وقتي حربه كارسازي است كه كسي، جايي، انتظار صدايت را داشته باشد.» بنا به تجربه زيسته اين روزهايم، نتيجه ميگيرم كه «سرطان كسي را نميكشد.» و روايت من هم از رويارويي با آن اين است كه «بهبود و رهايي از بيماري وقتي ديدني است كه كسي و جايي، اميد آن را داشته باشد» و به واقع ميبينم كه اين اميد ديدني است.