خاطرات سفر و حضر (189 )
اسماعيل كهرم
رفيق من دانشجوي ممتاز دانشگاه پهلوي شيراز بود. وي در ابتداي طبابت خود در چند بيمارستان فعاليت كرد و نهايتا تخصص خودرا در رشته چشمپزشكي از امريكا گرفت و در آن كشور طبابت ميكند. تعريف ميكرد كه اوايل كه از دانشگاه شيراز آمد روزي به منزل رفت و پدرش را نديد. از مادر سراغ او را گرفت و بالاخره بعد از طفره رفتن فراوان فهميد كه پدرش كه ناراحتي چشم داشته به مطب دكتري رفته كه بيش از 30 سال است كه بازنشسته شده است ولي پدر و مادر او به جناب دكتر شديدا اعتقاد دارند! من با پدر رفيقم صحبت كردم و او قانع نشد كه نشد و هنوز فكر ميكند كه پزشكان قديمي بهتر از اين جوجه فكليها طبابت مينمايند! در واقع چنين رويكردي منحصر به اين دوست طبيب بنده نيست و شامل حال بسياري از مردم ميشود از جمله بنده! پدر و مادر تصور ميكنند كه هميشه معلم كودكان خود هستند. مهم نيست كه آنها به چه درجهاي از تخصص و علم برسند. اين هميشه والدين هستند كه بايد بياموزند. مگري ياكوب اولين و تنها جراح قلب بود كه قلب يك جنين را در رحم مادر عمل كرد و دريچههاي قلب اين جنين را اصلاح كرد. وي يك جراح مصري بود كه در انگلستان تخصص خود را گرفت و اذعان كرد كه هنوز مادرش حتي در مورد مراحل تخصصي عمل قلب به او نصيحت ميكند! وقتي چنين شخصيتهايي با چنين مهارتهاي كمياب و ناياب لنگاندازي ميكنند از يك پرندهشناس ناقابل چه ميتوان گفت:
به راستي كه آنجا كه عقاب پر بريزد/ از پشه لاغري چه خيزد؟