گفتوگوي «اعتماد» با رييس انجمن مددكاران اجتماعي درخصوص ارتباط مستقيم خشم و رخ دادن جرايم
خشونت، قاتل ميسازد
مصطفي اقليما: اكثر مرتكبان قتل با نقشه قبلي پيش نرفتهاند
بهاره شبانكارئيان
وقتي جرايم از زواياي مختلف بررسي ميشود به يك عامل اصلي برخورد ميكند كه آن خشونت است. خشونت به دلايل گوناگوني در هر فرد بروز پيدا ميكند و چون در بروز عوامل آن مطالعه و رسيدگي نميشود اين خشونت به قتل، سرقت، تجاوز، خودكشي و... منتهي ميشود و تا زماني كه صورت مساله به جاي حل مساله پاك شود، روز به روز شاهد بيشتر شدن اين جرايم خواهيم بود. وقتي كه افراد از هر قشري به دلايل مختلف از خشم و خشونت لبريز ميشوند ناگهان در جايي كه زورشان ميرسد آن خشم و خشونت را جاري ميسازند مانند پدري كه زير بار تمامي مشكلات قرار گرفته و در محل كار براي اينكه شغلش را از دست ندهد دم نميزند. بنابراين وقتي كه پايش به خانه ميرسد، خشونت را روي فرزند يا همسر خود خالي ميكند. همين موضوع براي ديگر اعضاي خانواده هم ميتواند صدق كند. خشونت نيز گاهي به قتل منجر ميشود. افراد از ابتداي تولدشان قاتل، متجاوز، سارق و خلافكار نبودهاند؛ همچنين در اكثر پروندههاي جنايي ما شاهد هستيم فرد متهم به قتل بهطور ناگهاني و بدون انگيزه قبلي دست به ارتكاب قتل زده است. در برخي موارد قانون ميتواند از پيش آمدن چنين جرايمي جلوگيري به عمل آورد. به طور مثال اگر پدري از يك وكيل جويا شود كه اگر فرزندش را به قتل برساند قصاص ميشود يا خير و اگر متوجه شود قصاصي در كار نخواهد بود پس هنگام بروز خشونت بدون تامل مرتكب قتل ميشود.
مشكلات و فشارهاي روحي
باعث بروز جرايم ميشود
مصطفي اقليما رييس انجمن مددكاران اجتماعي درخصوص ارتباط مستقيم خشونت و رخ دادن جرايم به «اعتماد» ميگويد: «خشونت ميتواند معلولي از علتها باشد. يعني هيچ فردي وقتي به دنيا ميآيد نه دزد است، نه آدمكش است نه خشونتگر. وقتي كار به جايي ميرسد كه فرد به رفتارهاي خشونتآميز دست ميزند، ميتوان متوجه شد كه از خانه، محيط اجتماعي، شرايط زندگي و فشارهايي كه جامعه بر او داشته به چنين نقطهاي رسيده است. به عنوان مثال از يك فردي كه معتاد است بپرسيم چند سال است كه معتاد شدهاي و بگويد دو سال؛ ما ديگر نميگوييم كه دو سال است كه معتاد شده ما ميگوييم ۲۲ سال است كه معتاد شده. يعني چي؟ يعني ۲۰ سال است كه زير ساختهايش براي اعتياد درست شده كه الان اعتياد پيدا كرده. اگر مردي در خانه رفتارهاي خشونتآميز از خود نشان ميدهد چه آن خشونت به فرزندش باشد و چه به همسرش بايد علل و عوامل آن مشخص شود. در جامعهاي كه فقر، بيكاري، تورم و فشارهاي اقتصادي شديد وجود دارد، رفتارهاي خشونتآميز و رخ دادن جرايم زياد و زيادتر ميشود. همين امسال دولت تصميم گرفت حقوقها را ۲۰درصد افزايش دهد اما هزينه رفت و آمد با وسايل نقليه عمومي مثل اتوبوس و تاكسي را ۳۰ تا ۳۵درصد افزايش داد. خب اين يعني پدر يك خانواده نسبت به درآمد سال گذشتهاش اگر بخواهد حساب كند ۲۰ درصد فقير شده و اگر نسبت به مواد غذايي خانوادهاش حساب كند ۵۰درصد فقير شده است. حالا همين مرد بايد دو يا سه شغل داشته باشد تا بتواند خانوادهاش را تامين كند.» او در مورد مشكلات مختلف در جامعه توضيح ميدهد: «افرادي كه در حال حاضر در جامعه ميبينيم بر سر شغلهاي مختلفي هستند و اكثرا از شغلهاي خود راضي نيستند و فقط ميخواهند زندگيشان را بگذرانند. هر روز هم با اين استرس به سر ميبرند كه نكند از كار بيكار شوند. همين موارد كوچك كه اشاره كردم باعث ميشود عصبانيت در فرد ايجاد شود. فرد در محيط كار نميتواند كلامي حرف بزند در نتيجه وقتي به خانه ميرود با فرزندش درگير ميشود. با همسرش درگير ميشود و داد و فرياد راه مياندازد. گاهي وقتها اين داد و فريادها تبديل به خشونت فيزيكي ميشود. همين خشونتهاي فيزيكي در برخي موارد به قتل تبديل ميشود. اكثر مرتكبان قتل كه از قبل نقشه قبلي براي انجام اين عمل نداشتهاند. با اين اوضاع در اين خانوادهها اگر بچهاي هم به دنيا آيد به لحاظ رفتاري و شخصيتي چگونه خواهد بود؟ وقتي يك بچه در خانواده نامتعارف به دنيا ميآيد و زورگويي پدر و مادرش را ميبيند، ياد ميگيرد كه اگر داد بزند حقش را ميگيرد. پدر و مادر به هم دروغ ميگويند، اين بچه دروغ گفتن را ياد ميگيرد و نميتواند تربيت درستي پيدا كند. در نتيجه همين بچه وارد اجتماع ميشود چه توقعي داريم؟ ما وقتي به پسرمان ميگوييم ازدواج كن وقتي بر فرض ازدواج كرد، كار ندارد. خانه ميخواهد اجاره كند نميتواند، در نتيجه همسر و خانواده همسرش به او بيعرضه هم ميگويند.»
سيكل معيوب
اقليما در ادامه ميگويد: «مثلا يك معلم در كلاس درس براي اينكه بتواند درآمد خود را افزايش دهد مجبور ميشود به برخي از شاگردانش نمره ندهد تا بتواند تدريس خصوصي كند. شما فكر ميكنيد اين فشارها اين فرد را آرام ميگذارد؟ خير، نميگذارد و موجب ميشود در جايي كه زورش ميرسد پرخاشگري و رفتارهاي خشونتآميز از خود نشان دهد. عدم امنيت شغل، درآمدهاي پايين و فشارهاي مختلف در جامعه فرد ناخودآگاه در يك نقطه دست به رفتاري خشونتآميز ميزند. اگر در خيابان ببينيد اكثر افراد پشت چراغ قرمز و هنگام رانندگي با كوچكترين موضوعي ميخواهند با هم دعوا كنند. دعوا هم هميشه لفظي نميتواند باشد. همان فردي كه زير بار مشكلات است يك دفعه هم از كوره در ميرود و كتككاري ميكند. همين فشارهاي روحي و رواني و تحمل مشكلات را درنظر بگيريد و به اضافه مواردي كه ميگويم كنيد، ببينيد چه ميماند! برخي مسوولان و خانوادهها به پسر فشار ميآورند كه با وام و ... ازدواج كن، او هم با قرض و وام ازدواج ميكند. بعد ميبينيم زن و شوهر خواب ندارند و هر روز با هم دعوا ميكنند. در اين ميان اگر خشونت فيزيكي هم رخ دهد و زن دادگاه برود به او ميگويند با همسرت كنار بيا... اين مشكلات در كنار دعوا و درگيري ممكن است به قتل هم منتهي شود. شايد فرد قصد كشتن هم نداشته و با ضربهاي كه به همسرش يا فرزندش و... وارد ميكند از او يك قاتل بسازد. حالا اگر اين قتل در ميان اعضاي خانواده رخ دهد، دادگاه اعلام ميكند پدري كه فرزندش را به قتل رسانده يا در برخي موارد همسرش را به قتل رسانده اعدام نميشود. بنابراين سيكل معيوب ادامه پيدا ميكند. بر فرض مثال اگر پدر خانواده بداند به هر دليلي كه فرزندش را ميكشد حتي اگر همه اعضاي خانواده بگذرند، قانون نميگذرد هنگام عصبانيت ممكن است جلوي خشم خود را بگيرد.»
رييس انجمن مددكاران ميگويد: «در چنين شرايطي فرهنگ غلط در آن فرزندي كه در چنين خانوادهاي رشد پيدا كرده شكل ميگيرد و گمان ميكند با زور و زورگويي ميتواند كارهايش را جلو ببرد. در جامعه هم ميبيند افرادي كه دروغ ميگويند و سر هم كلاه ميگذارند ارتقا پيدا ميكنند. به راحتي او هم شكل بقيه ميشود. با اين روند و با اين طرز تفكر و فشار مشكلات قتل، تجاوز، سرقت و... در جامعه رشد پيدا ميكند و هر روز هم اين اتفاقات بيشتر ميشود. افرادي كه دست به جرايم اينچنيني ميزنند حتي اگر به لحاظ روانپزشكي هم بررسي شوند مشخص است سالم هستند اما تربيتشان اينگونه بوده. خانواده و جامعه افراد را اينگونه تربيت كرده است. اگر بخواهيم اين رفتارها و خشونتها كم شود بايد يك برنامه چهل ساله بريزيم. اكثر مردم در جامعه به لحاظ روحي و رواني مشكل ندارند اما عادت كردند كه زور بگويند، دروغ بگويند، سر هم كلاه بگذارند تا كارشان پيش برود. انگار اين رفتارها جزو فرهنگ و وظايفشان شده است.» او ميگويد: «ببينيد ما زنهايي را داريم كه روي بدنشان جاي كبودي و آثار ضرب و جرح مشاهده ميشود اما تا شكايت ميكنند قاضي به آنها ميگويد شاهد داري؟ خب اين زن ديشب در خانه كتك خورده است خودش كه خودش را نزده. همين چند ماه پيش ملاحظه كرديد كه مرد سر همسرش را بريد و سر بريده را به خيابان آورد آخرش چه شد؟ ميگوييم به خاطر فرهنگ سر همسرش را بريد. آخر هم حق را به مرد ميدهيم. در اسلام داريم كه مرد ميتواند صيغه كند خب اسلام شرايطي را هم آورده كه زن بايد راضي باشد اما داريم ميبينيم مرد صيغه ميكند و بعد ميگوييم ميتواني دروغ بگويي. حالا اين رفتارها را چه كسي در جامعه پرورش ميدهد؟ چرا پسري كه 10 تا دوست دختر دارد مادر و پدرش تا ميفهمند با خوشحالي ميخندند و ميگويند پسرم بزرگ شده! اما دخترشان كه دوست پسر ميگيرد، هم برادرش او را ميزند و هم پدر و مادرش او را ميزنند و ميگويند آبرويمان رفت. مگر پسرشان كه با دختران دوست ميشود آن دختران پدر و مادر ندارند؟! چرا براي پسرمان حق هست و براي دخترمان ناحق. اختلافهايي كه بين پسر و دختر ميگذاريم و در جامعه برايمان فرهنگ شده همينها موجب آسيبهاي بعدي ميشود كه فرد جرات كند زنش را بكشد، فرزندش را بكشد و دخترش را كتك بزند.»
صورت مساله را پاك نكنيم
اقليما ميگويد: «اين رفتارها روز روز هم بيشتر ميشود چون فشارها و مشكلات مختلف روي افراد زياد ميشود. اين رفتارها را هم مردم ميبينند و گمان ميكنند عادي است. هفت هشت سال قبل با مردي مشاوره كرده بودم كه سر فرزندش را به ديوار زده بود. از او پرسيدم چرا اين كار را كرده بود جواب داد كه به تهران آمده بود كار نداشته و بچهاش از گرسنگي گريه ميكرده و هيچ جا به او كار نميدادند. براي اينكه فرزندش را آرام كند بغلش ميكند تا آرام شود اما به دليل فشار مشكلات ناگهان سر بچهاش را به ديوار ميكوبد. او ميگفت اصلا نفهميدم چي شد كه همچين كاري را كردم. ببينيد به قدري فشار روي اين مرد زياد بوده كه اصلا متوجه نشده سر فرزندش را به ديوار كوبيده است. اين مرد كه آدمكش نبوده! بعد هم روزنامهها تيتر زدن كه پدري فرزند خود را كشت... بايد به دنبال علتها رفت كه چرا اين پدر فرزند خود را به قتل رساند. در بيشتر اين پروندهها دنبال چرايي حادثه نميروند تا بتوانند مشكل را حل كنند. سريع ميخواهند فردي كه اين كار را مرتكب شده نابود كنند. در صورتي كه بايد ريشهيابي كرد كه چرا اين مرد به اين نقطه رسيده كه سر فرزندش را به ديوار بزند. پس بايد زيرساختها درست شود كه با وام و قرض جوانها ازدواج نكنند و بچهدار نشوند. براي اينكه اين اتفاقات كم شود بايد زيرساختها اصلاح شود. اگر ميزان حقوق مردي كم است پس پدر آرامي براي فرزندش نميتواند باشد. بنابراين اگر به او بگويند حالت چطور است در گوش طرف مقابل ميزند. ميخواهد اعضاي خانوادهاش باشد ميخواهد افراد غريبه باشد. وقتي ما اين مشكلات و علل آنها را نميبينيم وضع بهتر نميشود كه بدتر هم ميشود. خود اداره پليس اعلام كرد كه افرادي كه به عنوان سارق دستگير كردند 50 درصدشان بار اولي بوده كه دست به سرقت ميزدند. يعني اينها دزد نبودند شرايط باعث شده كه دزدي كنند. كسي هم كه سارق و پرونده برايش تشكيل ميشود نميتواند شغلي در جامعه به دليل سوءسابقه داشته باشد. پس مادامالعمر دزد ميماند. آدمي كه هيچ چيز در زندگي ندارد ترسي هم براي از دست دادن نخواهد داشت. پليس هم به افرادي كه مورد سرقت واقع ميشوند توصيه ميكند مقاومت نكنيد و اموالتان را به خاطر اينكه به جانتان آسيب وارد نشود بدهيد برود. پليس هم كه نميتواند همه اين سارقان را بگيرد. چقدر بگيرد كجا اينها را نگهداري كند؟! تا علتهاي اين جرايم را بررسي نكنيم نميتوانيم مساله مربوط به رخ دادن جرايم را حل كنيم. ما فقط صورت مساله را براي يك هفته پاك ميكنيم ولي هفته ديگر با يك مساله بزرگتر مواجه خواهيم شد.»