• ۱۴۰۳ دوشنبه ۲۸ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5195 -
  • ۱۴۰۱ سه شنبه ۶ ارديبهشت

تولد ماركوس اورليوس

مرتضي ميرحسيني

مي‌گفت «ياد بگيريد نسبت به چيزهاي بي‌اهميت، بي‌تفاوت باشيد» و «تا زماني كه كار درست را انجام مي‌دهيد، چيزهاي ديگر اهميتي ندارند.» از 161 تا 180، حدود دو دهه امپراتور روم بود و مثل بيشتر امپراتوران پيش و پس از خود جنگ‌ها كرد و خون‌ها ريخت. اما به اعتبار دانشي كه كسب كرده بود و سخنان حكيمانه‌اي كه به زبان مي‌آورد يا مكتوب مي‌كرد او را فيلسوف خواندند. كتاب «تفكرات» كه آن را در بحبوحه يكي از جنگ‌هايش، در اردوي نظامي نوشت، هنوز هم باقي است و بسياري از جملات آن مدام نقل قول مي‌شود. ماركوس اورليوس سال 121 در چنين روزي در رُم متولد شد. يكي از مشهورترين جملاتش اين بود كه براي خوشبخت بودن نيازي به ثروت زياد نيست و بعدها به شوخي گفتند او آنقدر داشت كه نمي‌دانست نداشتن چه معنايي دارد. به خانواده‌اي بسيار ثروتمند و بانفوذ تعلق داشت و سال‌هاي رشد و بالندگي‌اش در سعادت و رفاه گذشت و بي‌دغدغه تحصيل كرد. خودش در اواخر عمر مي‌گفت «به خدايان مديونم كه چنان پدربزرگ و مادربزرگ خوب و چنان پدر و مادر خوب و خواهر خوب و معلمان خوب و خويشان و دوستان خوب و تقريبا همه‌چيز خوب داشته‌ام.» اما زمانه به او هم زخم‌هايي زد و به قول ويل دورانت «با دادن زني مشكوك و پسري نالايق به او، تعادل را برقرار ساخت.» چند سالي در سرش سوداي تحقق آرمانشهر داشت و بسياري از رومي‌هاي فرهيخته نيز او را همان فيلسوف‌شاه افلاطون مي‌پنداشتند. اما بعد كه به قدرت رسيد - و شايد حتي پيش از آن - از اين روياي ناممكن دست كشيد و تن به واقعيت داد. «هرگز اميد مدار كه جمهوري افلاطون را محقق‌سازي. به همان بسنده كن كه تاحدي بشريت را بهبود بخشيده‌اي و آن بهبود را مطلب كم‌اهميتي ندان. كيست كه بتواند افكار مردم را تغيير دهد؟» در داخل امپراتوري دست به اصلاحاتي زد كه برخي از آنها موفق بودند و حتي محدوديت‌هاي سخت‌گيرانه‌اي براي مسابقات گلادياتوري وضع كرد. 
هم چند بار با ژرمن‌ها جنگيد و هم در مرزهاي شرقي با اشكانيان گلاويز شد و در جنگ با حكومت ايران پافشاري كرد. سپاهيانش در آسيا، به‌ويژه در سوريه و بين‌النهرين كشتار و تباهي كردند، اما هنگام بازگشت طاعوني را كه گويا از سلوكيه (نزديك دجله) شروع شده بود با خود به اروپا بردند. ماركوس اورليوس بحران طاعون و بعد پيامدهاي پس از آن - مثل قحطي و كاهش جمعيت - را نيز تجربه كرد. زودتر از آنچه انتظار مي‌رفت پير شد و هنوز به پنجاه‌سالگي نرسيده به كهولت افتاد. به پسرش كومودوس اميدهاي زيادي بسته بود و او را وارث خودش مي‌ديد، اما اين «جوانك ترجيح مي‌داد از روي جام پيكرتراشي كند، برقصد، بخواند، شكار برود و شمشيربازي كند.
 نسبت به كتاب و دانشمند و فيلسوف اكراه قابل فهمي در او به وجود آمد، در عوض از مصاحبت گلادياتورها و ورزشكاران لذت مي‌برد و به زودي در دروغ‌گويي و ظلم و بدزباني از همه اقران پيشي گرفت.» ماركوس اورليوس چشم به روي رذايل پسرش بست و او را جانشين قطعي خودش خواند. سرانجام زمستان 181 در اردوي نظامي، در چادر فرماندهي از پا افتاد. آنچه از او باقي ماند به كومودوس رسيد كه در سه سال پاياني، شريك حكومت پدرش بود اما فهم متفاوتي از قدرت و سياست داشت.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون