همصحبت ميشويم اما گفتوگو نميكنيم
5. اولين مانع، مانعِ ناشي از جايگاه است. در واقع، طرفين يك گفتوگو، هميشه از يك جايگاهِ برابر به گفتوگو با يكديگر نمينشينند، همين عدم توازنِ ناشي از جايگاه، سبب ميشود تا طرف مقابل از بيان آنچه در ذهن دارد و آنچه به آن «ميل» دارد، حذر كند. به مثال اول يادداشت برگرديم، آنجايي كه استاد در جايگاه يك استاد، دانشجويان را به گفتوگو دعوت ميكند. در اين مثال، به نسبت سن و سابقه دانشجويان و نوع رابطهاي كه شكل گرفته، احتمال آن وجود دارد كه دانشجويان نظرات خود را از بيم آنكه مسخره نشوند يا پاسخشان احمقانه جلوه ننمايد خود را سانسور كنند يا با نظر غالب همراهي كنند يا نهايتا بعد از هزاران روتوش آن را بيان كنند. اما در مثال دوم كه دعوتكننده به گفتوگو، امتياز جايگاه استادي را ندارد، دانشجويان بيشك تا حدودي از سيطره يك رابطه نامتوازن خارج شدهاند و احتمال آنكه در بيان نظر و احساسات خويش شفافتر و صريحتر باشند، بيشتر است.
6. مانع دوم در اين خصوص، عدم توازن در توانايي يا فن بيان است. همه ما، شاهد موقعيتهايي بودهايم كه فردي خوشبيان (طرف الف) در مقابل فردي نابرخوردار از چنان مهارتي (طرف ب) قرار گرفته و در چنين موقعيتي فارغ از صحت يا كذب اعتقادات و احساسات (ب)، آنچه بر گفتوگو حاكم ميشود، منويات (الف) است. اين رابطه نابرابر حتي در تعيين موضوع نيز خود را نشان ميدهد. چه بسا در اين گفتوگو (ب) حتي در نهايت ذرهاي از آنچه (الف) بيان كرده را قبول نداشته باشد. در اينجا هم گفتوگو، عرصهاي ميشود براي يكهتازي يك طرف و (ب) تنها ابزاري ميشود براي تحقق آنچه (الف) در نظر دارد. حال آنكه اگر (الف) بر اين باور باشد كه احتمالا آنچه نزد (ب) است نيز ميتواند بهرهاي از حقيقت داشته باشد به جاي يكهتازي در اين رابطه، تمام تلاش خود را مصروف آن ميكرد تا به همراهي (ب) رفته و آنچه او از بيانش عاجز است، كشف كند.
7. مانع سوم كه بر خلاف دو مانع قبلي، مانعي ذهني تلقي ميشود ناشي از گريزي است كه ما عموما نسبت به «تفاوت»ها داريم. در واقع اكثر افراد تلاش ميكنند با شناسايي افراد مشابه و گريز از افراد متفاوت چه از لحاظ ذهني و اعتقادي و چه از لحاظ ظاهري، آنان را به عنوان مخاطب بيان خويش قرار دهند. گاهي اين گرايش ذهني در انتخاب دوست يا همصحبت، گاهي در انتخاب مجله يا روزنامهاي براي انتشار مقاله (نزديكترين مجله يا روزنامه به افكار من) و گاهي نيز در دنبال كردن افراد در فضاي مجازي خود را نمايان ميكند. ما افراد شبيه به خويش را پيدا ميكنيم چون تا حدودي از تاييد آنها بر بيان خويش اطمينان داريم و از سوي ديگر، از رويارويي با افراد متفاوت نيز بيمناكيم. مهمتر آنكه چنين تاييدهايي را نشانهاي براي پيشفرض خويش (كه آنچه نزد من است تمام حقيقت است) مييابيم و لذت و احساس رضايت ناشي از برحق بودن را طلب ميكنيم. در پارهاي از اوقات نيز كه خرق عادت ميكنيم و به گفتوگو با افراد متفاوت از خويش ميرويم، آن را به صحنه مناظره (كه نمادي از گفتوگوي صوري شكل اول است) تبديل ميكنيم.
8. مانع چهارم، مانعِ ناشي از اضطراب يا گاهي ترس ناشي از تغيير و ابرازِ عمومي آن و گرايش محافظهكارانه براي حفظ وضعيت فعلي (فارغ از درستي يا نادرستي آن) است. از آنجا كه باورها و اعتقادات ما گاهي هويتبخش ما نيز ميشوند اضطرابِ ناشي از قضاوتهاي احتمالي و ابهامات ناشي از وضعيت جديد ميتواند به مانعي براي تغيير و سپس گفتوگوي موثر تبديل شود. بيشك براي ورود به عرصه گفتوگوي شكل دو بايد بر اين احساساتِ و پيشفرضها نيز غلبه كرد. در عرصه انديشه بيشمارند كساني كه حتي بعد از انتشار آراشان و در طول حياتشان دچار تغييرات عمده نظري شدند و به رايي ديگر روي آورند كه از بسياري از جهات خلاف راي پيشينشان بوده است، از ويتگنشتاين و هايدگر تا فوكو و لكان همگي از آن جملهاند. فوكو در مصاحبهاي به سال ۱۹۸۳ ميگويد: «وقتي مردم ميگويند: خب، شما چند سال پيش چنين فكر ميكرديد و اكنون چيز ديگري ميگوييد، پاسخ من اين است كه خب، آيا شما فكر ميكنيد كه من تمام اين سالها را (مثل يك سگ) كار كردم تا امروز هم همان چيزها را بگويم و هيچ تغيير نكنم؟ اين تغيير فرد بيشتر نزديك به يك تجربه زيباشناختي است. چرا يك نقاش بايد نقاشي كند اگر قرار نيست با نقاشيهايش تغيير كند؟» فوكو حتي معتقد بود كه گفتوگو، حتي در معناي دومِ مد نظر ما، به تنهايي نميتواند در كشف حقيقت كمك كند و فرد را از ناپختگي به سوي پختگي پيش براند، بلكه آنچه مهم است آن است كه انسان بهشدت منتقد موضع خود باشد. به عقيده او، انسان هرگز تاكنون به موضعي دست نيافته است كه در آن حقيقت نهايي را در باب يك موضوع كشف كرده باشد.
9. چه چيزي كنه و ذات گفتوگو را تشكيل ميدهد؟ آيا در گفتوگو صرف اتكا به كلمات، الفاظ و عبارتهايي كه استفاده ميشود براي پيبردن به آنچه گوينده حقيقتا در ذهن دارد كافي است؟ آيا ميتوانيم در گفتوگو به زبان (دال) اعتماد كنيم؟ در اين نوشتار، برخي موانع و رويكردها در اين خصوص بيان شد. دلايل ديگري را نيز ميتوان افزود كه از جمله آن تحليل الفاظ در «بازيهاي زباني» و تاثير «روابط قدرت» در فهم عبارات به كار رفته است. تقليل گفتوگو به دال و عدم تلاش براي كشف مدلول، اجحافي است كه از سر بيحوصلگي هر روز آن را تكرار ميكنيم. نتيجه آنكه، گفتوگو ميكنيم ولي به درك مشترك نميرسيم، باهم توافق ميكنيم ولي عمل مشتركي از دل آن بيرون نميآيد و در نهايت مقابل يكديگر ميايستيم و همصحبت ميشويم اما گفتوگو نميكنيم.