مشاور دامپزشكي در امور گربهسانان اتحاديه جهاني حفاظت IUCN
در گفتوگو با «اعتماد»
از جاي خالي آموزش ميگويد
روزي كه آخرين پلنگ و خرس بميرند...
فرناز حيدري
در روزهاي اخير خبر تلف شدن يك خرس و يك پلنگ به همراه فيلمها و عكسهاي متعددي كه دست به دست شد، بار ديگر زنگ خطر تعارضهاي آشكار ميان انسان و حياتوحش را به صدا درآورد. تا به امروز بارها در بخش محيطزيست روزنامه اعتماد، به ضرورت و لزوم توجه ويژه به مساله مديريت تعارض با حياتوحش اشاره شده و اين درحالي است كه با گذشت بيش از 50 سال از تاسيس سازمان حفاظت محيطزيست، هنوز اين مساله آنگونه كه بايد توسط تنها متولي حفاظت از حياتوحش جدي گرفته نميشود. نويسنده اين گزارش از اسفند سال 1393 تا زمان تعطيلي مركز بازپروري حياتوحش پارك پرديسان تهران به عنوان داوطلب در اين مجموعه حضور داشته و لذا بخشي از آنچه در ادامه ميخوانيد؛ سخني پرتكرار است كه متاسفانه جدي گرفته نشده است. به هيچ حيوان حيات وحشي نبايد به چشم يك سوژه خبري، يك كيس متفاوت درماني يا وسيله كسب شهرت نگاه كرد. همه آنها به نوبه خود سرمايههاي ارزشمندي هستند كه با سوءمديريت، تشخيصهاي اشتباه، افراد غيرمتخصص، فقدان تجهيزات و نبود حتي يك مركز تخصصي بازپروري حيات وحش يا حتي يك تيم متخصص امداد و نجات پرپر ميشوند و بعد از چند روز از تيترهاي اول خبري حذف و تا اتفاق بعدي فراموش ميشوند. به عنوان مثال ريكا، نام يك پلنگ ايراني است كه در سال 80 و در حالي كه تولهاي كوچك و آسيبپذير بود، توسط مردم محلي حاشيه پارك ملي پابند در استان مازندران پيدا شد. اين پلنگ نر از همان زمان كه تولهاي بيش نبود، دندانهاي نيش پايين را به دلايل نامعلومي از دست داد و به دليل درد زياد، چهاربار جراحي بالاي 8 ساعت را تحمل كرد. درست است كه جراحي ريكا كه حاصل همكاري يك تيم پزشكي ايراني بود، كسب جوايز بينالمللي را براي ايران به دنبال داشت اما داستان پلنگها، كفتارها، يوزها، گرگها، خرسها و حتي عقابهاي ديگري هست كه حتي به اينجا و رسيدگيهاي تخصصي دامپزشكي هم ختم نشده. حيوانات بسيار زيادي طي اين سالها آسيب ديده و از چرخه طبيعت براي هميشه حذف شدهاند؛ اما از آنجايي كه آمار رسمي از انواع آسيبها و تلفات حياتوحش در كشور در دست نيست، فقط موجهاي خبري مانند پلنگ قائمشهر و خرس اردبيل كه البته تنها مشت نمونه خروار هستند را ميتوان ملاك تعيين ابعاد كوه يخي دانست كه در حال آب شدن است. ايمان معماريان، مشاور دامپزشكي در امور گربهسانان اتحاديه جهاني حفاظت IUCN در گفتوگو با «اعتماد» نقاط ضعف و كاستيهاي محيط طبيعي سازمان حفاظت محيطزيست را مرور ميكند.
سند راهبردي خاك ميخورد
دي ماه سال 1393 مجيد خرازيان مقدم، مديركل دفتر تنوع زيستي و حياتوحش سازمان حفاظت محيطزيست با اعلام خبر تدوين «سند راهبردي امداد و نجات حياتوحش كشور» عنوان كرد كه اين سند به صورت پايلوت در 3 استان لرستان، گلستان و تهران اجرايي ميشود و در اين 3 استان برنامههاي آموزشي براي سمنهاي زيست محيطي و محيطبانها برگزار و به افراد آموزش داده ميشود تا به منظور حفاظت از حياتوحش كشور در قالب اورژانس حيوانات، گروههاي امداد و نجات كشور را تشكيل دهند. بعد از گذشت قريب 8 سال از اين خبر هنوز هيچكدام از اين وعدهها محقق نشده است. ايمان معماريان، در پاسخ به اين سوال كه چرا اقدامهاي دفتر حياتوحش سازمان حفاظت محيطزيست تا به امروز به نتيجه ختم نشده، ميگويد: «دليل به نتيجه نرسيدن هيچكدام از اقدامها تا به امروز براي خود من هم مورد سوال است چون دورههاي مختلفي با حضور متخصصين خارجي و حتي خود من براي بخشهاي مختلف سازمان حفاظت محيطزيست برگزار شده ولي به نظر ميرسد كه هيچكدام از اينها كارآمد نبوده چون يا افرادي كه در آن دورهها شركت كردهاند، ديگر حضور ندارند يا آن برداشت از مطلب به شكل مناسب انجام نشده و آموزشها كافي نبوده. سالهاست كه ديگر نه آموزشي براي زندهگيري و مقيدسازي حياتوحش وجود دارد، نه تلاشي براي اين مهم صورت ميگيرد و نه حتي كارشناسي است كه بتواند اين دورهها را برگزار كند. به هر حال همه بيعمليها دست به دست هم داده كه نتيجه مثبتي هم حاصل نشود.»
معماريان در پاسخ به اينكه چه عواملي دست به دست هم ميدهد تا اتفاقي مانند تلف شدن پلنگ قائمشهر و خرس اردبيل رقم بخورد، ميگويد: «بخشي از داستان مربوط به مردم و فرهنگ آنها در مواجهه با حياتوحش است. آن چيز كه مسلم است اين است كه در اين زمينه در كشور فرهنگسازي درستي صورت نگرفته و مردم آموزش صحيحي هم براي مواجهه با چنين شرايطي دريافت نكردهاند. اما بخش ديگر عدم آموزش خود مسوولان محيطزيست، كارشناسها، محيطبانها و ساير دستاندركاران امور حياتوحش است. دانش اين مساله و اينكه توسط چه كسي بايد آموزش داده شود، يك پله سست ديگر اين كار است. در حال حاضر بدون هيچگونه تعارف، فردي كه توان ارايه اين قبيل آموزشها را داشته باشد، در مجموعه سازمان حفاظت محيطزيست وجود ندارد. به اين دليل بر اين مساله تاكيد دارم كه برخي كارشناسان محيطزيست سازمان همواره عنوان ميكنند كه پروتكلها هست ولي ناقص اجرا ميشود. تاكيد ميكنم كه حتي اگر پروتكلها هم باشد، بدنه آموزشي سازمان حفاظت محيطزيست در بخش زندهگيري، مقيدسازي و هرگونه بازپروري در حال حاضر به طور كامل فلج است.»
اين دامپزشك حياتوحش ميگويد: «دلايل ايجاد تعارض حياتوحش با انسان متعدد است كه برخي از آنها مانند تكهتكه شدن زيستگاههاي طبيعي توسط انسان كه منجر به كاهش قلمرو و كاهش طعمه ميشود، قابل پيشگيري و اصلاح است. عدم مديريت پسماند و در دسترس بودن مواد غذايي داخل محيطهاي زندگي انساني كه منجر به وجود سگهاي ولگرد هم ميشود؛ از جمله موارد قابل اصلاح و پيشگيري هستند. اما برخي تعارضها مانند سازگاري كه فرضا گوشتخواران پير براي نزديك شدن به محيطهاي انساني پيدا ميكنند يا گوشتخواران نابالغي كه به همين دلايل به محلهاي سكونت انساني جلب ميشوند؛ در برخي شرايط قابل پيشگيري و اصلاح نيستند. در اين شرايط لزوم مديريت اورژانسي مديريت تعارض انسان با حياتوحش احساس ميشود.»
سادهترين پروتكلها هم رعايت نشده
مشاور دامپزشكي در امور گربهسانان اتحاديه جهاني حفاظت، معتقد است كه هنوز مدرك مستندي دال بر اينكه پلنگ قائمشهر در اسارت نگهداري ميشده، به دست نيامده است: «با گذشت چندين روز از اين اتفاق و عليرغم تاكيدهاي مكرر مبني بر ارسال دستكم عكس از دندانها و بالشتكهاي دست و پاي حيوان هيچ مستندي به دست نيامده كه بتواند تاييد كند حيوان چند سال دارد. محتويات معده حيوان بايد بررسي ميشد كه نشده، عكس از دندانها بايد منتشر ميشد كه نشده و چندين و چند جاي خالي بزرگ هست كه همواره بر آنها تاكيد ميشود كه هيچوقت هم متاسفانه رعايت نميشود. پلنگ قائمشهر چه از طبيعت آمده باشد، چه حتي از اسارت فرقي در اصل ماجرا و اينكه مرگ اين حيوان ناشي از اشتباه مديريت رفع تعارض بوده، ايجاد نخواهد كرد. فيلمهايي از كالبدگشايي منتشر شده كه به وضوح نشان ميدهد هيچ اصولي رعايت نشده و متاسفانه حتي به نظر نميرسد فردي كه در حال كالبدگشايي است، كوچكترين تخصصي در اين زمينه داشته باشد؛ ضمن اينكه انتشار فيلم كالبدگشايي هم به اين شكل نشان ديگري از پروتكلهايي است كه از ابتدا تا انتها رعايت نشده.» معماريان نمره مديريت تعارض را در دو مورد اخير صفر ارزيابي كرده و ميگويد: «هيچ ترديدي در اينكه كار از ابتدا تا انتها غيرموفق بوده، نيست. تمام گونههاي در معرض خطر و ارزشمند ما با همين نحوه مديريت تعارض زير تيغ هستند.»
آيا تجهيزات و امكانات خاصي بايد تهيه شود؟
معماريان كه سالها در زمينه دامپزشكي حياتوحش مطالعه و تحقيق كرده، باور دارد كه براي مديريت تعارض امكانات خارقالعادهاي نياز نيست: «به نظر ميرسد كه مشكل اصلي ما در اين برهه دانش ناكافي چه در بدنه سازمان حفاظت محيطزيست چه در ادارات كل مرتبط با سازمان محيطزيست است. فقدان آموزش و دانش كافي در عرصه مديريت حياتوحش معضل اول امروز ماست كه بايد فكري به حال آن شود. تجهيزات مناسب را ميتوان خيلي راحت فراهم كرد كه البته خيلي از اين تجهيزات همين امروز هم در دسترس است و اگر كه تجهيزاتي در ادارات محيطزيست در دسترس نيست، ناشي از كمكاري سازمان محيطزيست است. نيازي هم به بودجه خاصي نيست، اينكه گاهي برخي مديران سازمان محيطزيست دليل عدم مديريت و سوءمديريت خود را فقدان بودجه مطرح ميكنند، به راستي جاي سوال دارد. دير رسيدن بر سر صحنه، اينكه فرد نداند حتي چه كاري بايد انجام دهد و اشتباهات متعدد كه باعث آسيب ديدن انسانها و حيوان وحشي شود؛ هيچكدام نقطه قوت نيستند بنابراين مشكل بودجه و تجهيزات خاص نيست.» معماريان ميگويد: «اين قبيل مسائل يك بار اتفاق نيفتاده بلكه بارها تكرار شده و وقتي هم كه اتفاقاتي مانند اين ميافتد، نبايد فراموش شود. اين موضوعي است كه بايد به هر حال فكري براي آن كرد، چراكه دفعات بعد و بعدتر بسياري هست كه ميتواند به همين شكل ما را زير سوال ببرد. بايد به اين مساله نهتنها فكر شود، بلكه بايد جديتر از قبل هم به آن پرداخته شود. استفاده از تجربيات متخصصان بينالمللي يكي از راهكارها است اما مهمترين مساله از ديدگاه من عزم و اراده سازمان محيطزيست براي تغيير در اين نحوه مديريت حياتوحش است.»
برخلاف تصور، پلنگها حيواناتي هستند كه خود را با زندگي در حاشيه قلمروهاي انساني به خوبي وفق دادهاند اما نزديكي انسان به قلمرو آنها لزوما بدون دردسر نخواهد بود. تحقيقات نشان ميدهد حتي در مناطقي كه تمركز جوامع انساني زياد است، حمله پلنگها به انسان و حتي دامهاي اهلي را ميتوان با مديريت صحيح به حداقل كاهش داد. حسننيت و البته اعتماد مردم به مسوولان محيطزيست در اين زمينه يك نقطه قوت اساسي محسوب ميشود، چراكه تعارض ميان انسان و حياتوحش موضوع جديدي نيست و انسان از هزاران سال پيش تا به امروز با حياتوحش در تعارض بوده. تعارض حياتوحش با انسان گاه خسارتهاي بسيار زيادي را به مردم محلي وارد ميكند و لذا اگر مديريت صحيح صورت نگيرد، ميتواند يك آسيب بسيار جدي نه تنها براي حياتوحش بلكه براي مال و دارايي و حتي جان مردم بيگناه باشد، بنابراين كوتاهي و قصور در مديريت تعارض حياتوحش اگر تا امروز توجيه شده، نبايد از اين به بعد اينگونه باشد. گناه تلف شدن حيوانات وحشي را نبايد تنها بر دوش مردمي گذاشت كه از اهميت حفاظت آنها آگاه نيستند، چراكه ما كارشناسان محيطزيست هم در اين زمينه موثر عمل نكردهايم. آگاهسازي و دخيل كردن مردم در حفاظت از حياتوحش، شكلگيري كارهاي تيمي در مديريت تعارض، ايجاد مكانيسم عكسالعمل صحيح در شرايط اضطراري، نحوه مديريت جمعيتي كه در پيرامون هر حادثه شكل ميگيرد، مديريت حيوان وحشي (زندهگيري و استفاده از تجهيزات)، چگونگي رهاسازي يا تغيير محل حيوان به زيستگاه ديگر، پايش مستمر حيواناتي كه در جاهاي ديگر رهاسازي ميشوند، كمك به جوامع بومي در حفاظت از دامها و داراييهايشان در برابر حياتوحش، جمعآوري اطلاعات صحيح از حيوانات وحشي كه به صورت مكرر براي دامدارها توليد زحمت ميكنند، چگونگي برخورد با حيوانات وحشي كه دردسرساز ميشوند و رعايت پروتكلها در هر مواجهه با حيوان وحشي مسائلي هستند كه شايد به زبان صحبت درباره آنها راحت باشد اما تعهد و پايبندي را طلب ميكنند. اگر خواهان حفاظت از حياتوحش هستيم، هيچگاه نبايد از ياد ببريم كه اين مساله تنها يك بعد ندارد. خوشبختانه محققان ايراني تا به امروز تحقيقات ارزشمند زيادي انجام دادهاند اما مرور اقدامات گذشته و قبول نقاط ضعف توسط سازمان محيطزيست به عنوان متولي حفاظت از حياتوحش در برهه كنوني است كه ميتواند مسير ما را در مديريت صحيح تعارض با حياتوحش هموار كند.