• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۵ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5199 -
  • ۱۴۰۱ يکشنبه ۱۱ ارديبهشت

ادامه از صفحه اول

سفري بي‌گذرنامه براي گفت‌وگو بر سر سرطان

سرزميني سخت‌تر و دشوارتر براي زندگي. هر يك از ما از نخستين روز تولد، تابعيت دوگانه داريم و به دو كشور تعلق داريم. كشور سلامت و كشور بيماري. هرچند همه ما ترجيح مي‌دهيم كه همواره گذرنامه خوب سرزمين سلامت در دستان مان باشد، اما دير يا زود، حتي اگر براي مدت كوتاه، وادار مي‌شويم با گذرنامه سرزمين بيماران، تردد كرده و درآنجا اقامت كنيم. آنچه مي‌خواهم به شرح و بررسي‌اش بپردازم، مهاجرت و سبك زندگي در هر يك از اين قلمروها نيست؛ بلكه بررسي احساسات و تعبيرهاي خيالپردازانه‌اي است كه با وضعيت بيماري گره خورده است. من مي‌دانم كه بيماري يك استعاره نيست و اتفاقا واقعي‌ترين و سالم‌ترين و خالص‌ترين شكل درك بيماري، به ‌شدت با استعاره فاصله دارد و بيماري براي پوشاندن لباس استعاره بر تن خود مقاومت مي‌كند. اما اگر وارد شويد  به سرزمين بيماري سفر كنيد و به قلمروي آن وارد شويد، ناگزير خواهيد بود با استعاره‌هاي تيره و ترسناكي كه از سرزمين بيماري برايتان ترسيم مي‌كنند، روبه‌رو شويد.»
4) سانتاگ كه خود دوبار به سرطان مبتلا شد، از تاثيرهاي منفي اين طرز تلقي‌ها بر ديدگاه‌ها و افكار بيماران مي‌گويد. اين انتقاد او را مي‌توان نقدي اجتماعي به شمار آورد. نقدي كه به استعاره‌هاي موجود از بيماري‌ها مي‌تازد. اين نويسنده و منتقد از تاثير و قدرت برخي كلمات و استعارات سخن مي‌گويد. استعاره‌هايي كه بيماران نيازمند اميد را نااميد‌تر از هميشه مي‌سازد. او معتقد است كه نيروي اميد عامل موثري در بهبودي است، اما تصورهاي نابه‌جا، امكان اميدواري را از بيماران دريغ مي‌كنند. او مي‌گويد كه وقتي مردم بيماري‌ها را نمي‌شناسند، هاله‌اي از ترس و ابهام آن بيماري‌ها را فرا مي‌گيرد. در حدي كه حتي پزشك نيز دوست ندارد مستقيم به بيمار بگويد سرطان دارد.
5) سانتاگ نشان مي‌دهد كه استعاره‌ها و اسطوره‌ها، پيرامون برخي بيماري‌ها به ويژه بيماري سرطان چه اثر مخربي بر درد و رنج‌هاي بيماران داشته و در اغلب موارد آنان را از پيگيري روش‌هاي مناسب درماني باز مي‌دارد. او با زدودن اين اسطوره‌ها، پرده از چهره‌هاي اصلي آن بر مي‌دارد - اينكه چيزي نيست جز يك بيماري صرف كه بايد به دنبال بهبود آن همچون بيماري‌هاي ديگر بود - استعاره‌ها در سنت فلسفه زبان به عنوان دو هدف اصلي در ارتباطات، يعني «توضيح» و «نظريه‌پردازي» تحليل مي‌شوند. استعاره‌ها با برجسته كردن برخي از ويژگي‌هاي حوزه هدف، جنبه‌هاي ديگري را كه مي‌توانند مرتبط باشند، پنهان مي‌كنند. از سوي ديگر، استعاره‌ها شباهت‌هايي ايجاد مي‌كنند كه منجر به «معاني ظهوري مي‌شوند كه مستقيما به مقاصد ارتباطي گويندگان يا نويسندگان محدود نمي‌شود.» اين دو كاركرد ارتباطي عمومي استعاره، تمايزهاي بسياري را ارايه مي‌كنند كه نياز به بررسي بيشتر دارد. به ويژه توضيح را مي‌توان به عنوان «انتقال فهم» از يك طرف به طرف ديگر تعريف كرد كه به دستيابي به هدف جمعي گفت‌وگو كمك مي‌كند. در اين معنا، توضيح مي‌تواند با هدف اشتراك دانش يا تعقيب اهداف گفت‌وگوي متمايز، مانند تصميم‌گيري، متقاعد كردن، كشف يا آزمايش فرضيه‌هاي جديد و... باشد. به اين اعتبار تصويرسازي درست، شفاف‌سازي و متقاعد‌سازي آن هم در منظري گفت‌وگويي مي‌تواند براي مواجهه با سرطان موثر و كارساز باشد.


ا نجمن شاعران مرده!

اين چگونه تشكيلاتي است كه در جامعه و حكومت حزب‌ستيز و حزب‌گريز، بيش از 40 حزب سياسي در آن وجود دارند كه نيروهاي حامي و اجتماعي آنان از انگشتان يكدست هم تجاوز نمي‌كند! تلخ است اما بر اين باورم كه برخي از ما حزب زده‌ايم تا به واسطه آن بتوانيم در جلسه تصميم‌سازان اصلاح‌طلب شركت نماييم. در واقع اين احزاب براي مردم شكل نيافته‌اند. پاسخي به نيازهاي طبيعي گروهي، لايه‌اي و طبقه‌اي اجتماعي نيست. حزبي است در راستاي منويات خويش. 
مانيفست و راهبردهاي جريان اصلاحي در چنبره‌اي از تاملات متنافر پنهان مانده يا اساسا ابتر و ناقص است. اين مجموعه بيش از آنكه به يك كلاب سياسي شبيه باشد، به يك انجمن خانوادگي يا شوراي ريش‌سفيدان ايلياتي شبيه است.  دوستان عزيزم! اين چگونه تشكيلاتي است كه حتي نمي‌تواند موجبات حضور رهبر معنوي و سياسي خود را براي مراسم افطار تدارك بيند؟ من به كم و كاست اين رخداد كاري ندارم، مساله من نوع تعامل و توازن قدرت سياسي با نهادهاي مختلف حاكميت است كه منجر به چنين رخدادي مي‌شود. مجموعه نهادها و عناصر درگير در مولفه سياست در ايران، واجد يك ارزيابي و درك از موقعيت و توازن قوا هستند كه براساس آن دست به كنش و اقدام مي‌زنند. خود اين رخداد نشان مي‌دهد كجاي كار ايستاده‌ايم. اين يعني ما از قبل بازنده‌ايم. براي پويايي و اثرگذاري بهتر نيازمند يك خانه‌تكاني بزرگ هستيم. 
اشتباه نكنيد؛ معناي خانه‌تكاني تصفيه كامل عناصر و شخصيت‌هاي اصيل‌مان نيست.  حتي جابه‌جايي نمادها و المان‌هاي كلاسيك هم نيست، اما لزوما به معني بازبيني و تزريق خون و روح و انديشه و راهبردهاي نوين است. 
ما در مانيفست، تشكيلات، رهبري سازماني و اولويت‌هاي ايدئولوژيك بايد دست به تغييرات بزرگي بزنيم. روح حاكميت و مولفه‌هاي اثرگذار و نوع برداشت آن از مفهوم قدرت سياسي دچار تغيير بنيادين شده، بالطبع با تغيير وضعيت، ما نيز بايد تغيير كنيم. اين تغيير به معناي آن نيست كه خود را در پشت نوچه‌ها و مريدهاي چشم و گوش بسته پنهان كنيم. چهره بزك‌كرده و تصنعي از تغييرات نسلي را نشان دهيم. خود باشيم اما ماسك جديدي بر صورت نهيم.  تغيير يعني نماينده مطالبات و درخواست‌هاي اجتماعي با ضرباهنگ تغييرات نمادين و اثرگذار باشيم.  ما نيازمند بازخواني نقش و وزن و اعتبار سياسي و اجتماعي و بازتعريف نوع مناسبات و رابطه خود با حاكميت هستيم. بدون اين تغيير راهبرد و ارتقاي هوشمند سطح نگره‌ها، ما يك جبهه سياسي موثر نيستيم. در بهترين حالت شبيه انجمن شاعران مرده خواهيم بود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون