سبزه ميدان
حسن لطفي
صبح بيست و هفتم دي ماه هزار و سيصد و پنجاه و هفت، رهگذراني كه از سبزه ميدان قزوين عبور ميكردند با منظره عجيبي روبهرو شدند. از مجسمه محمدرضا شاه بر بلندي ستون وسط ميدان خبري نبود. مجسمهاي كه در آذر ماه همان سال انقلابيون تلاش كردند تا آن را به زير بيندازند و نفرت و خشم خود را به نمايش بگذارند، اما خشمشان نتيجهاي نداد و مجسمه حدود يك ماه ديگر سر جايش باقي ماند. حالا پس از گذشت چهل و سه سال و چند ماه، يكبار ديگر آن ستون خالي از مجسمه تعجببرانگيز شده است. ستوني كه سالها بدون مجسمهاي تبديل به نماد شهري شد و براي بعضيها يادآور روزهايي بود كه خواستند مجسمهاي بر ستون نباشد و شد. گذشته از آن به تعبير عدهاي از طرفداران ميراث فرهنگي اين ستون در گذر زمان مبدل به يادمانهاي شهري گرديد و خودش را با سبزه ميدان يكي كرد. اما ظاهرا نه آن خاطره از انقلاب و نه يادمان شهري مانع اقدام به تخريب اين بخش از وجود سبزه ميدان نشد. صبح هفتم ارديبهشت ماه امسال رهگذراني كه از سبزه ميدان بازسازي شده ميگذشتند يكبار ديگر شگفتزده شدند. انگار موريانه سيمان خوري به جان ستون افتاده و قسمت پاينش را جويده بود. گويا عدهاي با دستوري شبانه و رسمي قصد تخريب ستون را كرده بودند. اما با اعتراض عدهاي و دخالت پليس ستون با نيم تنه زخمي بر جايش باقي ميماند. تعجب اين بار دهان به دهان نميچرخد، زخم نشسته بر جان ستون در فضاي مجازي دست به دست ميگردد و موافقان و مخالفان تخريب اين يادمان پاي نظر خود ميايستند. جالب اينجا است كه برخي از موافقان تخريب اين بار ستون خالي را نماد سلطنت پهلوي ميدانند و يادشان ميرود مجسمه محمدرضا شاه بر بلندايش نيست. اينكه سرانجام ستون سبزه ميدان قزوين چه خواهد شد را در آينده نزديك متوجه خواهيم شد. اما دوست طرفدار فرهنگ و ميراث فرهنگي ايران ميگفت ترسم از آن است كه روزي به بهانه نماد سطنت بودن كاخهاي باقي مانده و تخت جمشيد و... يك روز مردم با تن مجروح اين بناها روبهرو شوند. روزي كه با طرح صيانت نه از استوري اعتراض خبري باشد و نه از گزارشهاي مردمي.