اقتراح انجمن جامعهشناسي از بيژن عبدالكريمي درباره تغييرات اجتماعي ايران
گسست تاريخي
از سنت فكري و فرهنگي خويش
فهيمه نظري
1. مهمترين ويژگي جامعه ايران در تاريخ معاصر چيست؟
هرچند ميتوان درخصوص معاني يكايك واژگان و مفاهيم پرسش شما كنكاش مفهومي كرد، اما شايد كليديترين مفاهيم در پرسش مذكور مفهوم «معاصر» و به تبع آن تعبير «تاريخ معاصر» باشد. يقين ندارم همه ما از اين تعابير معناي واحدي را مراد كنيم. آيا مرادمان از تاريخ معاصر تاريخ نسل خودمان است يا تاريخ يك قرن (يكصد سال) اخير؟ يا اساسا براي مفاهيم معاصرت، تاريخ و تاريخ معاصر معاني تقويمي (كرونولوژيكال) قائل نبوده، معناي آنها را در تغيير و تحولات زيستجهانها و ظهور و سقوط انتولوژيها (وجودشناسيها) و نظامهاي معرفتي و صور گوناگون زندگي جستوجو ميكنيم. براي من تعبير «تاريخ معاصر» در معنايي كرونولوژيكال نبوده، بلكه از تغيير و تحولات زيستجهانها و ظهور و سقوط انتولوژيها (وجودشناسيها) و نظامهاي معرفتي و صور گوناگون زندگي نشأت ميگيرد. براساس اين مقدمه ميتوانم بگويم براي اينجانب تاريخ معاصر ايران از زمان نخستين مواجهههاي ما با تمدن جديد غربي و ظهور نتايج و پيامدهاي اين مواجهه براي جامعه و تاريخ ما آغاز شده است. لذا به گمانم مهمترين ويژگي جامعه ايران در تاريخ معاصر را بايد «گسست تاريخي» اين جامعه دانست؛ يعني گسسته شدن ايران از تاريخ نظري و سنت فكري و فرهنگي خويش و فروپاشي زيرساختهاي نظام ارباب و رعيتي آن و شكلگيري اميد به نيل به عقلانيت جديد و دسترسي به توسعه و نهادها و زيرساختهاي يك جامعه مدرن، از جمله اميد به تشكيل دولت- ملت مدرن و عدم وصول بدانها و ماندن در آستانه توسعه و لذا رانده شدن از سنت و وامانده بودن از نيل به مدرنيته و قرار گرفتن در وضعيتي «بيتاريخ» و بيرون ماندن از تاريخ و لذا برخوردار بودن از وضعيتي آشفته و نابسامان در درون و لذا ناهماهنگ و ناهمزمان با جامعه جهاني. ما شاهد اين وضعيت از آغاز نهضت مشروطه تاكنون هستيم.
2. مهمترين تغييرات اجتماعي ايران معاصر از ديد شما كدام است؟
به گمانم مهمترين تغييرات اجتماعي ايران معاصر مواجهه جامعه سنتي- فئودالي ايران با تمدن جديد غربي و خويش را ديدن ايرانيان در آيينه غرب و به دنبال آن آوار شدن بسياري از برجوباروهاي حيات سنتي بر سر جامعه ايرانيان بود، بيآنكه بناي مدرن مستحكم و اصيلي جايگزين ساختارهاي نظري و اجتماعي پيشين گردد.
3. چه مفهومي مهمترين خصوصيت تغييرات اجتماعي ايران را وصف ميكند؟
براساس مقدمات گفته شده، فكر ميكنم تعابير «گسست تاريخي»، «بيتاريخي» و «شبهمدرن بودن» -كه آنها را بايد در وحدت و اينهمانيشان مورد تامل قرار داد- مهمترين مفاهيمي هستند كه ميتوانند وضعيت تاريخي و تحولات جامعه ايراني را در دوران معاصر تبيين كنند.
4. روندهاي اصلي تغييرات اجتماعي كنوني ايران كدامند؟
به نظر ميرسد وقتي از ايران كنوني و اكنون ايران سخن ميگوييد نظرتان بيشتر معطوف به «اينجا و اكنون» جامعه ايراني است و اين پرسش متفاوت از سه پرسش پيشين بود كه ناظر به فهم و تبيين تاريخ معاصر ما بود.
نكته اساسي ديگر اين است كه وقتي از «روندهاي اصلي تغييرات اجتماعي» در جامعه سخن گفته ميشود بايد ميان دو مقوله «هستي اجتماعي و واقعيتها و روندهاي عيني جامعه» و «روندهاي آگاهي و تغيير و تحولات در نظامهاي معرفتي جامعه» كه هر دو نيز رابطهاي بسيار وثيق، نيرومند و تفكيكناپذير از يكديگر دارند، تمايز قائل شد. بدينترتيب، به اعتقاد اينجانب مهمترين روندهاي اصلي تغييرات اجتماعي كنوني ايران عبارتند از:
الف. در حوزه هستي اجتماعي:
روند تاثير توسعهنايافتگي تاريخي و ساختارهاي شبهمدرن بر روند حيات اقتصادي، اجتماعي و سياسي ما
روند تاثير اقتصاد رانتي-نفتي بر همه ساختارهاي اجتماعي ما
جمع شدن نيروهاي انقلاب ايران و معتقد به رهبري آن در جبهه واحد جنگ ايران و عراق و ادامه فعاليتهاي آنان بعد از جنگ و تبديل ايران به يك قدرت نظامي بازدارنده براي دفاع از مرزهاي ايران. قابل ذكر است كه توان نظامي يك كشور براي دفاع از مرزها و منافع خود از مهمترين عوامل و شرايط ظهور يك دولت مدرن است.
روند فشار نظام سلطه جهاني بر ايران
ب. در حوزه آگاهي و نظامهاي معرفتي جامعه:
بيگانگي گفتمان انقلاب با سوبژه مدرن و لذا روند جدايي روزافزون گفتمان انقلاب از بخشهاي بسيار وسيعي از جامعه
سرعت، شدت و حدت گرفتن روند رشد سكولاريسم و نيهيليسم مدرن و فروپاشي نظامهاي معرفتي تئولوژيك و سنتي پيشين و افزايش شكاف تاريخي ميان نسلهاي جديد با سنت و مآثر تاريخي و افزايش نوعي بيهويتي و بيريشگي تاريخي.
5. براي شخص شما كدام خصوصيت اين تغييرات، اميدآفرين و كدام، بيمآفرينند؟
از نظر من زنده بودن و پويايي جامعه ايراني و هوشياري وجدان تاريخي ايرانيان در شرايط بحراني و در بزنگاههاي تاريخي نقطه اميد و شكاف ميان دو قطب حيات اجتماعي ما، يعني نوگرايان و سنتگرايان و گسست و انقطاع تاريخي روزافزون نسلهاي جديد از سنت و مآثر تاريخي ما و بسط گسترده و عميق نيهيليسم از عوامل بيمآفرين براي بنده هستند.