جنگ اوكراين و الزامهاي سياست آينده ايران
افغانستان پل پيوند ميان ما و تاجيكستان
نويد مجيدي
نزديك به دو سده پس از دسيسه دولت انگليس و جدايي افغانستان از پيكره ايران، اين كشور همچنان در آشوب و ناآرامي بهسر ميبرد. افغانستان زماني جولانگاه حضور نظامي شوروي بوده و زماني هم استيلاي سربازان امريكا را به نظاره نشسته! و در دهههاي اخير هم پايگاهي براي حضور تروريستهاي وهابي بوده است. جنگ، وحشت و عقبماندگي، ارمغان چنين فضايي براي ملت افغانستان شده است. تنها در برههاي از زمامداري «ظاهرشاه» جنگ و آشوب در آنجا كمتر شده و افغانستان بهطور نسبي روي آرامش بهخود ديده است. اما پس از سقوط دولت افغانستان در سال ۱۴۰۰ و رويكار آمدن دوباره طالبان - با پشتيباني امريكا، انگليس، عربستان، تركيه و برخي ديگر - آرايش سياسي و امنيتي مرزهاي خاوري ايران دگرگون شد؛ درنتيجه لزوم هوشياري و درپيش گرفتن رويكردي خردورزانه در دستور كار دستگاه ديپلماسي كشور، بيش از پيش احساس ميشود. طي سهدهه گذشته، برخي غفلتها از سوي حاكميت و يا نداشتن درك درست از «عمق استراتژيك» در چند گذرگاهِ تاريخي، پيامدهاي زيانباري براي منافع ملي داشته است اما شرايط كنوني در جغرافياي پيرامون، از جمله شرايط افغانستان نشان ميدهد كه ديگر فرصتي براي از دست دادن نداريم. اما همسايه خاوري و آنچه بر آن ميگذرد، از چند جنبه اهميت بنيادي براي ايران دارد كه تا حد امكان به بيان آنها ميپردازيم:
۱- در درجه نخست، روشن است كه ملت افغانستان، داراي پيوند فرهنگي و تاريخي كهن با ملت ايران است و علاوه بر همزباني، ظرفيتهاي بالايي براي همكاري در زمينههاي آموزشي، فرهنگي و تجاري با كشورمان دارد. از جمله همكاريهاي دوسويه، تامين كتابهاي درسي دانشآموزان براي نظام آموزشي افغانستان و حضور كالاهاي ايراني در بازارِ افغانستان است. با حضور طالبان و تلاش آنها براي زدودن آيينهاي باستاني مشترك و بهحاشيه راندن زبان فارسي، موقعيت آن كشور ديگر مناسب همكاريهاي دوجانبه نخواهد بود.
۲- جغرافيايي كه از آن به عنوان «ايران فرهنگي» نام ميبرند، در مرزهاي خاوري نه تنها شامل افغانستان كه دربردارنده تاجيكستان و ازبكستان – و برخي ديگر كه قصد پرداختن به آنها را نداريم - هم ميشود. نگاهي به موقعيت افغانستان نشان ميدهد كه اين كشور مهمترين راهِ ارتباط زميني ما با تاجيكستان و يكي از راههاي ارتباط با ازبكستان است. ازاينرو كمرنگ شدن حضور سياسي يا ازدست رفتن اين حوزه مهم از قلمرو نفوذ فرهنگي، عملا سبب دوري از دُردانه فرهنگي آسياي ميانه؛ يعني تاجيكستان خواهد شد و بنابر روابط نه چندان گرم ما و تركمنستان، دوري بيشتر از ازبكستان را هم رقم خواهد زد كه نبايد از آن غافل شد. يكي از اهداف رويكار آمدن طالبان، به عنوان يك گروه حاكمه دستنشانده، تلاش قدرتها براي بريدن ارتباط ايران با كشورهاي همريشه و همتباران فرهنگياش است. در اين ميان «مقاومت پنجشير» بهرهبري احمد مسعود را - همانند دوران رهبري پدر فقيدش، احمدشاه مسعود – بايد نماينده و ميراثدار فرهنگ و زبان فارسي در افغانستان و حلقه پيوند ميان ايران و تاجيكستان بدانيم. پس شايسته است كه بر جايگاه آنان در نظام آينده افغانستان تاكيد و از آنها پشتيباني كنيم.
۳- حضور طالبان بر مسند قدرت، بهطور خودكار ناامنيها در افغانستان و كشورهاي پيراموني را بهدنبال خواهد داشت؛ چه اين ناامنيها توسط طالبان رخ دهد و چه داعش كه هر دو ابزاري براي تامين خواستههاي غرب و شرق هستند. براي نمونه، ميتوان انفجارهاي پياپي در شهرهاي گوناگون افغانستان در هفتههاي گذشته را نام برد يا به انفجار اخير در تاجيكستان اشاره كرد. امريكا با خروج ناگهاني از افغانستان و افتادن آن كشور به دست طالبان، بهعمد يك كانون آشوب در آسياي ميانه ساخته است. اين آشوبها ميتواند از مرز جنوبي، روسيه را ناامن كند و اگرچه كشور حائلي چون قزاقستان ميتواند احتمال رخدادِ آشوب در روسيه را كم كند، اما توانمندي اطلاعاتي پايينترِ قزاقستان در مقايسه با روسها و حضور برخي عضوهاي داعش از كشورهايي چون قرقيزستان، هنوز اين احتمال را زنده نگه ميدارد. آشوبها ميتواند امنيت گذرگاههاي منطقهاي را براي ترابري كالا به چالش بكشد و سرمايهگذاريهاي اقتصادي را بهسود بازيگرانِ ديگري رقم بزند. بنابراين حضورِ سياسي ايران در افغانستان و تلاش براي برپايي امنيت در آن، سبب امنيت در آسياي ميانه و از جمله كشورمان هم خواهد شد.
۴- گسترش جنگ و ناامني در افغانستان، سيل مهاجران را روانه ايران كرده است. اگرچه به ريشههاي مشترك دو ملت افغانستان و ايران اشاره كرديم، اما هجوم انبوه اين مردم رنجديده ميتواند بستري براي فرصتطلبي دشمنان براي ايجاد آشوب و ناامني در كشور فراهم آورد. پس در كنار پذيرشِ همتباران افغانستاني از سوي جامعه همدل و مهربان ايراني، لازم است تا نخست به وضعيت ناخوشايند مهاجران و حضور بيحسابوكتاب آنان در شهرها، سروسامان داده شود و در كنار اين موضوع، نهادهاي اطلاعاتي و امنيتي براي پيشگيري از سوءاستفادههاي احتمالي، عمليات خرابكارانه و گسترش قاچاق مواد مخدر هوشيار باشند.
۵-در برهه كنوني، چين از شرايطِ موجود و بهحاشيه رفتن ايران سود ميبرد. حضور طالبانِ ناسازگار با ايران، ناامني پيرامون مرزهاي ما و افغانستان، و نفرتانگيزي از دولت و ملت ايران – مانند حمله به سفارت ايران و پيدايش جوِ ايرانيستيزي - سبب ميشود تا چين در سايه امنيت مسيرهاي ترانزيتي خود، عملا ايران را از حضور در راههاي انتقالِ كالا يا حلقههاي پيوندي انتقال كالا كنار بزند. هند هم شرايطي مانند چين دارد. آنان درپي بهرهبرداري اقتصادي از چنين شرايطياند؛ چنانكه با بياعتنايي به پروژه چابهار كه پيشتر به راهاندازي آن علاقهمند بودند، در نبودِ ايران ميتوانند سهم بيشتري در بازارهاي آسياي ميانه از جمله افغانستان داشته باشند.
نگاهمان به افغانستان و برخي مسالههايش و ارتباط آنها با ايران، نشان ميدهد اكنون كه جنگ اوكراين با برنامهريزي قبلي بهراه افتاده است و ميتواند خطرِ جابهجايي مرزهاي ژئوپولتيك را بههمراه داشته باشد، دولت جمهوري اسلامي ايران براي برآوردن منافع ملي، بايد حضور پررنگتري در افغانستان داشته باشد. همزمان با سكوت بيشترِ رسانهها - بهدليل جنگ اوكراين – كه ضربههاي مقاومت پنجشير بر طالبان را از نگاهها دور نگه داشته، شايسته است بيش از هر زماني، محكم و با اميدواري به آينده، پشتيبان مقاومت باشيم. روشن است كه رسانهها و سياستمداران كشورهاي ديگر، به رسانههاي ما نيز توجه دارند و ازاينرو تحليلها و راهكارها، نبايد در حد يك سخن يا موضعِ لورفته و بيكاربرد باقي بمانند. ازاينرو بايد با رويكردي خردورزانه و استوار، سياست خارجيمان در جغرافياي پيراموني و از جمله افغانستان را بر پايه منافع ملي ايران تنظيم، و آن را كاربردي كنيم. با وجود معضلات كنوني در اداره كشور، بايد بدانيم غفلت از افغانستان آنجا را به جولانگاه كشورهايي چون چين، تركيه و عربستان بدل ميكند.
روزنامهنگار و تحليلگر