فردوست، به روايت خودش
مرتضي ميرحسيني
حسين فردوست كه بيست و هشتم ارديبهشت 1366 در تهران درگذشت، هم از نزديكترين دوستان محمدرضا پهلوي بود و هم يكي از چهرههاي مهم دوران سلطنت او محسوب ميشد. سالها در ارتش و ساواك خدمت كرد و در سالهاي پاياني حكومت قبل، رييس سازمان بازرسي شاهنشاهي بود. در ناآراميهاي منتهي به انقلاب و دوره گذر، به نفع تغيير حكومت نقشآفريني كرد، پس از انقلاب مدتي در خفا زيست و چندي هم در بازداشت بود. براي نقشي كه اواخر دوران پهلوي داشت، سلطنتطلبها او را مردي خائن ميشناسند و حتي براي بسياري - كه خاطراتش را خواندهاند و با روايتي صريح از فساد و نادرستي حكومت قبل مواجه شدهاند - اين پرسش ايجاد شده است كه او واقعا كدام طرفي بود؟ خودش ميگفت هرگز مخالف محمدرضاشاه نبوده و در هيچ مقطعي از دوران خدمتش به او خيانت نكرده است. «وظايفي كه به من محول بوده است، حداكثر تلاش را ميكردم تا به بهترين وجه انجام شود و بررسيهاي دفتر و بازرسي و ساواك، زماني كه در ساواك بودم، با حداكثر دقت تهيه شود. به هر حال، بررسيهاي بازرسي و ساواك يكبار هم در دفتر (ويژه اطلاعات) دقيقا كنترل ميشد كه فاقد اشتباه باشد. هرگاه محمدرضا به اين بررسيها كه هر يك به وسيله بهترين مختصصين مربوطه تهيه شده بود و اين متخصصين مورد قبول مراكز مربوطه بودند، با علاقه توجه ميكرد و دستورات لازم صادر و نتيجه را ميخواست وضع براي خود او خيلي بهتر از اين ميشد كه شد... شايد هشتاد درصد اشكالات به وسيله مقامات مسوول يا اشخاصي كه شغلي نداشتند، ولي به علت مقام اجتماعي حق ملاقات با محمدرضا را داشتند، به اطلاع محمدرضا ميرسيد و هميشه به آنها ميگفت كه به فلاني (فردوست) تحويل دهيد كه تحقيق كند و نتيجه را به اطلاع برساند. اگر در گزارشات روزانه دفتر نيز مطالبي وجود داشت، در حاشيه مينوشت: تحقيق شود (يعني تحقيق شود و نتيجه به اطلاع او برسد). تا موقعي كه در ساواك بودم، تحقيقات غيرنظامي و غيرانتظامي را به وسيله اداره كل نهم تحقيق كرده و پس از بررسي دقيق شخصي و پس از تصويب به وسيله دفتر ويژه اطلاعات ارسال ميكردم تا به اطلاع محمدرضا برسد.» فردوست اضافه ميكند: «من به عنوان يك فرد با مسووليتهايي كه به عهدهام واگذار بود و مرا مطلع از وضع اجتماع ميكرد، با كمك متخصصين بازرسي و دعوتي به بازرسي و دفتر و ساواك، منهاي دستگاه خفيه آنكه محدود بود، همه در راه نجات وضع و بالطبع نجات محمدرضا فعاليت ميكرديم و شايد من بيش از بسياري تلاش ميكردم كه وضع به نفع محمدرضا تغيير جهت دهد... در سالهاي 46 يا 47 متوجه شدم (با اطمينان راسخ) كه محمدرضا به اين مسائل پايبند نيست و قدرت خود را از جاي ديگري ميداند. مأيوس شدم، ولي در وظايف خود و با استفاده كامل از ساواك، بازرسي و دفتر باز هم تلاش ميكردم او را در مسير صحيح قرار دهم... اما محمدرضا فساد مالي برايش مهم نبود كه از نظر من فوقالعاده مهم بود. با فساد مالي و ساير مفاسد كدام حكومت توانسته خدمتي به جامعه بكند و حتي خود را نجات دهد. براي لااقل كم شدن فساد پيشنهاداتي به محمدرضا دادم كه مدارك متعدد آن موجود است... و براي شما يقين حاصل خواهد شد كه هميشه براي اعتلاي كشور و موقعيت بهتر محمدرضا فكر ميكردم و مخالف او نبودم.»