گفتوگو با محمدهادي عطايي، كارگردان نمايش «فرياد خاموش»
گمشده تئاتر ايران
دسترسي عادلانه به امكانات است
محمدحسن خدايي
محمدهادي عطايي را اغلب به عنوان يك بازيگر پرانرژي و صاحب سبك ميشناسيم. اين روزها او را در كسوت بازيگر و كارگردان در نمايشي با عنوان «فرياد خاموش» در سالن سايه مجموعه تئاترشهر مشاهده ميكنيم كه همراه با گروه اجرايياش، تلاش دارند روايتي صادقانه و بيتكلف از دوران دفاع مقدس و پس از آن داشته باشند. نمايشي كه ذيل تئاتر مقاومت شناخته ميشود و مسالهاش پرداختن به آدمهايي كه روزگاري در اين مملكت، درگير اين حادثه تاريخساز شده و زندگيشان براي هميشه تحت تاثير قرار گرفته است. اجراي نمايش «فرياد خاموش» كمابيش شبيه خود محمدهادي عطايي است؛ پر از انرژي، تركيبي از طنز و جديت، گاهي فروافتادن در دام احساساتگرايي و گاهي فاصله گرفتن از زمانه. هر چه هست به تماشا نشستن اين نمايش ميتواند در اين وانفسا غنيمت باشد اگر كه كارنامه هنري اين بازيگر پركار اين سالهاي تئاتر كشور را دنبال كرده باشيم. به هر حال نسل تازه چندان مثل كساني كه درگير جنگ هشت ساله بودند، به روايت آن دوران نخواهند نشست و از اين باب ميتوان شاهد گسست و تغيير استراتژي روايي و بازنمايانه بود. هر چه هست بضاعت اين روزهاي ما در روايت تاريخ معاصر، بالاخص دوران جنگ، شايد كمتر از گذشته باشد، چراكه شتابگرايي زمانه و كرونايي شدن روابط، چندان اجازه نميدهد كه با حوصله و تدارك كافي به روايت گذشته نشينيم. حتي زماني كه قرار است فرياد خاموش كساني را بشنويم كه در فراز و فرود تاريخ معاصر، اندك اندك در غبار گم ميشوند.
ايده اوليه نمايش «فرياد خاموش» چگونه شكل گرفت؟ آيا با يك نمايشنامه آماده كار را شروع كرديد يا اينكه رويكردتان همكاري با نمايشنامهنويس بود؟
سالها پيش حدود سال ۸۲ محمدرضا عطاييفر نمايشي اجرا كرد كه هفت اپيزود داشت. من احساس كردم اين متن را بيشتر دوست دارم و در واقع با محمدرضا گفتوگو كردم. متن را در بخش دانشجويي جشنواره مقاومت شركت دادم. به عنوان طراح و كارگردان يك شخصيت زن به اين سه داستان اضافه شد تا به عنوان نخ ارتباطي اين سه اپيزود ماجراها را به پيش برد. بايد از محمدرضا تشكر كنم، چون خيلي سختكوش و جدي است. وقتي پيشنهادي در رابطه با اجرا دارد اين به ما و گروه اجرايي كمك ميكند تا رنگ و بوي جديدي به اين سه اپيزود اضافه كنيم تا اجرا جذابيت بيشتر يابد و دراماتيك باشد.
فرم روايي نمايش «فرياد خاموش» كمابيش مبتني بر تكگويي است. به هر حال در اين سالها شاهد اقبال به اين قبيل نمايشنامهها در بين گروههاي اجرايي هستيم. در مقام بازيگر و كارگردان، اولويت شما كدام است، نمايشهايي كه مبتني بر ديالوگ و تضاد است يا تكگويي و سكون؟
در اپيزود اول موقعيت به گونهاي است كه تضاد شخصيت با خودش اتفاق ميافتد و به علت اتفاقات پيش آمده، شخصيت در چالش و تضاد با خودش است. از ياد نبريم كه به علت شرايط فيزيكي و معلوليت از قسمت پا، اين فرد نميتواند به راحتي حركت كند. پس سكون قسمتي از واقعيت زيستي اين روزهاي او است. از طرف ديگر براي اينكه تماشاگر خسته نشود و احساس نكند با يك نمايش راديويي مواجه شده است در اپيزود دوم و موقعيتي كه شخصيت حيدر در آن قرار دارد شاهد يك اپيزود پرتحرك هستيم با نقشآفريني شخصيت حيدر. در انتها اما نمايش تلفيقي است مابين سكون و حركت.
اما به عنوان بازيگر ميتوانم اين نكته را متذكر شوم كه چه ديالوگ و چه تكگويي در نهايت چالشهاي جذابي براي من است. البته اين را بايد اضافه كنم كه براي يك بازيگر برقراري ديالوگ گاهي سخت است و گاهي جذاب چون نيمي از اتفاقات و انرژي صحنه به كسي مربوط است كه با ديالوگ با او مينشينيم. پس اگر يك بازيگر خوب و پرانرژي مقابل ما باشد، اين اتفاق ميتواند واقعا شيرين و جذاب باشد. اما اگر بازيگر مقابل چندان تلاش نكند، اين ميتواند همچون يك كابوس تمام نشدني باشد. اما بر خلاف گفتوگو در تكگويي بايد با تمام توان ظاهر شد تا تماشاگر خسته و دلزده نشود.
اگر نمايش «فرياد خاموش» را ذيل تئاتر مقاومت فرض بگيريم، نسبت اين اجرا با كليت دوران دفاع مقدس و آثاري كه به اين دوران مهم تاريخي پرداختهاند در چيست؟
گروه اجرايي تمام تلاش خودش را انجام داده تا به دور از هرگونه شعارزدگي و اغراق در اتفاقات، حتي در طراحي صحنه و استفاده از اكسسوار، بسيار ساده و دلنشين و مينيماليستي و كمينهگرا با تماشاگر روبهرو شود. به اين علت كه من يك بازيگر هستم بيشترين تلاش را داشتيم تا بازيها براي تماشاگران اين اجرا به نوعي يكدست، روان و قابل باور باشد. كوشش كرديم سه موقعيت براي تماشاگران خلق كنيم براي سه دوستي كه در يك گردان كنار هم و پابهپاي هم جنگيدند. يك موقعيت كاملا تراژيك است، موقعيت بعدي كاملا كمدي و موقعيت انتهايي تركيبي از كمدي و تراژدي. نويسنده و گروه اجرايي در پي آن هستند تا سه برهه را به نمايش گذارند. يعني زمان جنگ؛ بعد از جنگ و در انتها آن چيزهايي كه سالهاي جنگ به بازماندگان ميرسد. نمايش ميخواهد به آن سه زني بپردازد كه هرگز در اين قبيل آثار چندان شايسته و بايسته به آنها فرصت بازنمايي داده نميشود.
به لحاظ اجرايي و شيوه بازيها، به نظر ميآيد نمايش «فرياد خاموش» اندكي به سمت احساساتگرايي گرايش يافته است. حتي كنار هم قرار گرفتن اين سه نفر، دليل منطقي چنداني نمييابد. روايت اين سه اپيزود، با آنكه به موازات يكديگر به پيش ميرود اما شايد چندان ضرورت اين كنار هم قرار گرفتن سرگذشت اين سه رزمنده دوران جنگ معلوم نميشود. البته غير از آن انتهاي نمايش كه تلاش دارد اين سه نفر را در يك چشمانداز مشترك قرار دهد. در اين باره توضيح دهيد.
در هر سه بخش يا اپيزود تكتك اين افراد نام يكديگر را به زبان ميآورند و حتي در توضيحاتي كه بر زبان ميآورند خاطرات مشتركي ميان آنها وجود دارد. ميشود اينگونه هم مطرح كرد كه اپيزود اول و دوم اتفاق ميافتد تا تلخي بخش نهايي معنا يابد. اين مقدمهچيني تلاش دارد شخصيت «محرم» و همرزمانش را بيش از پيش به تماشاگران بشناساند تا رنجي كه محرم اين روزها تحمل ميكند، عيان شود. ماجرا اينگونه است كه در يك گردان، براي سه دوست كه در دوران سربازي به مدت دو سال در كنار هم زندگي كردهاند، حوادثي رخ ميدهد كه هر كدام از آنها را كيلومترها از يكديگر جدا ميكند و باعث آن ميشود كه فاصلهاي بسيار زياد ميان آنها به وجود آيد.
محمدهادي عطايي بازيگر صاحب سبك و شناخته شدهاي است. به عنوان يك بازيگر باتجربه، توصيه شما به نسل تازه و مشتاقي كه دوست دارد وارد اين عرصه جذاب و دشوار شود، چيست؟ آيا تئاتر دانشگاهي همچنان بهترين امكان براي اتصال با فضاي عمومي تئاتر نيست؟
تئاتر دانشگاهي از نظر من به عنوان كسي كه اين روزها در مقطع كارشناسي ارشد ادبيات نمايشي تحصيل ميكند، نشاني است از شرافت، پاكي، يكرنگي و خلوص در تئاتر. دانشجوي تئاتر در حال كلنجار رفتن، محك زدن و شناخت بيشتر خودش است. چه در جايگاه يك نويسنده، چه به عنوان يك كارگردان، چه در مقام بازيگر. دانشجو تجربهورزي ميكند تا سبك خويش را بيابد و خالصانه اثر خودش را روي صحنه به تماشاگر منتقل كند. اما از ياد نبريم كه روزگاري براي ورود به تئاتر يا بايد تجربي عمل ميكرديم؛ يا بايد با گروههاي حرفهاي آشنا ميشديم يا آنكه وارد دانشگاه ميشديم. روال كار يك دانشجوي تئاتر در بدو ورود را ميتوان اينگونه ذكر كرد: تجربه تئاتر دانشگاهي و بعد وارد شدن به جشنواره فجر و تئاتر حرفهاي. اما اين روزها دو معضل بسيار بزرگ سد راه جوان است. اولي مربوط است به تعدد بسيار زياد دانشگاههاي تئاتري كه قبولي و ورود به اين مراكز آموزشي را بسيار راحت و دست يافتني كرده است طوري كه دانشجو چندان قدر جايگاه خودش را نميداند و بر سر كلاس بعضي استادها نشستن چنان سهلالوصل شده كه دانشجويان دغدغهاي براي ديدار يا طرح مساله و گرفتن پاسخي درست و علمي از آنها ندارند. نكته دوم كه بسيار مهمتر است، مربوط ميشود به سربرآوردن تعداد زيادي از سالنهاي نمايش. در زمان ما يك مجموعه تئاترشهر، دو سالن تالار مولوي، سنگلج و بعدها دو سالن ايرانشهر وجود داشت. براي اجرا در هر كدام از اين سالنها يا بايد در جشنواره دانشگاهي اثري پذيرفته ميشد يا آنكه كيفيت نمايش چنان بالا بود كه راهي جشنواره فجر ميشد. اما اين روزها اگر شما پول اجاره يك سالن خصوصي را داشته باشيد ديگر مهم نيست چه چيزي توليد كردهايد و به راحتي و پرداخت هزينههاي سالن روي صحنه خواهيد رفت. در ضمن گاهي كار بزرگترها و حرفهايهاي تئاتر كشور آنقدر ضعيف و شتابزده شده است كه دانشجو احساس ميكند اجرا در سالنهاي حرفهاي دور از انتظار نيست و ميتواند حتي به عنوان يك دانشجوي كمتجربه در سالن حرفهاي نمايشي را بر صحنه آورد. از ياد نبريم كه همين تئاتر دانشگاهي روزگاري هنرمنداني چون عليرضا نادري، حميد پورآذري و ديگران را در خود ميديد و در سالهاي اخير همكاراني چون اشكان خيلنژاد، باقر سروش و... را تحويل دنياي حرفهاي تئاتر داده است. اما با شرايطي كه خدمت شما گفتم در چند سال اخير چند بازيگر، كارگردان و نويسنده و طراح صحنه بهطور درست و در شرايط يكسان و عادلانه به بدنه حرفهاي تئاتر ما افزوده شده است؟ دانشجو در زمان تحصيل و در جشنوارهها و اجراهاي دانشجويي است كه ميتواند كسب تجربه كند و آماده ورود به بدنه حرفه تئاتر شود. اما اين روزها با داشتن پول ميتوان تمام امكانات حرفهاي از قبيل سالن، بازيگر و عوامل ديگر را در اختيار داشت اما ماحصل اين فرآيند چه خواهد شد را فقط خدا ميداند و اين بسيار ترسناك و نگرانكننده است.