خلق اميد به جاي جعل اميد
يعني اينكه براي حفظ اميد، وعدههاي نشدني بدهيم، چون تمامي سياست را به نتيجه و تمامي نتيجه را به وعدههاي زماني كوتاهمدت تقليل دادهايم. يعني خالي كردن سياست از ايمان و آرمان. دستكم گرفتن فضيلتگرايي در كنشهاي سياسي و حداقل در انگيزهبخشيهاي فردي با توجه به تاثيرات اجتماعي آن. از تبديل سياست و اصلاحات به پروژههاي خرد و كوچك و فراموش كردن ارتفاع لازم براي مرور راه طي شده و هدف كلاني كه موانع موردي همچون نظارت استصوابي يا مواجهات امنيتي، نميتواند بر همه اين تصوير كلان غلبه كند. يك سياست بيروح كه به كار روباتهاي سياسي ميآيد نه انسانهاي سياستورزي كه اميد خود را از ايمان و آرمان ميگيرند و نه فقط محاسبات جزءنگرانهاي از جنس نظرسنجيها و امثالهم. از دستاوردهاي كوچك نبايد گذشت. براي هر بهبودي، هر چند موردي و كوچك بايد كوشيد، چون كرم شبتاب، هركس ذرهاي نور بتاباند، شايد ذره ذره آنها چراغ راه شوند. اما نگهداشت نيروها با شعارهاي ناممكن و بزرگتر از بضاعتهاي موجود، شايد دستاوردهاي مقطعي داشته باشد، اما در ميانمدت و بلندمدت، بياعتباري و سرخوردگي به همراه دارد. به گمان من اصليترين عامل نااميديهاي موجود ريشه در سد محكم اقتدارگرايي داشته است كه زور اصلاحات به آن نرسيده، اما بخشي از اين نااميدي به جعل گاه و بيگاه اميد و وعدههاي نشدني خود ما اصلاحطلبان نيز باز ميگردد كه آن را جايگزين خلق اميد به پشتوانه حفظ روياها و آرمان كرديم. ما به ايمان نياز داريم و ايمان، جستن در تاريكي است. اين ايمان، رفتار خرد و تاكتيكهاي سياسي را نبايد بسازند وگرنه غيرعقلاني و خطا خواهند بود اما بنا كردن آرمان و خيالها براساس صرف محاسبات عقلاني و بريده از ايمان، نااميدي منفعلانهاي ميسازد كه در برخي نيروها ميبينيم و حاصل آن يا انفعال است يا تندروي كور كه هر دو به يك نتيجه ميانجامند. ما به خيال نياز داريم و اين متفاوت از خيالبافي است. در اين صورت، خلاقيتها زنده ميشود و از دل نااميدي در رويكردهاي نتيجهگراي محض، اميد و سياست و كنشگري فعال و هدفمند را خلق خواهد كرد. سياستي كه با توجه به انساني بودن، حقانيت و منصفانه بودن اهداف و گفتمان اصلاحات و انطباق آن با وجدان جمعي، عاقبت به نتيجه هم خواهد رسيد.
باز گردد عاقبت اين در، بلي
در گشايد يار سيمينبر، بلي
ساقي ما ياد اين مستان كند
بار ديگر با ميو ساغر، بلي